دستگیری ۲۰ زن همدانی در یک دورهمی
به گزارش روابط عمومی سپاه انصار الحسین همدان:
🔹دستگیری و تحویل چند از زنان همدانی فعال در شبکه ترویج سبک زندگی غربی در دورهمی بانوان
🔹این گروه ها در فضای مجازی و حقیقی به صورت شبکه ای اقدام به عضوگیری از بانوان و دختران همدانی می کردند تا آنان را برای حضور در میهمانی ها و مراسمات خاص با اهداف ضدفرهنگی آماده سازند.
💻 ادمین : حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️نقویحسینی، نماینده مجلس: "دخترم توانایی رهن خانه را ندارد."
🔻همین چند روز قبل بود که یکی از نمایندگان مجلس افشا کرد عدهای از نمایندگان از وزیری خانه گرفتهاند، تا امضای استیضاحشان را پس بگیرند❗️
🔻آیا هیئت نظارت بر نمایندگان بیدار است؟
✅ به خیمه گاه ولایت بپیوندید:
☑️ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_سیزدهم چشم بندو از روی صورتش گرفتم، کمی چشماش و مالید، ب
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_چهاردم
وقتی از دکتر عزتی پرسیدم شغلتون و میشه بدونم و گفت دکتر هست وَ گفتم در چه زمینه ای فعالیت میکنید، با پرسیدن این سوال نگاهی به من انداخت، با دلهره و آشفتگی آب دهانش و قورت داد، یه لیوان آب خورد... گفت:
_در یک آزمایشگاهی که مربوط به یک بیمارستان در تهران میشه فعالیت میکنم.
+حالا که خبر رسیده اشتباهاً شمارو دستگیر کردیم، جسارتا میشه بدونم فامیلی شریفتون چیه؟
_دکتر محمدی هستم.
لبخندی زدم گفتم:
+بسیار عالی.. از آشنایی با حضرتعالی خیلی خرسندم. لطفا تا دوستانم براتون چای و کیک میارن، یه کم سر و وضعتون و مرتب تر کنید.. چون خیلی به هم ریخته اید. بعد از اینکه چای و کیکتون و میل کردید به همکارانم میگم ماشین و روشن کنند شمارو برسونن به هر جایی که مدنظرتون هست.
گفت: « ممنونم. فقط لطفا سریعتر من و از اینجا ببرید کلی کار دارم. »
دیگه چیزی نگفتم، از اتاق بازجویی اومدم بیرون! وقتی اومدم بیرون چشمم افتاد به سیدعاصف عبدالزهراء !! فهمیدم داشته از شیشه ی اتاق بازجویی داخل و میدیده. از داخل اتاق بازجویی به بیرون اصلا مشخص نبود اما از بیرون به داخل مشخص بود. درب اتاق بازجویی رو بستم، به عاصف گفتم:
+چرا اینجایی؟
یه نگاهی به من کرد گفت:
_حاج عاکف !!! مشتی !!! داداش !!! رفیق !!! فرمانده !!! رییس !!! مسئول من !!! گرفتی مارو ؟ مسخرمون کردی؟؟ ما نیروی انتظامی هستیم؟ ما دنبال سرکرده باند مواد مخدریم؟ این هم هیچ کاری نکرد؟ به همین راحتی بره؟
دستم و آوردم بالا گفتم:
+هیسسسسس. تموم کن این بحثارو ! برو به راننده بگو این و برسونه، بعدش بیاد دنبال ما که بریم اداره.
_باز معلوم نیست میخوای چیکار کنی. خدا می دونه.
معلوم بود که عاصف بدجور تعجب کرده.. از رفتارش مشخص بود که هنگ کرده.. عاصف رفت و منم از پشت شیشه به رفتارای دکترافشین عزتی که مدعی بود دکتر محمدی هست نگاه میکردم. یکی از بچه ها قهوه و چای و کیک آورد برای کسی که بهش مظنون بودیم، سنسور زدم رفت داخل گذاشت روی میز و برگشت. دکتر کمی ازش میل کرد، بعد عاصف اومد به دلیل رعایت مسائل امنیتی وَ علیرغم اینکه اون شخص مخالف بود بهش چشم بند زد تا بچه ها رو نبینه، وَ موقعیت خونه رو نفهمه.
حدود 10 دقیقه بعد طهماسبی وَ داوودی دکترو سوار ماشین کردن فورا از خونه خارج شدند. اونا که رفتن، چنددقیقه بعد عاصف اومد بالا.. دیدم تویِ خودشه! بهش گفتم:
+پاشو خودت و جمع کن ، برای من ادا اصول در نیار. حوصله این مسخره بازیارو ندارم.
_باشه.. شما راست میگی.
+تموم کن این رفتارو !
_باشه من تموم میکنم، اما میشه بگی چرا جوری پیش رفتی که انگار کم مونده بود دست عزتی رو ببوسی. عه عه عه! مرتیکه مزخرف میگه فامیلیم محمدی هست. آره ارواح عمت!
+عاصف !!!
_آقاعاکف!!
+ هیسسس.. چیزی نگو. هیچچی نمیخوام بشنوم.
این بار صدام و بردم بالا، خیلی جدی بهش گفتم:
+آقای عاصف خان! خوب گوش کن ببین چی دارم بهت میگم؛ اگر بخوای از دستورات سرپیچی کنی، یا اینکه از همین حالا بخوای روی نظرات من حرف اضافی بزنی، یا بخوای دست و پاگیرم بشی، همین الآن دارم جلوی خودت بهت میگم که گزارشت و مینویسم، مستقیم میدم دست حاج هادی مدیرکل بخش ضدجاسوسی! پسر تو چرا انقدر کم عقل شدی؟ من مگه کاری میکنم که برضرر کشور یا سیستم امنیتیمون باشه؟ بعدشم به تو ربطی نداره که من چه کاری میکنم یا چه کاری رو نمیکنم. تو تحت امر منی! از من دستور میگیری، پس حق نداری حرف اضافی بزنی!
