🥀 پيروان_حق_و_باطل
🌹امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
⚪️حقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ
🌓حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند.
🖊اشاره به اين است که نه کثرت طرفداران باطل بايد انسان را به وحشت بيندازد و نه کمى طرفداران حق او را مأيوس کند; چرا که غالباً در طول تاريخ حاميان باطل فزونى داشته اند و بسيار شده که گروه اندک طرفداران حق بر انبوه حاميان باطل پيروز شده اند.
🌷نهج_البلاغه خطبه_16
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 22 🔽
🌷🌷قسمت بیست و دوم
🌹غم از دست دادن بچههای گردان روی سینهام سنگینی میکرد. هیچ وقت نتوانستم فراموش کنم، صحنهای که آتش تیربار، ستون گردان را داخل میدان مین زمینگیر کرده بود. دوستانم نه راه پس رفتن داشتند، نه راه پیش رفتن. زمین را چنگ میزدند تا جان پناه درست کنند. آن حوادث لحظهای از ذهنم خارج نمیشد.
⚪️سؤالهایی که داشتم، این بود که «چرا معبر جلوی تیربار سر درآورده بود؟ مسیر معبر درست انتخاب نشده بود؟ یا چرا معبر لو رفته بود؟ چرا دشمن هوشیار شده بود و تیربار را مقابل معبر ما قرار داده بود؟»
این ها سؤالهایی بود که باید از نیروی اطلاعات ـ شناسایی میپرسیدم، اما روز بعد بین شهدا پیدایش کردم.
🌹روزها میگذشت، اما صحنهای که آن شب دیده بودم را ممکن نبود بتوانم فراموش کنم. خرمشهر با خونهای زیادی که برای آزادیاش بر زمین ریخت، خونین شهر شد و در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ به دامن وطن برگشت.
ن⚪️یروهایی که مثل من، اعزام اولی بودند، در منطقه زیاد بود. وقتی مرخصی دادند، همه به شهرهای خودمان برگشتیم. فکر میکردیم با این پیروزی تکلیف جنگ معلوم شده و به زودی جنگ تمام میشود.
🌹داداش محمد هنوز برنگشته بود. پدرم میگفت:«وقتی شما نیستید، دستم به کار نمیرود». مدتی کنار دست پدر ماندم. مدتی نگذشت، که با پخش مارش پیروزی عملیات رمضان از رادیو، دوباره شور و هوای رفتن به جبهه پیدا کردم. بابا متوجه شد که نمیتوانم طاقت بیاورم. لشکر ۱۷ درخواست نیروی اعزام مجدد کرده بود. به بسیج مراجعه کردم و به منطقه پدافندی پاسگاه زید اعزام شدم.
⚪️ حدود یک ماه در خط پدافند بودم. وقتی نیروهای گشتی ـ شناسایی میآمدند و از خط میگذشتند که برای شناسایی بروند، با حسرت به آنها نگاه میکردم. میخواستم به طریقی با آنها ارتباط برقرار کنم، اما بچههای اطلاعات کمحرف بودند و پرکار، فرصتی برای ارتباط برقرار کردن پیش نمیآمد؛ تا این که یک روز گفتند فرمانده گردان با من کار دارد! من یک نیروی ساده بودم و برایم خیلی عجیب بود. وقتی به سنگر گردان رفتم، او گفت:« فرمانده لشکر خواسته چند نفر رو معرفی کنیم برای رفتن به آموزش. وسایل شخصیات رو جمع کن. باید بری مقر لشکر.»
🌹اولین بار بود که آقامهدی زینالدین، فرمانده لشکر را از نزدیک میدیدم. چند نفری که انتخاب شده بودیم تا برای آموزش برویم، حلقه زده بودیم داخل سنگر فرماندهی. فرمانده لشکر هم بین ما نشسته بود. اسم ما را پرسید. کمی گپ و گفت با ما داشت. متوجه نگاههای غیر مستقیم او شدم. پیدا بود که در حال بررسی ما بود. سراپا گوش بودیم تا حرف اصلی را بزند.
