دوجهان غرق در کرامت اوست
عالمی چشم بر عنایت اوست
مـن بـنـازم بـه آن خــــــداونــــدی
که نبی شاهکار خلقت اوست
#روحالله_راوینیا
ماندهام، احمد پیمبر بود یا عطار عشق؟
بسکه سلمانها مسلمان کرد با بوی علی
#قاسم_صرافان
هدایت شده از [ساعت نیامدن!]
•.
| کاری ز دست شعرهایت برنمیآید
وقتی دل معشوق جای دیگری باشد |
سلام
ساعت نیامدن پاتوقیست برای انتشار اشعار و نوشتههای من:
#امیرحسین_پورعزیز
اگر دوست داشتید مرا اینجا بخوانید.
https://eitaa.com/s_nayamadan
قربان مهربانیات ای هشتمین امام
آقای مهربان به غنی و گدا، سلام
صدها گره به پنجرهفولاد بستهام
هُرم نگاهِ توست به چشمانم التیام
در آستان مهرِ تو با سر دویدهام
چشمم که پایبوس تو باشم به احترام
من در نگاه ِماهِ تو منزل گزیدهام
آهو شوم و یا که کبوتر، بگو کدام؟
ای مهربانتر از پدر و مادرم به من
دلبستهٔ حریم تو هستم علیالدوام
دستم بگیر و چشمِ مرا غرق نور کن
غیر از تو آفتابِ دگر نیست والسلام
#امام_رضا
#صفیه_قومنجانی
خاطرهها
گاهوبیگاه
میآیند
کنارم مینشینند
میخندند
گریه میکنند
اما، پیر نمیشوند
#محمدرضا_عبدالملکیان
هدایت شده از [ساعت نیامدن!]
•.هدیه سر جلسه امتحان!
توی ترم اول واحد درسی مباحث اساسی روانشناسی رو با دکتر حمیدرضا پوراعتماد، پدر اوتیسم ایران، داشتیم.
استاد متوجه شدن من شعر میگم. امر کردن که در وقت استراحت برای کلاس شعر بخونم. منم دوتا شعر خوندم براشون: یه شعر در مدح امیرالمؤمنین و یه شعر عاشقانه!
ایشون پرسیدن که کی اینجا خوشنویسی میکنه و میتونه شعر منو بنویسه؟ و یکی از همکلاسیهای ما گفتن مادرشون خوشنویس هستن و میتونن بنویسن.
لطف ایشون شد این تابلو اما استاد گفتن به خودت نمیدیم اینو😅 اهدا میکنیم به دانشکده تا یادگاری بمونه.
خیلی دلم میخواست برای خودم باشه...
سرجلسه امتحان یهو استاد تابلو رو آوردن و فرمودن: میخوام این تابلو رو تقدیم کنم به خود شاعرش
و این تابلو شد يادگاری من از کلاس مباحث اساسی روانشناسی با دکتر پوراعتماد، ترم اول روانشناسی :)
-_خط از خانم طیبه ازندریانی
-_متن شعر:
مرا تکان بده با چشمهای خویش که بیآن چو بیدیام که برای جنون بهانه ندارم نگفتم از همهی عاشقان تو سرم اما خودت بسنج! که با ادعا میانه ندارم@s_nayamadan
هدایت شده از [ساعت نیامدن!]
|
متن کامل شعر:مرنج از من اگر شعر عاشقانه ندارم توانِ وصف تو را آه ای یگانه ندارم شبست موی تو؟ دریاست؟ چیست؟ من چه بگویم؟ که واژه درخور آن خیل بیکرانه ندارم مرا تکان بده با چشم های خویش که بیآن چو بیدیام که برای جنون بهانه ندارم نگفتم از همه عاشقان تو سرم اما خودت بسنج! که با ادعا میانه ندارم بجز همین دو سه بیتی که نذر چشم تو کردم مرا ببخش که از عشق تو نشانه ندارم بساط طبع مرا جمع کن ببر که پس از تو بجز ملال نصیبی از این ترانه ندارم #امیرحسین_پورعزیز @s_nayamadan
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
دست از تو میکِشم که بفهمی عزیزِ من
باید چگونه یک شبه دست از جهان کشید
#حسین_زحمتکش
@abadiyesher