✅ #خاطرات_شهدا 🌷
🌺🕊 شهید مرتضی مسیب زاده
🦋 شهید خیلی دوست داشت با دوستان قدیمی و هیأتی اش رفت و آمد داشته باشیم 🍒
به همین خاطر معمولا مهمانی دوره ای داشتیم و زمانی که نوبت منزل 🏡 ما می شد، ایشون تاکید داشت که همه چیز ساده و به دور از تشریفات باشد🌟 تا همه احساس راحتی و صمیمیت بکنند
🍃 هیچ وقت اجازه نمی داد که دو نوع غذا تدارک ببینم 🍛🍝🌯
صمیمیت آقا مرتضی و دوستانش به حدی بود که یادم می آید در ماه مبارک رمضان 🌙 یکی از دوستان صمیمی اش قصد داشت ضیافت افطاری داشته باشد و چون ما در سفر مشهد بودیم، منتظر شدند تا برگردیم🌴 و بعد این مهمانی برگزار شد 😊
دوستان شهید به ایشان ارادت ویژه ای داشتند و همدیگر را برادر خطاب می کردند 🍇 و این دوستی حتی بعد از شهادت ایشان دستخوش تغییر نشد 💔
『🌸💫
🥀شادی روح شهدا صلوات🥀
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
#خاطرات_شهدا
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه.روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت.
می گفت : مثل ارباب همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم.
از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین علیه السلام را فهمید.
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
____
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
📨#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #ابراهیم_اسمی
برادر شهید نقل میکنند:
ابراهیم بین دوستان هیأتی
به سخاوتمندی معروف بود💰
غیر ممکن بود کسی ازش قرض بخواد
و دست رد به سینهاش بزنه♥️
یه روز بهش گفتم: ابراهیم!😕
اون کسائیکه بهشون پول قرض میدی،
اصلا آه در بساط ندارند،
نمیتونند پولت رو برگردونند❌💶
بالاخرهتوهمبایدتشکیلخانوادهبدی💍
این پولها لازمت میشه🎊
ابراهیم با تبسم گفت:
خدا بزرگه!😊
اگه ندادند هم برام مهم نیست💚
من متعلق به این دنیای فانی نیستم!🕊
🕊🕊🕊
💌#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافع حرم ایوب رحیم پور
🔸ایوب چندماه قبل از شهادتش، برای سفر کاری به ترکیه رفته بود. نمازهاش رو تو هتل نمیخوند. میگفت معلوم نیست اینجا چه کارهایی کردهاند! شاید نجس باشه! هتلدار بهش گفته بود اولین ایرانیای هستی که میبینم برای نماز صبح هم مسجد میری. همه اون ساعت، مست از دیسکوها بیرون میومدند!
🔸ایوب یه مسجد پیدا کرده بود که نمازهاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنّن بود ولی با چندنفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود. با یهنفر از کشور هلند دوست شده بود و به سمت شیعه دعوتش کرده بود. بهش گفته بود برو سرچ کن نهج البلاغه رو پیدا کن، بخون ببین علی علیهالسلام چی گفته؟! بهش دعای کمیل رو هم نشون داد!
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎊اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎊
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
.
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺
🌸
💌#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافع حرم احمد قنبری
مادر شهید نقل میکنند:
محله مان مسجدی نداشت. زمینی را وقف ساخت مسجد صاحبالزمان(عج) کرده بودند. مردم محل از این موضوع خیلی خوشحال بودند. شبهای جمعه تکهموکتی را در همان زمین پهن میکردند و زنان و مردان باایمان محل برای اقامهی نماز به آنجا میرفتند🕌
احمد هم که از ۶سالگی اهل نمازخواندن بود، در آن زمان ۱۲سال بیشتر نداشت. شبهای جمعه کِتری بزرگ آبجوش و لیوان و چایی را روی فرقونی میگذاشت و به آنجا میرفت تا به نمازگزاران چایی بدهد. همیشه نگران دستان کوچک و جثهی کودکانهی احمد بودم که مبادا آبجوش روی او بریزد☕️🤭🫖
یک شب، نمازم را تمام کردم
که با صدای گریــــهی احمــــد،
هراســــان به حیــــاط رفتــــــــم😨
گفتم: احمد جان! مادر به فدایت!