⚪️ کمی مکث کرد و بعد گفت:« جنگ را ما شروع نکردیم. این که چه زمانی تمام میشود و چطور تمام میشود هم تنها دست ما نیست. ما به عنوان یک رزمنده باید وظیفه خودمون رو درست انجام بدیم. این که وظیفه خودتون دونستید که اسلحه دست بگیرید و از دین، وطن و ناموستان دفاع کنید، کار خدا پسندانه ای کردهاید؛ اما برای این که کار را به درستی انجام بدید، باید آموزش ببینید.
🌹 آقامهدی مکثی کرد و برای این که ببیند چقدر متوجه حرف هایش میشویم، نگاهش از روی صورت تکتک ما گذشت و ادامه داد:
«قرار شده یه دوره تخصصی ببینید که مفیدتر باشید. من به فرماندهان گردان گفتم کسانی رو برای رفتن به آموزش معرفی کنند که هم توان جسمی و هم توان ذهنی بالایی داشته باشند. کسی هست که فکر کنه مرد این میدان نیست؟»
⚪️ نفس توی سینههای ما حبس شده بود. فرمانده لشکر، ساده و خاکی و خیلی خودمانی و صمیمی حرف میزد، اما در صدای نرم و لحن آرامش استحکام عجیبی بود.
🌹پانزده نفر بودیم که از خط فرستاده شدیم به ستاد لشکر، پادگان انرژی اتمی. در آن جا برای ما حکم صادر شد و با یک ماشین به قرارگاه خاتمالانبیاء فرستاده شدیم. در آن زمان مسئول آموزش قرارگاه، شخصی بود به نام« مرتضی صفاری» بود. ایشان هم بعد از این که ما را ارزیابی کرد، توضیح مفصلی داد.
⚪️گفت:« این آموزش ویژه زیر نظر تیپ نوهد( نیروی ویژه هوابرد) ارتش برگزار خواهد شد و قرار است تحت تعلیم کلاه سبزها قرار بگیرید.» گفت:« هدف آموزش، بالا بردن توانایی شما برای شناسایی و عملیات نفوذ است. تأکید میکنم، خودتون رو با شرایط پادگان آموزشی سازگار کنید!»
🌹ما را با یک مینیبوس به سمت دهلران بردند. پادگان آموزشی در جایی بین مهران و دهلران بود. با گذشتن از جاده خاکی به دژبانی رسیدیم. اطراف پادگان پوشیده از ارتفاعات و تپه بود. در فاصله ۲ کیلومتری از دژبانی در مرکز پادگان، تعدادی سنگر اجتماعی بود. ساختمان ستاد و تعدادی چادر هم بود. که محل استراحت نیروهای آموزشی بود.
🌷ادامه دارد...
🌷جوانان لندنی که به عشق شهید ابراهیم هادی گریه می کردند
🥀حوزه/ حجتالاسلاموالمسلمین حسینی کوهساری خاطره جالبی را از اشتیاق جوانان غربیها به شهدا نقل کرد.
⚪️ امروزه دیگر آدم هایی که آن طرف کره زمین هم هستند با شهدا انس می گیرند؛ چند وقت قبل چند نفری به قم آمده بودند و مهمان ما بودند این ها همه جوانهای ۲۰ تا ۲۵ ساله بودند و این جوان ها ساکن لندن بودند.
🌹مدیرعامل خبرگزاری حوزه ادامه داد: در جلسه ای با جوانان غربی، به مناسبتی بحث شهدا پیش آمد؛ به آن ها گفتم شما از شهدای ایران چه کسی را میشناسید؟ گفتند «شهید حججی را می شناسیم»؛ سؤال کردم از شهید حججی چه می دانید؟ گفتند خاطرات شهید را خوانده بودیم و می دانیم، لذا با این که نه فارسی و نه عربی بلد بودند و به انگلیسی صحبت می کردند، کلی خاطره از شهید حججی نقل کردند.