_چشم. من خفه میشم.. حالا خوبه؟
+نمیخوام خفه بشی. میخوام حرف بزنی، اما درست حرف بزنی. مگه تازه کاری که این چیزارو ندیده باشی؟
_تازه کار نیستم، اما حداقل منم درجریان بزار.
+دلم نمیخواد. مشکلی داری؟
دیدم داره نگام میکنه.. معلوم بود تعجب کرده! گفتم:
+یه سوال.. به من اطمینان داری؟ با تو هستم.. چرا جواب نمیدی؟ داری یا نه؟
_ بله که دارم ! ولی...
+ولی نداریم. ان قلت نیار برام. من نمیزارم حیثیت کاریم، و از همه بالاتر امنیت کشورم و این مردم به خطر بیفته. تو از من دستور میگیری، پس برای من تعیین تکلیف نکن پسرجان. هنوز مونده تا خیلی چیزارو بفهمی.
_میدونم. ولی حداقل به من بگو چرا گذاشتیش بره. ما حکم داشتیم برای بازداشت این آدم.. من توی خونت بهت گفتم اون زنی که همراه این آدمه ظاهرا مشکل دارهست.. از این آدم نه باز جویی کردی، نه ازش چیزی پرسیدی !!
+آخه چیزی نبود که. باید بی خیال میشدیم. تموم کن بحث و ! همین !!
بعد از این بحثی که بین منو عاصف پیش اومد از اون طبقه زدم بیرون و رفتم داخل حیاط خونه امن کمی قدم زدم. یه نسیم خنکی به صورتم خورد تا اینکه کمی سرحال تر شدم. صدای اذان صبح از ماذنه ی مسجد اون منطقه بلند شده بود. تا انتهای اذان داخل حیاط موندم و قدم زدم.. بعدش برگشتم بالا نماز صبح رو خوندم، یه ربعی هم مشغول مناجات و دعا شدم.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_چهاردم وقتی از دکتر عزتی پرسیدم شغلتون و میشه بدونم و گف
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_پانزدهم
تقریبا یک ساعتی از اذان گذشه بود که نشسته بودم داشتم به اوضاع بعضی پرونده ها فکر میکردم راننده تماس گرفت گفت: « من پشت درب 152 هستم. بیام داخل یا تشریف میارید بیرون تا بریم اداره ؟» گفتم: « میایم پایین و میریم اداره.»
باعاصف رفتم پایین و سوار ماشین شدیم. وقتی سوار ماشین شدیم به راننده گفتم من و ببره منزل. موقعی که رسیدیم جلوی خونمون به عاصف گفتم بره اداره و بشینه فیلم های منطقه ای رو که باید بررسی میشد، وَ همه چیزایی که مدنظرمون بود رو بررسی کنه تا بفهمیم دختره بعد از اینکه از درب پشتی کافه زد بیرون کجا رفته!
بعدش خداحافظی کردم و فوری رفتم بالا. آروم درب خونه رو باز کردم دیدم خانومم خوابه. نگاه به ساعت کردم دیدم حدود 5 و نیم هست. انقدر خسته بودم که نمیتونستم بیدار بمونم، برای همین منم رفتم خوابیدم.
ساعت 7 صبح بود که گوشیم زنگ خورد. نگاه کردم دیدم شماره اون محافظی بود که برام گذاشتند. جواب دادم آروم گفتم:
+بله.
_ آقا سلام.
+سلام. بگو خلعتبری.. می شنوم.
_آقا من و خرمی الآن داخل کوچتون هستیم.. اگر آماده اید ما درخدمتیم. با راننده رسیدیم خدمتتون.
+تا یک ربع الی بیست دقیقه دیگه میام پایین.
تماس و قطع کردم، فورا بلند شدم رفتم مسواک زدم بعدش دست و رومُ شستم، لباسام و پوشیدم، آماده شدم برای رفتن. دیدم فاطمه بلند شده صبحونه آماده کنه. بهش گفتم نمیخواد میرم اداره یه چیزی میخورم... کیفم و داد بهم و رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتیم اداره.
وقتی رسیدم اداره مراحل ورود انجام شد، بدنم و کیفم و... همه چیز زیر دستگاه چک شد، بعدش رفتم دفتر. داشتم اثر انگشت میزدم تا در باز بشه برم داخل اتاقم، حس کردم یکی داره میاد سمتم..برگشتم پشت سرم و نگاه کردم دیدم بهزاد هست.. سلام علیکی کردیم، در که باز شد رفتم داخل اونم خواست بیاد که بهش گفتم: « بهزاد جان! فعلا نیا! یه ربع دیگه باش اتاقم.»
درو بستم رفتم نشستم پشت میزم. طبق معمول هر روز دوصفحه قرآن خوندم، توسلی به اهلبیت کردم و با توکل برخدا کارم و شروع کردم.
یک ربع بعد رفتم اثر انگشت زدم درو باز کردم تا بهزاد بیاد داخل.. چندلحظه بعد از باز کردن درب اتاق اونم اومد... تا وارد شد بهش گفتم:
+بهزاد تا یادم نرفته، قبل اینکه گزارش کار بهم بدی و بخوای پرونده هارو با نامه هارو بهم بدی، از همین اتاق من خیلی فوری زنگ بزن سازمان انرژی اتمی، با رییس حراست، یا اگر پاسخ داده نشد خیلی فوری با معاونت حفاظت و امنیت سازمان انرژی اتمی صحبت کن و بهش بگو ساعت 10:30 امروز صبح بیاد خونه ی الف 12 سمت اکباتان. البته اون که نمیدونه الف 12 چی هست. چون تو می دونی گفتم. فقط آدرس دقیق ساختمون و بهش بده. بگو خودش و برسونه اونجا و باید ببینمش ! چون باهاش کار مهمی دارم. نه یک دقیقه زودتر و نه یک دقیقه دیرتر بلکه سر تایم مقرر وَ وقت اعلام شده اونجا باشه.
