ما بیدلیم و بر سر دل پا نهادهایم
پا در حرم به شوق تماشا نهادهایم
تا اینکه در دیار جنون راهمان دهند
پا روی عقل و روی به صحرا نهادهایم
تا کوه غصه خم نکند پشت روز را
این بار را به گردهٔ شبها نهادهایم
گلها دمیده فصل زمستان گذشته است
مثل بهار پای به هر جا نهادهایم
سنجیدهایم نامهٔ اعمال خویش را
کی این حساب سخت به فردا نهادهایم
مثل حباب کاسهٔ وارونه بودهایم
داغ نیاز بر دل دریا نهادهایم
در فکر سال و ماه و شب و روز نیستیم
تقویم را به حال خودش وا نهادهایم
#محسن_درویش
رودیم بیا راهی دریا بشویم
در قاب نگاه آسمان جا بشویم
مانند دو بال یک کبوتر باشیم
پر باز کنیم و من و تو ما بشویم
#رباعی
#محسن_درویش
دل را ز ازل بند به دلبند زده است
مهر تو به زلف خویش پیوند زده است
معنای شکاف کعبه فهمیدم چیست
در موقع میلاد تو لبخند زده است
#رباعی
#محسن_درویش
تا هوای آسمان در سر ندارد زنده نیست
مرغ اگر پرواز را باور ندارد زنده نیست
جان اگر بخشید بر دشت و دمن جاوید شد
ابر اگر در چنته چشمی تر ندارد زنده نیست
جای دارد در دل ما مهر ختمالمرسلین
این صدف در خود اگر گوهر ندارد زنده نیست
شوق دیدار شه لولاک در جانهای ماست
هر دلی این شوق را در سر ندارد زنده نیست
در دو عالم رزق ما از سفرهٔ احسان اوست
توشه از این سفره هرکس بر ندارد زنده نیست
#محسن_درویش
#امام_حسین 🌺
تا مستحق رحمت بیانتها شدیم
با کشتی نجات خدا آشنا شدیم
درهای بسته، روی دل ما گشوده شد
وقتیکه از حصار من و ما رها شدیم
تا عاشقانه پر بگشاییم سوی دوست
با بال شوق همره باد صبا شدیم
رفتیم رو به قبله و با چشم اشکبار
با یک سلام زائر کربُبلا شدیم
با داغهای زینب کبری گریستیم
با نالههای اهل حرم همنوا شدیم
لبتشنه آمدیم و به دریا زدیم رو
در این حریم، طالب آب بقا شدیم
تا پشتپا زدیم به بیمهریِ جهان
با مهر سیدالشهدا آشنا شدیم
وقتی نیاز ما به ضریحش دخیل بست
با یک نگاه فاطمه حاجتروا شدیم
#محسن_درویش