چه شده؟؟ چقدر گفتم مراقب باش!
آخرش آبجــــوش رویات ریخــــت؟😭
بدنش را وارسی کردم
و خبری از سوختگی نبود
اما یکبند گریــــه میکــــرد🙄
گفتم: مادر، دلم هزار راه رفت!
چه شده؟ چــــرا گریــــه میکنی؟😭
احمد گفت: مادرجان!
وقتی به خانمها چایی میدادم،
یکی از خانمها
به من گفت: «خــــادم الحسیــــن»!💚
آری! اینگونه پس از شهادتش، شهید مدافع حرم احمد قنبری آخرین طواف حرمش را دید و لقب "خادم الحسین" برای همیشه بر او باقی ماند!🕊
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎊اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎊
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
#خاطرات_شهدا📚
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه«سلاماللهعلیها» بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز!
گفتم :چرا؟
گفت:چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه«سلاماللهعلیها» من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب«سلاماللهعلیها» نوکری کنم.
ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب«سلاماللهعلیها».
من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد"
گفت: اینها دریای کرم هستند❤️
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
♦️راوی: همسر بزرگوار شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو🌹
#خاطرات_شهدا
🔻مرحوم آقای بهشتی رضواناللَّهعلیه یک عنصر قوی، مستحکم و بشخصه یک پرچم برافراشته در سیر انقلاب بود... آن مقداری که در آن دوره به این سیّد بزرگوارِ نورانىِ ارزنده برجسته، دستهای تبلیغاتی دشمن تهمت زدند، به کمتر کسی از عناصر انقلاب در طول زمان این همه اهانتهای خصمانه و بغضآلود کردند. گفتند انحصارطلب است، متکبّر است، قدرتطلب است، دنبال دیکتاتوری است؛ اما او راه خود را با قدرت و قوّت طی کرد. البته جان خودش را گذاشت؛ اما در واقع با استقامت در این راه، جان و حقیقت و هویّت خودش را به عرش اعلی رساند.
🌷شهیدسیدمحمدبهشتی
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💌#خاطرات_شهدا
💥سردار جمالی هرجا که احساس میکرد وجودش برای کاری مفید میباشد،از جان خود مایه میگذاشت و هیچ چیز اعم از خانه، زندگی،همسر،فرزندان و...مانع تلاش وی در صحنههای مختلف نمیشد.
💥در سال ۱۳۷۲ آن زمانی که اشرار و قاچاقچیان در منطقه سیرجان و توابع آن آسایش و امنیت را از مردم گرفته بودند، پیشنهاد سمَت فرماندهی اطلاعات عملیات تیپ دوم صاحبالزمان(عج) به وی داده شد و او برای مبارزه با اشرار، این پیشنهاد را از جان و دل پذیرفت.
💥حاجمحمد در مدت چهارسالی که در این سمَت قرار داشت،با تلاشهای بیدریغ خود موفق شد با دیگر همرزمان خود،عملیاتهای گوناگون و موفقیتآمیزی علیه اشرار انجام دهند و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت برسانند و امنیت و آرامش را به منطقه و زندگی مردم برگردانند.
❣تقویم را که باز کردم
با دیدن مناسبت امروز دلم هوایی شد ....
🎂جشن تولد بهانه است
دلتنگی ام، نشانه است💓
💐#سردار_مدافـع_حـرم
#شهید_محمد_جمالی🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜#خاطرات_شهدا
🌾پدر شهید نقل میکند:هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی وسوری که جهت آموزش به ایران میآمدند، آموزش نظامی میداد؛مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۹۰به سوریه رفت ومدتی درسوریه حاضر بود.زمانی که در سوریه بود،جهت محافظت از سردارشهید سلیمانی،چندباری همراهش شده بود وبعد از مدتی علاقهی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد وهادی، شیفتهی سردار شده بود؛سردارشهید سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود.