_چشم آقا عاکف.
بهزاد زنگ زد حراست اما همونطور که فکرش و میکردم متاسفانه نشد فوری ارتباط بگیره باهاشون.. برای همین با معاون امنیت تماس گرفت. پیغام و به معاونت امنیت سازمان اتمی رسوند، باهاش هماهنگ کرد.
سیستمم و روشن کردم و دریافتی ها رو چک کردم. یکی از دریافتی هایی که درون کارتابلم بود مشخصات همون پسر جوانی بود که کافه متعلق به اون بود وَ عزتی با اون زنه رفته بودند اونجا که اون داستان ها پیش اومد.
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال #خیمه_گاه_ولایت در #ایتا که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده #عاکف_سلیمانی #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_پانزدهم تقریبا یک ساعتی از اذان گذشه بود که نشسته بودم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_شانزدهم
یه مقدار از متن اون استعلامی که پناهی برام فرستاد روی کارتابلم، واستون اینجا می نویسم:
نام: مبین / نام خانوادگی: ن... / متولد: 1364 / دارای مدرک فوق دیپلم از دانشگاه آزاد تهران در رشته حسابداری / نام پدر:ع.ن / شغل پدر: مشاور وزیرِ [ ..... ] / وضعیت تاهل : مجرد / نام برده دارای چندمورد سوء سابقه کیفری می باشد که عبارتند از: فروش مواد مخدر، فروش مشروبات الکلی به بعضی از دختران و پسران جوان، وَ همچنین فروش قرص های روان گردان، سرقت از کیف بعضی مشتریان در کافه شخصی خود به بهانه های مختلف، شرب خمر و عربده کشی در معابر عمومی و ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم، استفاده بیش از حد مشروبات الکلی و نوشاندن آن به سه دختر وَ همچنین ارتباط نامشروع با آن ها در حالت مستی؛ گزارش پزشکی قانونی حاکی از این است مورد اول در تاریخ 5/2/1394 و مورد دوم در تاریخ 3/6/1394 و مورد سوم سه روز قبل از گزارش فعلی که تقدیم معاونت ضدجاسوسی می شود بوده است، فلذا سه مورد باکره بوده اند وَ پرونده در حال حاضر در جریان است، که شخص مورد نظر با صلاحدید مراجع قانونی با وثیقه ی 800 میلیونی آزاد می باشد. در پرونده مربوط به این سه دختر جوان، وقتی دختران از حالت مستی خارج شده اند، وَ هوشیار گردیدند از شخص مذکور «مبین. ن» شکایت کرده اند. مبین.ن بواسطه پدر و عموی خود وَ همچنین با دادن رشوه به برخی افراد، از مجازات هایی که تاکنون برای او در نظر گرفته شده؛ جلوگیری شده است. لازم به ذکر است پدر وی ع.ن سه ماه قبل به دلیل گرفتن رشوه و دادن اسناد محرمانه توسط ( ...... ) دستگیر و از مسئولیتی که داشته است، عزل شده است!! ع.ن در حال حاضر در زندان اوین، وَ در بند ( ... ) بازداشت می باشد. ع.ن وابسته به حزب منحله مشارکت است، وَ علیرغم اینکه دربازداشت به سر میبرد اما از طریق تلفن، مشکلات فرزندش را برطرف میکند وَ با بعضی مسئولین ارتباط میگیرد که به برخی از این مسئولین تذکرات و اخطارهای کتبی و شفاهی لازم داده شده است. لازم است حضرتعالی درجریان باشید که مسئولینی که از ع.ن رشوه دریافت کرده اند همگی توبیخ و راهی دادگاه شده اند.
و الی آخر....
سرتون و درد نیارم.
تلفن و گرفتم، زنگ زدم به بهزاد. گوشی رو که گرفت بهش گفتم:
+ + یه تماس میگیری با اماکن و تعزیرات و هرجایی که این مسئله بهش مربوط میشه. یه استعلامی هست که میفرستم کارتابلت. مربوط به همون کافه دار میشه. پرینت بگیر، با مجوزات قانونی و قضایی با نهادهای مربوطه هماهنگ کن بهشون بگو فوری پلمپش کنن. اگر کسی اون و بخواد باز کنه، یا اقدام غیرقانونی کنه، حالا میخواد هر کسی باشه، اون آدم با من طرفه.
_چشم حاج عاکف.
+بهزاد؟
_جانم حاجی؟!
+تاکید میکنم، اون کافه برای همیشه باید جمع بشه. چون شده خونه فساد یه عده! تا یک ساعت دیگه باید اونجا پلمپ بشه. پلمپ نشه، همه رو بیچاره میکنم. حتی خودت و.
_حتما حاجی خیالتون جمع باشه.
+قطع کن بیفت دنبال کار. ببینم چه میکنی.
تماس که قطع شد، یه سر رفتم بالا پیش یکی از بچه های سایبری. سه تا کار مهم در درستور کار قرار داده بودم که باید انجام میدادن. یک ساعت و خرده ای از جلسه من با بچه های سایبری ضدجاسوسی گذشته بود که تصمیم گرفتم بحث و جمعش کنم تا به امور دیگه ای برسم.. بعد از اتمام اون کارها، مجددا برگشتم دفتر. پنج دقیقه مونده بود به ساعت 10 صبح تلفن دفتر زنگ خورد.
