•.
فوتبالشخیلۍخوببود..⚽️
یهروزتیمفوتبالمحلشونباتیمِ
فوتبالیهمحلهدیگهمسابقهداشت..
یكبرصفرمیوفتنعقب..🙆🏻♂
•.
دقیقهآخرتوپمیفتهروپاش..
راحتمیتونستتوپوگلکنهوبازۍمساوۍ
بشهامایهومادرشصداشمیزنهومیگه:
«مهدۍبیابرونونبگیر..💵»
•.
مهدۍهمتوپُولمیکنهو
میرهنونمیگیره.. :)🍞
•.
#شهیدمهدیزینالدین🌸-
#خاطره_شهید
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود
من هم یک شلوار خریدم که وقتی
از منطقه آمد باهم بپوشد!
لباسها را که دید گفت: تو این شرایطِ جنگی
وابستهام میکنید به دنیا!
گفتم آخر یک وقتهایی نباید
به دنیایِ ما هم سر بزنی؟! بالاخره پوشید!
وقتی آمد دوباره همان لباسهای کهنه تنش بود!
چیزی نپرسیدم خودش گفت:
یکی از بچههای سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت!
#شهیدمهدیزینالدین
«خٌذْنیِ مَعَكْ🌱
«@khodaaa112»
🌷 #شهیدمهدیزینالدین
📝مهدی را کمتر توی سنگر فرماندهیاش میتوانستی پیدا کنی. بین بچهها بود؛ وسط درگیریها، زیر آتش دشمن. گاهی فرمانده لشکر را میدیدی که دوربین به دست خوابیده روی سینهی خاکریز، و دیدهبانی میکند. گزارش شناساییها معمولا به دستخط خودش بود. اینطور بودنش، روحیه بود برای بچهها. هر وقت یک کم شل میشدیم و روحیهمان پایین میآمد، یک بار آمدن و رفتن مهدی کافی بود تا همهچیز برگردد سر جای اولش. توی جزیره هم که بچهها خسته شده و عراقیها میدان پیدا کرده بودند برای جولان دادن، مهدی آمد و سلاح یکی را گرفت و نشست توی سنگر. سنگرش، جایی بود که دشمن کاملا دید داشت. گلنگدن را کشید و شروع کرد به زدن افراد دشمن؛ یکی یکی، چندتا چندتا. بقیه هم شیر شدند و نشستند توی سنگرهایشان، و شروع کردند به زدن عراقیها. بعد مهدی گفت: اینها نباید یه لحظه آرامش داشته باشن. هر تیری که زدن، شما دو تا جوابشون رو بدین.
آدمهای زیادی توی خیبر بودند؛ ولی من فکر میکنم ما حفظ جزیرهها را مدیون همین قاطعیت و فرماندهی زینالدین هستیم.
📖به نقل از کتاب #تو_که_آن_بالا_نشستی