مزن بر هیچ رهرو طعن گمراهی در این وادی
که از هر دل رهی پنهان به کوی یار میباشد
#صائب_تبریزی
ببند از گفتگو لب تا دلت روشن شود صائب
که این آیینه را صیقل لب خاموش میباشد
#صائب_تبریزی
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمهٔ شراب
بیمار خندههای توام، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی، گرمتر بتاب
#فریدون_مشیری
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهٔ سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهٔ مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشیِ مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#حجاب
#عاطفه_سادات_موسوی
۱۷ دیماه سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب (کشف حجاب) به دست رضا قلدر خبیث لعنة الله علیه و آله
رضا خان در ۱۷ دی سال ۱۳۱۴ طی جشن فارغالتحصیلی دختران بیحجاب در دانشسرای مقدماتی رسماً بر کشف حجاب تأکید کرد. هر چند پلیس اجازهٔ توسل به خشونت را نداشت، ولی کشف حجاب بهطور ناگهانی برای برخی زنان، به خصوص بخشی از زنان مسنتر که بدون روبنده احساس برهنگی میکردند و عملاً در خانه محبوس شدند، مشکلاتی ایجاد کرد.
با دیگران به مهری و با من به کین هنوز
میسوزم از فراق تو ای نازنین هنوز
نامم به ریشخند برِ این و آن برفت
یک لحظه دل نمیکنی از آن و این هنوز
من ایستاده بسته کمر خدمت شما
تو با رقیب هرزه درا همنشین هنوز
هردم کنی جفایی و چون طفل بیخبر
گویی چرا فلان بود اندوهگین هنوز
با من نئی ولی به خیالی که با منی
غیرت برند مردم کوتاهبین هنوز
از دست رفتهایم خدا را تفقدی
تا در تن است این نفس واپسین هنوز
از عشق هرچه گویم و گویند نابجاست
کس برنگشته است از این سرزمین هنوز
گفتم به ترک پیر خرد ز آنکه هرچه گفت
گفت و نداشت بر سخن خود یقین هنوز
ما جان سپردهایم و شگفتا که میکشیم
دنبال مرگ، منت جانآفرین هنوز
#فضلالله_گرگانی
دکلمۀ مثنویِ لبخند.mp3
11.75M
دکلمهٔ مثنوی لبخند
شعر و خوانش برادر عزیز:
#محمدامین_عبادی 🌺🌸
بگو که گل نفرستد کسی به خانهٔ من
که عطر یاد تو پر کرده آشیانهٔ من
تو چلچراغ سعادتفروز بخت منی
به جای ماه، تو پرتو فشان به خانهٔ من
شبی به تاک تن تشنهام بپیچ که صبح
بهشت بشکفد از جان هر جوانهٔ من
به بال باد سپردم ترانه، تا که مگر
رسد به گوش تو گلبانگ عاشقانهٔ من
به شوق روی تو تا زندهام خدا داند
برای زیستن اینک تویی بهانهٔ من
چه آتشی تو خدا را، که شعلههای غمت
به باد داده شکیب سمندرانهٔ من
#بیژن_سمندر
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاه گدایان شده است
کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد
تیغ عشق و سر این نفس مقنع بخرد
زین سپس خدمت صاحب کلهی باید کرد
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد
شب که خورشید جهانتاب نهان از نظر است
قطع این مرحله با نور مهی باید کرد
خوش همی میروی ای قافلهسالار به راه
گذری جانب گمکردهرهی باید کرد
نه همین صفزده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد
جانب دوست نگه از نگهی باید داشت
کشور خصم تبه از سپهی باید کرد
گر مجاور نتوان بود به میخانه نشاط
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد
#نشاط_اصفهانی
گفتمش: کشتی مرا بر گردنت خون من است
گفت: از جان بگذرد آنکس که مفتون من است
گفتمش: با بوسهای کردی ز خود بیخود مرا
گفت: این خاصیت لبهای میگون من است
گفتمش: عشق تو عالمگیر کرد افسانهام
گفت: این افسانهسازیها ز افسون من است
گفتمش: من واله و شیدا و مجنون توام
گفت: شهری واله و شیدا و مجنون من است
گفتم: ای گل رسم و قانون نکویان چیست؟ گفت:
بیوفایی رسم من، بیداد قانون من است
گفتمش: چون طبع من قدّ تو موزون است گفت:
طبع موزون تو هم از قدّ موزون من است
#محمد_سیاسی