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال #خیمه_گاه_ولایت در #ایتا که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده #عاکف_سلیمانی #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔴شناسایی و ضربه به یک شبکه تخلفات ارزی
♦️وزیر اطلاعات:سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره کل اطلاعات استان هرمزگان یک شبکه تخلفات ارزی را شناسایی و به دام انداختند.
♦️این شبکه بخش ناچیزی از ارز دریافتی را به واردات اختصاص داده و با مصرف مابقی آن در مجاری غیر قانونی، چند صد میلیارد تومان مال نامشروع به دست آورده اند.
🌍 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ جاسوسی با ساعت مچی!
🎬 گزارشی از دو جاسوس شناسایی شده در تیم ظریف
مکاتبات این روزهای ظریف، بیشتر نوعی فرار به جلوست. او میداند بزودی باید پاسخگوی جاسوسهایی باشد که در تیم مذاکره تحمیل برجام به عنوان مشاور، کنار خود قرار داد. جاسوسهایی که مهمترین وظیفه آنها، مشاوره دادن در بخش حقوقی و مالی برجام (تحریمها) البته در راستای منافع قدرتهای استکباری بود.
سریال #گاندو باید تخریب شود تا بعد از ساخت فیلمی درباره جیسون رضائیان (جاسوس کنار گوش روحانی)، کسی نتواند درباره جاسوسهای دیگر از جمله #دری_اصفهانی و #شکور که کنار گوش ظریف بودند، دست به دوربین ببرد!
✅ کانال #عاکف_سلیمانی در #خیمه_گاه_ولایت
🔷 @kheymegahevelayat
👤مهشید ضیایی جداشده از فرقه بهائیت:
🔴در این فرقه،#کودکان،را از سه سالگی وارد مهدکودک تشکیلات به نام «گلشن توحید» میکنند و ا زهمان سن،نفوذ شدیدی روی بچههایشان دارند تا آنها را تحت آموزههای خود و به شکل یک مبلغ #بهائی تربیت کنند. بنابراین از آنجا که آنها مبلغ شده و ممکن است به اقصی نقاط جهان فرستاده شوند اعضا را عاطفی بار می اورند تا بتوانند به اهداف شومشان برسند.
✅ @kheymegahevelayat
سخنگوی ناجا:
🔹یکی از اتباع اروپایی در شرق کشور در پوشش شرکتی در حوزه دامپروری و کشاورزی ۱۲ میلیارد تومان از هموطنان کلاهبرداری کرد که پلیس امنیت اقتصادی وارد و فرد کلاهبردار را بازداشت کرد.
🔹متاسفانه چند سارق به یک گردشگر آلمانی در نشتارود تعرض کرده بودند که ظرف کمتر از ۱۲ ساعت ۶ متهم شناسایی و اموال مسروقه به گردشگر عودت داده شد.
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مراسم معرفی کتاب «درسنامه غناء و موسیقی»
📹 ببینید| سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین مهدی شبزندهدار. ۱۳۹۸/۰۵/۰۱
👈 روایتی از نحوه شرکت حضرت آیتالله خامنهای در درس مرحوم آیتالله بروجردی
💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️امام جمعه نجف: انگلیسیها ما را به ابوالفضل العباس (ع) قسم دادند وساطت کنید ایرانیها کشتی ما را آزاد کنند!
✅ @kheymegahevelayat
«امام زمان» تقلبی در هرات بازداشت شد
مسوولان محلی هرات میگویند که فردی که ادعا میکند «امام زمان» است، از سوی نیروهای امنیت ملی این ولایت بعد از ظهر امروز (شنبه، ۵ اسد) بازداشت شده است.
سید محمد شیرزادی؛ رییس حج و اوقاف هرات میگوید که این فرد مدعی هست که مهدی آخر زمان است و بالای بیماران دعا خوانی میکرده است و علم غیب هم دارد.
او میافزاید که زنان زیادی برای دعا گرفتن نزد این فرد مراجعه میکردند.
این فرد خودش را فرید علی معرفی کرده است.
مسوولان محلی هرات میگویند که این فرد را در وضعیت نامناسبی پیدا کردهاند و حتی شلوار هم نداشته است.
☑️ @kheymegahevelayat
🔴 اصلا مگر می شود که عادی شود!
🔻سرچهارراه، پشت چراغ قرمز بودم، یک دختر جوان با لباس خیلی تابستانی (تاپ و شلوارک بسیار کوتاه) داشت از چهار راه رد میشد و سرش به موبایلش گرم بود و توی حال و هوای خودش بود، اما کسانی که پشت چراغ ایستاده بودند و حتی ماشین های آن سمت خیابان، حواس هایشان پی آن دختر رفته بود (البته که اینجا این مدل لباس پوشیدن ها در تابستان خیلی عادی هست)
🔹من اینطور مواقع به اقایون و عکس العمل هایشان نگاه میکنم، آقای مسنی که ماشین گرانقیمتی هم داشت، آنطرف چراغ بود، دیدم چشم از دختر بر نمیدارد و فرصت رامناسب دید و کاملا دور زد و دنبال دختر رفت.
🔻تا آنجایی رفت که دیگر مسیر ماشین رو نبود، اما او با بوق و با نگاهش سعی داشت تا دختر اورا ببینید،اما دختر سرش همچنان پایین بود و به موبایلش نگاه میکرد، مرد بخت برگشته چند دقیقه ای همچنان به دختر می نگریست و در آخر ناامیدانه ناچار شد که برگردد و راه خودش را برود
🔹راستش این اولین بار نیست که این صحنه ها را در اروپای آزاد، جایی که حجابش اختیاری است و مردانش چشم و دل سیرند!!! میبینم، اصلا مگر میشود که عادی شود؟ مگر گرسنگی انسان عادی میشود که نیاز جنسی عادی شود؟
💢خانمی که با پوشش بد و عجیبی در جامعه حضور پیدا میکند و حتی نگاه خانم ها را هم دنبال خودش میکشاند، مگر میشود ذهن و دل و خیال مردان را اسیر جسم خودش نکند؟
✍ #منصوره_معتمدی | ایرانی مقیم بوسنی
➖➖➖➖➖
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴یه نفر به اسم پرستار وارد بیمارستان شهریار میشه میره تو بخش زنان و زایمان زنها رو معاینه میکنه بچه یه کارگر رو می دزده و از بیمارستان خارج میشه!
