مجال بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناسایی است
#حسین_منزوی
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
#حسین_منزوی
#شهید_رئیسی 💔
مثل همیشه فاجعه ناگاه در رسید
آوار هیچوقت کسی را خبر نکرد...
#حسین_منزوی
چه میشود که شبی، ای شکیب جادویی!
عیادتی هم از این جان ناصبور کنی؟!
#حسین_منزوی
مرا مُردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمیتابد دلم، نوبتشمردن را
کجایی ای نسیم نابهنگام! ای جوانمرگی!
که ناخوش دارم از باد زمستانی، فسردن را
#حسین_منزوی
وقتی تو رفته باشی، کامل نمیشود عشق
بعد از تو تا همیشه، این قصّه ناتمام است
#حسین_منزوی
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تبکرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افقها، عَلَم زدم
با وامی از نگاه تو -خورشیدهای شب-
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادیام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعهٔ قسمت به غم زدم
#حسین_منزوی
من و تو آن دو خطیم، آری مُوازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز، به یکدگر نرسیدن بود
#حسین_منزوی
به سبزه و نسیم و گل، تو درس زیستن بده
بهار باش و باز هم به خاطر چمن بمان
#حسین_منزوی
چشمی به تخت و پخت ندارم، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
#حسین_منزوی
آه از دل آیینه برمیخیزد از حیرت
وقت تماشای تو در حال خودآرایی
#حسین_منزوی
1_16297618444.mp3
1.72M
غزل "تنهانشین" با صدای زندهیاد حسین منزوی در سن بیست سالگی
#حسین_منزوی