💐باسردارشهید سلیمانی رفتوآمد خانوادگی هم داشت.بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردارشهید سلیمانی برایمان میآورد.هادی برای سردارشهید سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار،اندازه چندین نیرو بود و با سردار شهید سلیمانی بسیار مأنوس شده بود.سردار شهید سلیمانی همیشه به هادی میگفته که من وهادی باهم شهید خواهیم شد.باسردارشهید سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقهمند بود ومثل پدر، دوستشان داشت.
🌹#شهید_حمله_تروریستی_عراق
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_هادی_طارمی
#محافظ_شهید_قاسم_سلیمانی
#سالروز_شهادت🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜#خاطرات_شهدا
🌾همسر شهید نقل می کند:اولین دیدار ما در اواخر مردادماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود.حدود دو ساعت با هم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید من را جذب کرد،آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات و شرایط کاری او فکر نمیکردم
💐ما۵شهریور ماه۹۸نامزد شدیم و بیشتر رفتوآمدهای ما در آن دوران بود؛چون بعد از عقدمان در۱۷آبانماه،شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفت و آمد سردار شهید سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمیدیدیم.
🌷همسر شهید درباره آرزوی شهادت شهید وحید زمانی نیا میگوید:«در روز عقد،من به آقاوحید گفتم:«در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب میشود🤲.»آقا وحید خوشحال شد و لحظهای به فکر رفت و پرسید:«هر دعایی؟!»گفتم:«بله.»بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید.
🌹#شهید_حمله_تروریستی_عراق
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_وحید_زمانی نیا
#محافظ_شهید_قاسم_سلیمانی
#سـالروز_شهـادت🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜#خاطرات_شهدا
💐همسر شهید نقل می کند:شهروز اهل انفاق بود!نمازهایش📿را اول وقت می خواند،شوخطبع بود و در عین حال بسیار کمصحبت بود.
🌷شهید شهروز مظفری نیا اهل قرآن خواندن بود و بسیار به آیاتِ نورانی
قرآن عمل میکرد،به پدر و مادرش
احترام می گذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت،به طوری که در این سالها،کوچکترین بیاحترامی از جانبِ شهید شهروز مظفری نیا نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانوادهاش اهمیت میداد و رسیدگی به امور خانواده را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌹#شهید_حمله_تروریستی_عراق
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_شهروز_مظفری نیا
#محافظ_شهید_قاسم_سلیمانی
#سـالروز_شهـادت🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📜#خاطرات_شهدا
💐همسر شهید نقل می کند:شهروز اهل انفاق بود!نمازهایش📿را اول وقت می خواند،شوخطبع بود و در عین حال بسیار کمصحبت بود.
🌷شهید شهروز مظفری نیا اهل قرآن خواندن بود و بسیار به آیاتِ نورانی
قرآن عمل میکرد،به پدر و مادرش
احترام می گذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت،به طوری که در این سالها،کوچکترین بیاحترامی از جانبِ شهید شهروز مظفری نیا نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانوادهاش اهمیت میداد و رسیدگی به امور خانواده را مهمتر از هر کاری میدانست.
🌹#شهید_حمله_تروریستی_عراق
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_شهروز_مظفری نیا
#محافظ_شهید_قاسم_سلیمانی
#سـالروز_شهـادت🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
❇️#خاطرات_شهدا
♻️خیرات ثلث اموال
🌟خواهر شهید نقل می کند:هادی از خیّرینی بود که هر ساله مبالغی را به مؤسّسهای خیریه کمک میکرد.غیر از آن، اجناسی را برای بچههای بیسرپرست تهیه میکرد و در اختیار مؤسسه میگذاشت.
🌟قبل از شهادتش آنقدر هدیه مناسب دختر بچهها خریده بود که مسئولان مؤسسه میگویند هر چه توزیع میکنیم، تمام نمیشود.شهید هادی زاهد وصیت کرده است که ثُلث اموالش را صرف محصّلان و دانشآموزان مستمند کنند.
🎊هادی عزیز
میلاد توست
و مــــــا باز ؛
ڪبوتر عشقمان را
در آسمـانِ خیـال تو
پــــــرواز می دهیم ؛
سالهاستــ ڪبوتــرمان
جلد مهربـانیت شده است . . .🕊
💐#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_هادی_زاهد🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
#خاطرات_شهدا
با اینکه میدانستم آدم جدی و سختگیری است، کلی متن گزارشِ فعالیت آماده کرده بودم تا پیش از دادن نامه درخواست، بگویم.