⚪️وی افزود: آشنایی این افراد برای بنده عجیب بود، گفتم شاید چون شهید حججی تقریبا تازه شهید شده، این افراد او را می شناسند و به همین خاطر از آن ها پرسیدم از شهیدان دفاع مقدس چه کسانی را می شناسید؟ گفتند خیلی ها را می شناسیم. برایم بسیار عجیب بود که جوانان غربی شهدای ما را می شناسند. به آن ها گفتم چه کسی را می شناسید؟ گفتند «شهید ابراهیم هادی را می شناسیم»؛ بنده کتاب «سلام بر ابراهیم» که دو جلد است را خوانده بودم و شناخت آن ها هم از این شهید از طریق همین کتاب بود.
🌹حجتالاسلاموالمسلمین حسینی کوهساری خاطرنشان کرد: این جوانان نزدیک به نیم ساعت مشغول خاطره گفتن از شهید ابراهیم هادی بودند که برایم بسیار جالب بود؛ من خودم با این که کتاب شهید را خوانده بودم، اما این قدر خاطره از این شهید در ذهن نداشتم که جوانان غربی تعریف کردند و نکته با حال این بود که در حین تعریف خاطرات شهید هادی، گریه می کردند.
⚪️وی گفت: بنده به جوانان حاضر در جلسه گفتم چقدر خوب با شهدای ما آشنا هستید؟ گفتند ما در غرب با توجه به تهاجم فرهنگی موجود، خودمان را با شهدا حفظ میکنیم و همین خاطرات شهدا را می خوانیم و آن ها را الگو قرار می دهیم.
🌹مدیرعامل خبرگزاری حوزه افزود: شهدای ما امروزه دست خیلی ها را گرفته اند و اگر شهدا نبودند معلوم نبود ما هم کجا بودیم و این که در راه اسلام و انقلاب باشیم یا خیر؟.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 روایت گری_شهدایی
🌷حکایات تکان دهنده از شهدا
🌹خاطره زیبای سردار احمدیان در طلائیه از شهید سید مسعود رشیدی
⚪️۲۳روز مجوز شهادت گرفت.
🌸#جهادتبیین
🌷#سلام_برشهیدان
🌸#پای_کار_انقلاب
🌷#لبیک_یا_خامنه_ای
🌸#در_آرزوی_شهادت
🌷#یادتمامی_شهدا با صلوات
🌸#یازینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 مداحی فوق العاده زیبا در سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها
به زبان هندی
🔳فاطمیه
♦️چرامجید رضا رهنورد بچه مذهبی و هیاتی؛ آخرش کارش به اینحا رسید و قاتل شد؟!😭
مراقب خود، اطرافیان و فرزندان مان باشیم
امروز صبح که خبر اعدام مجیدرهنورد را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم دست داد
خوشحال نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه
تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او مستندی تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است.
مادرش به عشق امام رضا علیه السلام
نامش را مجیدرضا گذاشت
از کودکی مسجدی و هیئتی بود
همیشه تلاش میکرد
صف اول نمازجماعت
خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز،
عبا بر شانه می انداخت
ولی از 15 سالگی که وارد فضای_مجازی شد
کم کم تحت تاثیر قرار گرفت
آنچنان شست و شوی مغزی شد که نماز را ترک می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی مسخره می کند😳
خودش میگوید ۸ سال رسانه مغز من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود،
روز حادثه با دیدن آن گروه صدنفره اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد
اول در خانه وصیت نامه اش را می نویسد که
برای من گریه نکنید
سر قبرم قرآن نخوانید،
هر چاقویی که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته،
او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما زجرکش و تکه تکه اش میکنند
برای همین موقع دستگیری میگوید مرا زود اعدام کنید
اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که با رفتار دینی با او تعامل می کنند
تمام معادلات ذهنی اش به هم می ریزد
بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه اش بدهند،
با او صحبت می کنند
از زندگیش می پرسند
برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او کتاب می دهند بخواند
و خلاصه مجرم و بازجو باهم گریه میکنند.