اقای وزیر! به جای اظهار نظرهای مضحک و عجیب و غریب، بهتر نیست به وضعیت بیمارستان ها برسید!؟
✅ @kheymegahevelayat
⭕️ شندیدید خریداران جنگنده شاخ F35 رو، دیگه حتی نگاشم نمیکنن، پهباد پیشرفته گلوبال هاوکم که خاک میخوره!
با این وضعیتی که پیش اومده همش دارم لحظه شماری میکنم کِی وقتش میشه با بچه ها بریم ریاض بیخ گوش شازده سلمان واسه حیفا و تل آویو گرم کنیم
راستی از راکت های فجر ۳۳۳میلیمتری چه خبر؟
✅ @kheymegahevelayat
🔴 سوراخی که هشتبار از آن گزیده شدیم❗️
🔻چهار سال پیش در چنین روزی توافق لوزان موسوم به #برجام نهایی شد. اما برجامی که آب خوردن مردم هم به آن بند بود، بعد از گذشت چهار سال به چنان حال و روزی افتاده که دیگر کسی نامی هم از آن نمیبرد. اما این برای بار اول نبود که گروهی ثابت در کشور ما با خوشبینی به طرف بدعهد مقابل روی آورده و از آن رودست میخورد❗️
#حافظه_تاریخی
1️⃣ بار اول – شکست مذاکره در دولت موقت آقای بازرگان
گام اول مذاکره ایران و آمریکا با هدف عودت ۱۲/۵ میلیارد دلار هزینه تجهیزات نظامی خریداری شده توسط شاه از آمریکا انجام گرفت. دولت موقت، تجهیزات نظامی را مطابق وعده تحویل نگرفت؛ اما آمریکا برخلاف توافق، هزینههای وعده داده شده را هرگز بازپس نداد.
2️⃣ بار دوم - شکست در مذاکره الجزایر برای آزادی گروگانهای آمریکایی
گام دوم، مذاکرات برای آزادسازی باقی مانده گروگانهای لانه جاسوسی توسط اصلاحطلبان در الجزایر انجام شد. ایران، گروگانها را مطابق وعده آزاد کرد اما آمریکا نه تنها به وعدههای خود عمل نکرد (۱۲/۵ میلیارد دلار را پس دهد، ایران را تهدید نکند و در امور داخلی ایران دخالت نکند) که از سال ۵۹ رسماً ایران را تحریم و محاصرهی اقتصادی کرد.
3️⃣ بار سوم، شکست مذاکرات مکفارلین
علیرغم مخالفت امام، مکفارلین همراه با مشاور نخست وزیر اسرائیل – آمیرام نیر- به ایران میآیند. مکفارلین مطابق وعدهی قبلی با خود ۵۰۰ موشک تاو آوردند که بر روی موشکها آرم انبارهای رژیم صهیونیستی خورده بود؛ این سلاح تاریخ مصرف گذشته بود و میبایست از رده خارج میشد. مسئولین ما رودست خوردند و سلاحها بازپس فرستاده شد.
4️⃣ بار چهارم – دخالت مستقیم در جنگ ایران و عراق و حمایت و پشتیبانی همهجانبه از صدام که در نتیجهی آن، پیروزی قطعی ایران در سالهای پایانی جنگ به عدمالفتح و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مبدل شد.
5️⃣ بار پنجم – اعمال تحریمهای هلمز برتون و داماتو در دورهی سازندگی و اصلاحات
آمریکا مزد اقدامات خوشبینانهی دولت کارگزاران و سازندگی (که با سیاست پنجرههای باز به روی غرب، روی کار آمدند و به مدت ۸ سال همهی قواعد و طرحهای غربیها در بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، طرح وازکتومی و... را پیاده کردند) را با تصویب تحریم هلمز – برتون و قانون داماتو دادند!
6️⃣ بار ششم – قرار دادن ایران در لیست محور شرارت، هم ارز عراق (صدام) و کره شمالی.
محمد خاتمی پیشنهاد گفتگوی تمدنها را در سازمان ملل ارائه کرد؛ آمریکا در همین سال، جنگ تمدنها را آغاز کرد و حوادث یازدهم سپتامبر را براه انداخت. به افغانستان یورش برد و دولت ما در این جریان با آمریکاییها همکاری کرد؛ اما پس از آنکه خر آمریکا از پل گذشت، ایران را هم طراز با عراق (صدام) و کرهی شمالی در لیست محور شرارت گذاشت.
7️⃣بار هفتم – شکست مذاکرات هستهای در سعدآباد
پاییز سال ۸۲ با اروپا وارد مذاکره شدیم. وزیر خارجه آلمان، انگلیس و فرانسه وارد ایران شدند. آقای روحانی تسلیم شد و ما تعلیق داوطلبانه را شروع کردیم. همهی تأسیسات هستهایمان را پلمپ کردیم. سپس گفتند تعلیق موقت پذیرفته نیست باید تعلیق دائم داشته باشید. پروتکل الحاقی را نیز باید بپذیرید و حق داشتن یک سانترفیوژ را ندارید. ایران نیز برای پذیرش آن کمی اعلام آمادگی کرد! تا سال ۸۳ مطابق خواستشان جلو رفتیم؛ اما اوایل سال ۸۴ که زیادهخواهیهایشان جدی شد رهبر انقلاب دستور فک پلمپ را صادر کردند.