وقتی وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهی را گرفتم.
انگار که بدانند با چه کسی کار دارم، گفتند : در محوطه است.
همه با لباس نظامی کنار یک پیکان سبز رنگ ایستاده بودند و به نوبت حرف میزدند.
هنوز مانده بود بهشان برسم.
حاجی از ماشین پیاده شد.
تمام قد ایستاد و با من روبوسی کرد ، دستی به شانهام زد و دستم را محکم فشرد. بعد با روی باز و ابهت همیشگیاش گفت :
بفرمایید بسیجی!
همهی حرفهایم یادم رفت ، نامه را دادم . حاجی ، نامه را خواند و با لبخند زیرش دستور داد و گفت : همین امروز تمام چیزهایی که خواستند را بهشان بدهید .
بعداً فهمیدم آن روز بهشدت مریض بود و نمیتوانست سرپا بایستد ، ولی برای سرکشی از لشکر ۸ به پادگان عاشورا آمده بود . صندلی ماشین را خوابانده بودند و کارها را نیمهخوابیده پیگیری میکرد .
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📨#خاطرات_شهدا
☂پدر شهید نقل میکند:حبیب خیلی به مردم کمک میکرد.مثلاً روزی سوار ماشینش بود،خانمی را دید که وسایلش را در فُرقون گذاشته و به سختی حرکت میکند؛حبیب ماشینش را گذاشت و به کمک آن خانم رفت و فرقون را تا منزل آن خانم برد و موجبات شرمندگی آن خانم را فراهم آورد؛آن خانم پرسید چرا این کار را کردی؟حبیب گفت ثواب دارد و خدا را خوش میآید.
☂حبیب به همسرش وصیت کرده بود «یک دستگاه خودرو سمند و دو عدد موتورسیکلت دارم و از همسرم میخواهم آنها را صرف ساخت مسجد یا مدرسه کند و اگر خداوند به این بنده حقیر توفیق شهادت داد،از همه دوستان، مادرم، همسرم و فرزندانم میخواهم که حلالم کنند و اگر مرگ مغزی شدم،تمام اعضای بدنم را اهدا کنید که شاید مورد لطف و رحمت خدا قرار گیرم.»و ما هم به این وصیتش عمل کردیم.
🎀🎈امروز روز تولد توست
و ما هر روز بیش از پیش
به این راز پی می بریم
ڪہ تــو خلـق شـــده ای
تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎
🌺#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_حبیب_روحی چوکامی🌺
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💌#خاطرات_شهدا
🌟مادر شهید نقل می کند:محمد تأکید زیادی بر حجاب زنان و خانمهای جامعه داشت و همیشه به خواهرانش میگفت: «امام حسین تا لحظهای که زنده بود، اجازه نداد لشکر دشمن به طرف خانوادهاش برود؛ما هم که پیرو امام حسین هستیم،باید تعصّب درباره حجاب و ناموس را از امام حسین علیهالسلام بیاموزیم!دشمن از حجاب شما بیشتر میترسد تا از توپ و تانک ما.»
🌟یکی از دوستانش تعریف میکرد وقتی محمد در گشتهای ارشاد و امر به معروف با خانم یا دختر بیحجابی برخورد میکرد،چهرهاش از ناراحتی سرخ میشد؛ با وجود این،وظیفهی هدایتگری و ارشادی خود را فراموش نمیکرد و با استدلالهای عقلی بهشون میفهماند که بیحجابی،آزادی نیست بلکه تهدیدی برای سلامت و زندگی خود آنان است.پسرم تا زنده بود،بر حجاب و عفاف خانمها تأکید داشت و از این بابت نگران بود.
