هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
« #شهادت مردان خاندان #رسالت »
ابن فضیل ازدی ضربه ای بر سرش زد که سرش را شکافت و او با صورت به زمین خورد و فریاد کشید "ای عمو" حسین علیه السلام چون باز شکاری حاضر شده و مانند شیری خشمناک حمله کرد و ضربه شمشیری بر ابن فضیل وارد کرد، او دستش را حایل کرده و در نتیجه از آرنج جدا شد. این فضیل فریادی کشید که لشکریان شنیدند.
کوفیان حمله کردند تا او را نجات دهند. و ( به این سبب) زیر اسبان قرار گرفت تا آنکه به هلاکت رسید.
راوی می گوید: چون غبار ها فرو نشست حسین علیه السلام را دیدم که بر سر آن پسر ایستاده و او پا به زمین می کشد.، ( و جان می دهد) .
و حسین علیه السلام در این حال می گوید: به خدا سوگند! برعمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت ندهد ، یا پاسخت دهد، ولی ( پاسخ او) به تو سودی نرساند .
به خدا سوگند! این روزی است که دشمنانش بسیار و یارانش اندک است .
سپس پسر را به سینه گرفت و او را میان کشته های آن خاندان قرار داد.
راوی می گوید: وقتی حسین علیه السلام دید جوانان و افراد محبوبش شهید شدند ، تصمیم گرفت خود به جنگ با دشمن رود و جان بازی کند.
سپس ندا داد: آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا علیه السلام دفاع کند؟!
آیا یکتاپرستی هست که به خاطر ما از خدا بترسد؟
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتپنجاهودو نشردهید 🏴
#صلوات #شهادت
.