آخر تازه فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این جنایت برند،
به مادرش می گوید،
با مادران شهدا صحبت کن،
طلب عفو نکن
فقط طلب حلالیت کن
من مثل یک حیوان برادرم را کشتم،
مجید رضا میگوید چند حسرت به دلم مانده،
یک بار دیگر دست مادرم را ببوسم به مادرم کادو بدهم
بعداز ۸ سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭
او بسیار پشیمان و شکسته شده بود.
در حقیقت می شود گفت
دشمن دوتا جوان ما را شهید نکرد
بلکه دوتا جوان را شهید کرد
ویک جوان را کشت،
دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد را تبدیل به یک قاتل کرد.
مراقب خود، اطرافیان و فرزندان مان در فضای مجازی باشیم.
دکتر اصغری نکاح
روانشناس و دانشیار
دانشگاه فردوسی مشهد
✍️پس این اتفاقات از فرزندان ما نیز دور نیست؛ مراقب باشیم که خیلی زود دیر می شود؛ و همواره دعا کنیم"اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا"
#شب_بخیر
📚به ماهنامه مبلغان بپیوندید👇
🌐https://eitaa.com/m_moballeghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتشار اعترافات تکاندهنده عاملان شهادت شهید عجمیان
🔻فریادهای «بزنش.. بزنش» و تصاویر اغتشاشگران سنگ به دست، این تنها بخش کوچکی از روایت ماجرای شهادت سید روحالله عجمیان است.
🔺پخش تصاویری از جنایت رخ داده در کرج برای اولین بار و همزمان با برگزاری اولین جلسه دادگاه بررسی شهادت شهید عجمیان
🌐 با خبر از همهجا در «خبردار» ⇩⇩
🆔 @khabardar_ir
https://eitaa.com/joinchat/501284925C42aa98de8f
🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂
🌹اولین سلام صبح گاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
⚪️ صبح مان را آغازمی کنیم، با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها، به نیابت از امام خمینی رضوان الله علیه و تمامی شهدا، علما، شهیدحاج قاسم سلیمانی، مؤمنین مؤمنات:
┄✦🌷✦༻﷽༺✦🌷✦┄
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ ﯾﺎ ﺭَﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹 ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ⚪️ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤةُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹 ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦَ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ⚪️ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ العسکری
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ🌹ﯾﺎ ﺑﻘﯿةَ ﺍﻟﻠﻪِ، یا اباصالحَ المهدی و رحمةُ الله و بركاته.
⚪️الهی
🌹یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
⚪️یا عالیُ بِحَقِّ علی
🌹یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
⚪️یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
🌹یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
⚪️عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌹🍃⚪️🍂🌹🍃⚪️🍂🌹
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🌴با معارف قرآن بیشتر آشنا شویم🌴
🌻سوره یوسف آيه 70-72 🌻
🌴70- فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِى رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَرِقُونَ
🌹ترجمه:
⚪️پس چون بارهاى برادران را مجهّز و مهیا ساخت ظرف آب خورى (گران قیمتى) را در خورجین برادرش (بنیامین) قرار داد، سپس منادى صدا زد؛ اى كاروانیان! قطعاً شما دزدید.
🌴71- قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِمْ مَّاذَا تَفْقِدُونَ
🌴72- قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ
⚪️(برادران یوسف رو به ماموران كردند و ) گفتند: شما چه چیزى را گم كرده اید.
⚪️گفتند: پیمانه و جام مخصوص شاه را گم كرده ایم و براى هركس آن را بیاورد یك بار شتر (جایزه) است و من این را ضمانت مى كنم.
🌹نکته ها:
💧«سقایه» پیمانه اى است كه در آن آب مى نوشند. «رحل» به خورجین و امثال آن مى گویند كه روى شتر مى گذارند. «عیر» به معنى كاروانى كه مواد غذایى حمل مى كنند.(117)
🍃این چندمین بارى است كه یوسف علیه السلام طرح ابتكارى مى دهد، یك بار بهاى غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و این بار ظرف قیمتى را در محموله برادر گذاشت تا او را نزد خود نگاه دارد.