8️⃣ بار هشتم – شکست برجام
#خسارت_محض
#کانالهای_انقلابی_خیمه_گاه_ولایت
☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم.
👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم.
✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال #خیمه_گاه_ولایت در ایتا و سروش )
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در اینستاگرام 👇
🌐 https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
✅ خیمه گاه ولایت در توییتر 👇
✅ https://twitter.com/kh_Velayat
✅ سال ۶۵ فردی به نام کنگرلو (مشاور نخست وزیر وقت) و جاسوسی به نام قربانیفر مستقیماً با میرحسین موسوی ارتباط داشتند.
🔴 ما در سالهای پایانی جنگ، یعنی پس از عملیات والفجر ۸ از فقدان استراتژیِ استراتژیکی رنج میبردیم. درست همانند امروز که از نبود استراتژیِ استراتژیکیِ اقتصادی در رأس قوه مجریه رنج میبریم.
🔺آقای هاشمی رفسنجانی و طیف نزدیک به او شعار امام خمینی(ره) یعنی «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را به شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» تقلیل دادند و مدام به دنبال این بودند که با انجام یک عملیات بزرگ، جنگ تمام شود.
🔺آمریکاییها با احساس خطری که از عملیات غرورانگیز فاو کرده بودند، با طیفی درون نظام که خودشان آنها را میانهرو نامیده بودند، سعی در برقراری رابطه داشتند. حاصل این تلاش آمریکا سه کانال نفوذی به درون نیروهای انقلاب بود:
1⃣ کانال اول – در سال ۶۵ فردی به نام کنگرلو (مشاور نخست وزیر وقت) و جاسوسی به نام قربانیفر که مستقیماً با میرحسین موسوی ارتباط داشتند.
2⃣ کانال دوم – فردی به نام علی هاشمی (برادرزادهی آقای هاشمی رفسنجانی) که در ۲۸ شهریور سال ۶۵ این فرد در اروپا شکار شده و به آمریکا منتقل میشود. از او در خصوص برنامهی بعدی ایران سؤال میشود. علی هاشمی به خاطر ارتباط نزدیکی که با آقای هاشمی داشت از اقدام بعدی ایران مطلع بود. او در پاسخ میگوید که در حملهی بعدی قصد تسخیر بصره و اعلام جمهوری اسلامی عراق در آنجا را داریم. مأمور C.I.A مینویسد:
💬 «این جوان بسیار خامتر از آنیست که باید؛ هرچه که نباید میگفت، گفت»**
3⃣ کانال سوم – ماجرای مکفارلین و مذاکرات محرمانهی او و هیئت همراهش با حسن روحانی به نمایندگی از هاشمی رفسنجانی.
📎تمام آنچه که دربارهی مذاکرات سال ۶۵ ذکر شده است در دو خط خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی خلاصه میشود. طرف ایرانی در این مذاکرات هیچ سندی جمعآوری نکرده است درحالیکه طرف آمریکایی ۴۱ هزار صفحه سند مکتوب در این باره منتشر کرده است. این اسناد موسوم به #ایران_گیت که سال ۹۵ توسط آمریکاییها منتشر شد:
🔻آمریکاییها از قصد ایران برای انجام عملیات کربلای۴ در شلمچه مطلع شدند و اطلاعات را به صدام دادند. همچنین در اسناد #ایران_کنترا قید شده که علی هاشمی (کانال دوم) اطلاعاتی را نیز از آمریکا برای آقای هاشمی آورد.
🔹تعیین عملیات فریب، یک تاکتیک جنگی محسوب میشود. عملیات کربلای چهار، مقدمهای برای عملیات غرورانگیز کربلای پنج بود که با استراتژی «جنگ جنگ تا یک پیروزی - عملیات بزرگ برای پایان دادن به جنگ» معین شده بود. استراتژیای که به خیال آقای هاشمی شاید میتوانست نظر آمریکا را در همراهی با ایران جلب کند! در اینکه این استراتژی چه قرابتی با استراتژی رهبری انقلاب امام خمینی(ره) داشت، جای بحث بسیار است.
اما با توجه به فضای پیش آمده حاصل از توئیت #محسن_رضایی، فرمانده ارشد جنگ در روز گذشته، از این نکته غافل نشویم که عملیات کربلای چهار به دلیل اعتماد آقای هاشمی و طیف نزدیک به او به آمریکا، لو رفته بود و به همین علت به شکست انجامید.
#هشت_وجهی_مجارستانی
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇
🌐 http://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ را ببینید/ آیا کسی میتواند دهان معاون رئیس جمهور را ببندد که علیه حجاب صحبت نکند؟
جلیل محبی | دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇
🌐 http://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_شانزدهم یه مقدار از متن اون استعلامی که پناهی برام فرست
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_هفدهم
تلفن دفتر زنگ خورد شماره رو نگاه کردم دیدم از اتاق بهزاد هست.. گوشی رو گرفتم، جواب دادم:
+سلام.. جانم بهزاد. بگو!
_ سلام آقا عاکف، قضیه کافه رو پیگیری کردم. ان شاءالله دستور شما کامل انجام میشه و عوامل انتظامی با دستور مراجع قضایی اونجارو پلمپ میکنن. اما مطلب بعدی اینکه زمان زیادی ندارید برای جلسه با معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی. گفتم یادآوری کنم که برسید به اون خونه. چون الان دفتر یکی از همکارا بودم دوربین های سطح شهر و چک میکردیم، خیابونای منتهی به محل ملاقاتتون یه مقدار ترافیک هست.
+ممنونم جهت یادآوری. به عاصف بگو آماده بشه بریم. به راننده هم خبر بده بگو فوری بره ماشین و روشن کنه.