🎀🎈امروز روز تولد توست
و ما هر روز بیش از پیش
به این راز پی می بریم
ڪہ تــو خلـق شـــده ای
تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎
🌺#تخریبچی_مدافع_حرم
#شهید_محمد_جاودانی🌺
🎊#تولدت_مبارڪ_مردآسمانی💟
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📨#خاطرات_شهدا
💐غلامرضا در سال ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ در شهر کرمان متولد شد و پسر بزرگ خانواده بود.برادرم از۱۴سالگی به هیئت میرفت. نوجوانی و جوانی اش در هیئتها گذشت. مخصوصاً دهه فاطمیه در ایام شهادت حضرت زهرا(س)ارادت خالصانه اش را به بیبی نشان میداد.از کودکی در بسیج فعالیت میکرد و عاشق امام حسین(ع) بود.اینطور نبود که فقط به هیئت برود و یک سینهزن و عزادار معمولی باشد.
🌷او پایهگذار و عضو هیئت امام علی علیهالسلامِ پانصددستگاه کرمان بود. به اردوی جهادی در روستاهای محروم کرمان هم میرفت و اسم این اردو را به نام شهید فرخ یزدانپناه گذاشته بود.
✍راوی:خواهر شهید
💐ولادت:۶۵/۱۰/۲۱کرمان
🌷شهادت:۹۶/۱۱/۵صالحیه سوریه
🌹#فرمانده_بسیجی_گردان_ضدزره
#پاسـدار_مدافع_حـرم
#شهـید_غلامرضا_لنگریزاده
#سالـروز_شهـادت🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💌#خاطرات_شهدا
☄سید جلال در جنگ نرم ودر مواجهه با بحرانها و آشوبهای داخلی و مقابله با فتنههایی همچون۱۸تیر۱۳۷۸،جریان براندازی ملیمذهبی درسال۱۳۷۹،از بین بردن حرکتهای ضد انقلابی وتحرکات خزنده وپنهان فتنهگران۱۳۸۸در راستای رسالت پاسداری نقش برجستهای در آرامشبخشی به فضای جامعه ایران اسلامی وتقویت سنگرهای دفاع فرهنگی ایفا کرد.
🧨سردارشهید حبیباللهپور علمدار صابرین لشکر۲۵کربلا واستاد طرح ریزی و اجرای عملیاتهای نظامی ویژه در شرایط سخت بود.او که به ظاهر قد متوسطی داشت،اما مغزی متفکر ودانش نظامی زیادی داشت.
☄سیدفرمانده تیمهای عملیاتهای ضربتی شامل عملیاتهای تاخت و تاز سریع، عملیاتهای بازدارنده و عملیاتهای نجات در شمالغرب کشور بود.او علیه اهداف استراتژیک یا اهداف تاکتیکی دشمن در شمال غرب کشورمان خبره بود وفرمانده عملیاتهای تیم ضربتی«تهاجمی»و عملیاتهای نفوذ در عمق محور دشمن بود.
💐جایِ مهــتاب ...
به تاریکی شبها تو بتاب
من فــدای تو
بهجای همه گلها تو بخند ...💞
🌷#سردار_مدافع_حرم
#شهید_سیدجلال_حبیباللهپور🕊
🎀#سـالروز_ولادت🎊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📨#خاطرات_شهدا
🔮آقا پژمان از کودکی به ورزش علاقه داشت و در این زمینه،موفقیتهای زیادی کسب کرد. رشتهی اصلی ورزشی ایشان، موتورسواری در کلاس موتورکراس۸۰ سیسی و۲۵۰سیسی بود و در سال۱۳۸۸ در رشتهی موتورکراس مقام اول استانی را کسب کرد.
💎در سال۱۳۸۹نیز موفق شد مقام اول استانی و سوم کشوری را کسب کند. همچنین سال۱۳۹۱ در رشته دوچرخه سواری،مقام اول را به خود اختصاص داد.
🔮همین مهارت ایشان در امر موتور سواری و ماشینسواری بود که باعث شد در سوریه،همرزمانش را از اسیرشدن به دست داعشیان نجات دهد و قهرمان من، آخرین حکم قهرمانیاش را با امضای سیدالشهداء علیهالسلام دریافت کند.
✍راوے:همسر شهید
💐بخنـد ...
ڪہ لبخندت
برفِ دلمان را
آب می ڪند ...💕
🌷#شهـید_مدافع_حــرم
#محمدکاظم_پژمان_توفیقی🕊
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
#خاطرات_شهدا
✨
وزیر دفاع با پیش بند☺️
🌷#شهیدچمران وزیر دفاع بود،
آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.
ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان ؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید.😳
با دخترم رفته بودم. بعد از این که ظرف ها را شست. آمد و با دخترم بازی کرد.
با همان پیش بند.☺️
📚کتاب چمران، رهي رسولي فر انتشارات روايت فتح
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
هدایت شده از 🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
🔅چگونه شهید دستم را گرفت؟!😳
❁شرح پویش:
سلام عزیزان شهدا...
مثل همیشه پویش جدید به نیت شهدا، چگونه شهید دستم را گرفت؟!🤔
اگر حاجتی از شهید دارید
خاطرات، خواب شهید
حس و حال داشتن رفیق شهید!
عنایات شهید در زندگی!؟
زندگی قبل رفاقت و بعد رفاقت با شهید
می توانید در قالب یک متن خلاصه برای ما ارسال کنید...☺️
شاید همین یک متن یک شخصی را به سوی شهدا سوق داد :)
ما هر شب جمعه یکی از خاطرات
شیرین شما را انتخاب می کنیم و در کانال درج می کنیم
#شب_جمعه #پویش
#خاطرات_شهدا
#راهیان_نور_مجازی
جهت شرکت در این پویش و ارسال
خاطرات به خادم الشهید زیر پیام دهید⇣
@khadeem12w
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
#خاطرات_شهدا
همسر شهید همت تعریف میکنن:
ابراهیم با حالِ بد و سَر دردی که داشت، حاضر نبود نماز اول وقت رو رها کنه!
یادم میاد آنقدر حالش بد بود که وقتی نمازشو شروع کرد، کنارش ایستادم تا اگه وسط نماز خواست زمین بخوره، بتونم بگیرمش.
+ شادی روح شهید ابراهیم همت صلوات
هدایت شده از 🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
🔅چگونه شهید دستم را گرفت؟!😳
❁شرح پویش:
سلام عزیزان شهدا...
مثل همیشه پویش جدید به نیت شهدا، چگونه شهید دستم را گرفت؟!🤔
اگر حاجتی از شهید دارید
خاطرات، خواب شهید
حس و حال داشتن رفیق شهید!
عنایات شهید در زندگی!؟
زندگی قبل رفاقت و بعد رفاقت با شهید،
می توانید در قالب یک متن، خلاصه برای ما ارسال کنید...☺️
شاید همین یک متن یک شخصی را به سوی شهدا سوق داد :)
ما هر شب جمعه یکی از خاطرات
شیرین شما را انتخاب می کنیم و در کانال درج می کنیم
#شب_جمعه #پویش
#خاطرات_شهدا
#راهیان_نور_مجازی
جهت شرکت در این پویش و ارسال
خاطرات به خادم الشهید زیر پیام دهید⇣
@khadeem12w
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
#خاطرات_شهدا
به نقل از مادر شهید:
خانه که بود، مُدام به من کمک میکرد.
مهدی مثل پروانه دور من و پدرش میچرخید؛ خیلی به ما احترام میگذاشت. 🌸
پدر بزرگش بیش از صدسال عمر کرده بود.
وقتی میرفتیم شهرستان، من نمیتوانستم خیلی به این پیرمرد برسم، اما مهدی به جای من به او کمک میکرد، غذا برایش لقمه میگرفت و در دهانش میگذاشت.
🌱شهید مهدی عزیزی
شادی روح همه شهدا صلوات
🌱 «@khodaaa112»
#خاطرات_شهدا
برای ترمیم سنگرها رفته بودیم، که وقتِ نماز شد.
شهید باقری گفت: اول نماز بخونیم.
یکی از بچهها گفت: اینجا خطرناکه؛ بهتره وقتی جای اَمنی رفتیم نماز بخونیم.
شهید باقری در جواب گفت: کسی که به جبهه میاد نماز اولوقت رو رها نمیکنه!
بعد خودش شروع به خوندن نماز کرد..
آتش دشمن بر سر ما لحظهای قطع نمیشد!
ما وحشتزده شده بودیم ولی اون آروم و بدونِ عجله نمازش رو میخوند..
نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود ❤️
شهید حسن باقری
شادی روح همه شهدا صلوات