🌷حضرت یوسف علیه السلام در مرحله ى قبل بضاعت را توسط غلامان در بار برادران گذارد، «اجعلوا بضاعتهم فى رحالهم» ولى در سفر دوم شخصاً سقایه را در بار بنیامین قرار داد. (چون موضوع سرّى بود). «جعل السقایة فى رحل اخیه»*
🌾در تفاسیر آمده است كه در جلسه دو نفره اى كه یوسف و بنیامین با هم داشتند، یوسف از او پرسید آیا دوست دارد در نزد وى بماند. بنیامین اعلام رضایت كرد، ولى یادآور شد كه پدرش از برادران تعهد گرفته كه او را برگردانند. یوسف گفت: من راه ماندن تو را طراّحى مى كنم و لذا با موافقتِ بنیامین این نقشه كشیده شد.
♦️نظیر فیلم ها، نمایش ها و صحنه هاى تئاتر كه افراد در ظاهر و در شكل مجرم و گناه كار احضار و مخاطب مى شوند و یا حتّى شكنجه مى گردند، ولى آن ها به خاطر توجیه قبلى و رضایت شخصى و مصلحت مهم ترى آن را پذیرا شده اند.
⁉️سؤال: چرا در این ماجرا به بى گناهانى نسبت سرقت داده شد؟
⚪️پاسخ: بنیامین با آگاهى از این طرح و اتّهام، براى ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت كرد و باقى برادران هر چند در یك لحظه ناراحت شدند، ولى بعد از بازرسى از آن ها رفع اتهام گردید. علاوه بر آن كه كارگزاران از این كه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند و به طور طبیعى فریاد زدند: «انّكم لسارقون»
🌹پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «لا كِذبَ على المصلح» كسى كه براى اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغى بگوید، دروغ حساب نمى شود، و آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.(118)
117) مفردات. 118) تفسیر نورالثقلین.
🌾«صواع» و«سقایة» به یك معنى بكار رفته اند، پیمانه اى كه هم با آن آب مى خورند و هم گندم را كیل و اندازه مى كنند كه نشانه صرفه جویى، بهره ورى و استفاده چند منظوره از یك وسیله است. «صواع» ظرفى است كه گنجایش یك صاع (حدود 3 كیلو) گندم را دارد.
🍃«حِمْل» به بار گفته مى شود و «حَمْل» نیز به معناى بار است، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است یا فرزندى كه در شكم مادر است.(120)
🍂جمله ى «لمن جاء به حمل بعیر» هركس چنین كند من چنان پاداش مى دهم، در اصطلاح فقهى «جُعاله» نامیده مى شود كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است.
120) مفردات راغب.
🌹پيام ها:
⚪️ 1- گاهى صحنه سازى براى كشف ماجرایى جایز است و براى مصالح مهم تر، نسبت دادن سارق به بى گناهى كه از قبل توجیه شده باشد، مانعى ندارد.(119) «انّكم لسارقون»
🌹 2- اگر در میان گروهى یك نفر خلاف كار باشد، مردم تمام گروه را خلاف كار مى نامند. «انّكم لسارقون»119) تفسیر المیزان.
⚪️3- برادران با جمله ى «ماذا تَفقدون» توصیه كردند كه قبل از اثبات موضوع دزدى كسى را نباید متهم كرد.*
🌹 4- جایزه تعیین كردن، از شیوه هاى قدیمى است. «ولمن جاء به حِمل بعیر»
⚪️ 5- جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترین جایزه، یك بار شتر غلّه است. «حِمل بَعیرٍ»
🌹 6- ضامن باید فرد معیّن ومشخّصى باشد. «و انا به زعیم»*
⚪️ 7 - ضامن باید معتبر باشد. «و انا به زعیم»*
🌹8- ضامن گرفتن براى جلب اطمینان، سابقه تاریخى دارد. «انا به زعیمٌ»