_چشم. فقط بر میگردید مجددا ؟
+تازمانی که با من کار میکنی این چیزارو دیگه ازم نپرس. رفت من با خودمه برگشتم با خداست.
_چشم.
تماس قطع شد، بعد از اون هم دو تا تماس دیگه داشتم که باید پیگیری می کردم. عاصف هم رسید و پشت درب اتاق منتظرم بود. بلند شدم وسیله هام و جمع کردم رفتم بیرون از اتاقم. با عاصف رفتیم پارکینگ اداره سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه امنی که قرار بود معاونت امنیت سازمان انرژی اتمی بیاد تا باهم ملاقاتی داشته باشیم و در مورد یک موضوع بسیار مهم صحبت کنیم.
ساعت 10:40 دقیقه شده بود اما به خاطر ترافیک نتونستیم طبق تایم مقرر به محل قرار در یکی از خانه های امن برسیم. ترافیک وحشتناکی بود. به عاصف گفتم:
« زنگ بزن به بهزاد، بهش بگو به اون برادری که توی ساختمون امن مستقر هست بگه اگر معاون امنیت سازمان اتمی اومده ، اجازه ورود بهش داده بشه تا بره داخل. بگو ازش یه پذیرایی هم کنن تا ما برسیم. »
عاصف داشت زنگ میزد که منم از فرصت استفاده کردم تا برسیم یه چرتی داخل ماشین بزنم. نیم ساعت بعد رسیدیم به محل قرار. ساعت شده بود یازده و دَه دقیقه صبح.
وقتی رسیدیم فوری با ماشین رفتیم داخل حیاط خونه امن، بلافاصله با عاصف از ماشین پیاده شدیم.. ظاهرا معاون امنیت سازمان انرژی اتمی رسیده بود و بچه های ما هم اون و همراهانش و راه داده بودن داخل..چون دم خونه امن دوتا ماشین شیشه دودی پلاک سیاسی دیده بودم.
با عاصف از پله ها رفتیم بالا و یکی از بچه ها درب و باز کرد رفتیم داخل هال پذیرایی خونه. چشمم که به معاون امنیت سازمان اتمی افتاد، رفتم جلو بهش دست دادم، سلام علیک گرمی کردیم و خوش و بشی کوتاه بینمون رد و بدل شد بعد نشستیم. بچه ها چای و میوه آوردن بعد اتاقِ جلسه رو محافظ و راننده معاونت امنیت سازمان اتمی ترک کردند تا به جلسمون برسیم. بچه های ما هم اتاق و ترک کردند، دیگه من موندم و عاصف و اون مهمون.
سر صحبت کم کم باز شد. گفتم:
+جناب حاج رضا کاظمی ببخشید، شرمندتونم که نتونستم سروقت برسم اینجا.. خیلی روی تایم حساسم وَ از بدقولی به شدت بیزارم، برای همین ادب وَ وظیفه اخلاقی من، حکم میکنه ازتون عذر خواهی کنم بابت این تاخیر.
_نه آقا این چه حرفیه.. پیش میاد.
+این ترافیکای تهران به هیچ قرار و ملاقاتی رحم نمیکنه. از خط ویژه هم استفاده کردیم اما بازم به دلیل عدم خط ویژه در بعضی خیابونا باعث شد این اتفاق بیفته. به هرحال بازم عذرخواهی میکنم.
_زنده باشید جناب سلیمانی. من درخدمتم. اومدم ببینم امرتون چیه.
+خدا حفظتون کنه.
گفتم:
+راستش میخوام درمورد موضوعی صحبت کنم که شما رو بابت اون خواستیم تا تشریف بیارید اینجا.
فنجون چای و گذاشت روی میز، کمی خودش رو جمع و جور کرد، روی صندلی جابجا شد، گلویی صاف کرد... مستقیم رفتم سر اصل مطلب بهش گفتم:
+حقیقت امر اینه که دیشب یه خبری برامون اومد مبنی بر اینکه یکی از کارمندان سازمان انرژی اتمی کشور، با یه خانومی توسط عوامل یک کلانتری در یکی از مناطق تهران دستگیر شدن، اینکه ما از شما دعوت کردیم تشریف بیارید اینجا دلیلش این بود. بنده خودم تعمدا نخواستم بیام سازمان شما، که شما بیاید اینجا تا در فضایی دوستانه تر خلوت کنیم و نکاتی رو خدمتتون عرض کنم و بشینیم مفصل حرف بزنیم.
_بسیارعالی. هر سوالی دارید من برای پاسخگویی آماده ام.
تاملی کردم، گفتم:
+خواستم بدونم وضعیت دانشمندان و کارمندان سازمان درحال حاضر چطوره؟ شما موارد و به اداره ما گزارش میکنید یا نه؟ میزان ارتباطات چطوره! چون بنده چندوقتی هست که به بخش معاونت ضدنفوذ (ضدجاسوسی) و ضدتروریسم منتقل شدم تا حالا دریافتی قابل توجهی از شما نداشتیم. یه سری موارد و خودمون اشراف داریم که خب بحثش جداست. اما یه سری مسائل و باید شما یا همکارانتون بهمون برسونید، بخاطر همین میخوام یه وضعیت کلی رو به طور شفاهی در اختیار من قرار بدید.
_بله چشم.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_هفدهم تلفن دفتر زنگ خورد شماره رو نگاه کردم دیدم از اتا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_هجدهم
به آقای کاظمی معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی گفتم:
+قبلش نکته ای رو میخوام خدمتتون عرض کنم اونم اینکه اگر خاطرتون باشه، من و شما قبلا یکی دو بار باهم دیدار داشتیم، تا حدودی با هم آشناییم. می دونید که من روی رعایت مسائل امنیتی حساسم، بخصوص اتفاقاتی که در مکان های حساس و یا پیرامون اون می افته. متاسفانه حراست شما امروز پاسخ نداد. نمیدونم چرا. این عدم دسترسی ها گاهی اوقات واقعا اذیت کننده هست.
_بله از روحیاتتون با خبرم جناب عاکف. اون دوباری هم که با حضرتعالی در سال گذشته برخورد داشتم، به حساسیتتون پی بردم، وَ این روحیه قابل تحسین هست، برای همین درکتون میکنم. اما موضوع حراست که فرمودید باید بگم که امروز تا قبل از اینکه بیام اینجا برای ملاقات با شما، تمام اعضای حراست با بنده جلسه داشتن. باید عرض کنم به دلیل یه سری اتفاقات، فعلا سازمان ما رییس حراست نداره و بنده با حفظ سمت، موقتا سرپرست دفتر حراست هم شدم و امور مربوطه رو اداره میکنم. از طرفی یه سری جابجایی هم در بخش دفتر و ساختمون حراست بوده که دلیل این عدم دسترسی ها این هست و احتمالا برای همین پاسخگو نبودند. جسارتا میشه اسم، وَ مشخصات اون کارمند مارو بگید؟
+بهتون میگم.. اما به وقتش. لطفا عجله نکنید و بگذارید کمی جلوتر بریم.
لبخندی زد، دیگه چیزی نگفت... بهش گفتم:
+ببینید جناب کاظمی، دیشب اون شخصی که با یک خانوم دستگیر شد، فقط یک کارمند ساده نبوده. بلکه اون شخص یک دانشمند اتمی در سازمان شما هست. نمیفهمم چرا به این سادگی هرجا میره و میاد، یا اینکه با هر کسی نشست و برخواست داره. این شخصی که دستگیر شد، آقای دکتر افشین عزتی هستند که به دروغ خودشون رو به ما دکتر محمدی معرفی کردند. این شخص به همراه یک خانوم در یک کافه دستگیر شده. تک تک این حضرات آموزش های لازم امنیتی رو دیدن تا مورد سوءِ استفاده قرار نگیرند. عدم رعایت مسائل امنیتی توسط این شخص بنده رو به شدت نگران کرده.
_موضوع دستگیری چی بود؟
+ظاهرا مسائل شخصی.
_چطور خبرش به شما رسید؟
+ببخشید، چرا فکر میکنید نباید برسه؟؟؟!!!
_قصد جسارت نداشتم، منظورم اینه که خودشون گفتن که از فلان جا هستند؟
+بله خودشون گفتن کارمند سازمان اتمی هستند، البته مجبور شد.. چون بخاطر درگیری فیزیکی و شکایت، یک ساعتی بازداشت بودن و بعدشم آزاد میشن. علت آزاد شدن اون ها رو لطفا نپرسید. ضمنا در وسائل ایشون، کارت پرسنلی ورود و خروج سازمان اتمی بوده، بعد از اینکه هویتش برای بچه های نیروی انتظامی رویت و محرز میشه، اونا هم به رده های بالاترشون خبر میدن، رده های بالای انتظامی هم به ستادخبری ما، وَ سپس همکاران ما هم به واحدی که بنده درونش خدمت میکنم.
سرش و انداخت پایین، تاملی کرد، گفت:
_افشین عزتی... !!!!
بلافاصله سرش و آورد بالا، به من و عاصف که کنارم ساکت نشسته بود نگاهی کرد، ادامه داد گفت:
+پس که اینطور.. میشناسمش. اما جناب سلیمانی اجازه بدید زود قضاوت نکنیم. بگذارید برم سازمان، به بچه ها بگم وضعیت پرونده و... این آقا رو بررسی کنن و بهم گزارش بدن، بعدش ان شاءالله تمام و کمال اون گزارش و میرسونم به شما.
+باشه. ممنونم. منتظر خبرتون می مونم پس. ریز تا درشت این آدم باید در بیاد، بعدش به دفتر ما باید خبر بدید. نهایتش تا دو ساعت دیگه وقت دارید. تاکید میکنم، فقط تا دو ساعت دیگه. میخوام بدونم دقیقا این آدم در چه قسمتی فعالیت میکنه الآن. ما یه سری داده ها رو جمع آوری کردیم اما کافی نیست. لطفا بررسی کنید، فورا خبرش و بهمون بدید.
_برسم اداره حتما شروع به کار میکنم.
+جناب کاظمی !!
_بفرمایید آقای عاکف.
+قضیه باید کاملا محرمانه بمونه. حواستون باشه. فقط ما سه نفر با خبریم. من_شما وَ همکارم ( آقاعاصف ) که الان در این اتاق هستن.
_بله چشم.
بلند شد بره، ماهم بدرقش کردیم. به اتفاق عاصف و کاظمی از پله ها رفتیم پایین. همینطور که پایین میرفتیم بهش گفتم:
+ آقای کاظمی، همونطوری که در جلسه امروز خدمتتون گفتم، بنده به واحد ضد جاسوسی منتقل شدم.
_راستی بهتون تبریک میگم..
+زنده باشید.. اینارو نمیگم که بهم تبریک بگید. اینارو میگم که بدونید ممکنه از امروز بیشتر باهم دیگه کار داشته باشیم. درخواست بنده از شما این هست که شبانه روز گوش به زنگ باشید.
_حتما.
+ضمنا، حواستون بیشتر به افراد سازمان بخصوص رده بالاها باشه.
✍️ ادامه دارد...
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال #خیمه_گاه_ولایت در #ایتا که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده #عاکف_سلیمانی #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
#اخبار_کوتاه
🔹با حضورفرمانده کل سپاه، مراسم بهرهبرداری از۲۵۳۳ پروژه عمرانی محرومیتزدایی و اهدای ۷۶۰ سری جهیزیه در جنوب شرق آغاز شد.
✅ @kheymegahevelayat