eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
796 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.8هزار ویدیو
355 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 از همان ابتدای ورودش به خانه، پر شور و هیجان با زبان انگلیسی صحبت می‌کرد. من هم به لطف تمرین‌‌های مداوم سیدمحمد در ایران، تقریبا مسلط بودم. وقتی کمی از داستان زندگی و مهاجرتم و علت ضعف و بی‌حالی‌ام را تعریف کردم، در کمال تعجب قطره‌های اشکش روی دامن سورمه‌‌ای رنگش ریخت. دستم را گرفت و به زبان سواحیلی چیزی گفت که متوجه نشدم و بعد فوری در خانه را باز کرد و رفت. یک ساعت بعد، آمد. یک بسته جلویم گذاشت. همان قاب کوچک نقاشی که همسایه‌‌ خوش‌قلب و عجیبم، به‌خاطر غافلگیر شدنش در مورد کودکم، کشیده بود. شب که سیدمحمد، نقاشی را دید، با حالتی که مات نقطه‌ای شده بود، گفت: «امان از سوپرایز شدن‌. واسه ما که غافلگیری‌‌هامون خورد به هم. جرقه زد. بعدشم من زیر بارون چشمای خوشگلت، خیس عرق شدم.» از حرف‌های قشنگی که میزد ناخودآگاه، لبخندی روی لبم آمد اما عبور خاطرات در ذهنم، دستم را برای هر ابراز احساساتی بسته بود... از پله های‌ آزمایشگاه تند تند بالا رفتم. قبض را به خانم خوش‌روی پشت باجه دادم. روی یکی از صندلی‌های سفت آبی رنگ، منتظر خوانده شدن اسمم نشستم. تپش قلبم، کلافه‌ام کرده بود. ذکر گفتم و مثل همه‌ی این سال‌ها توکل به‌خدا کردم. نیم ساعت بعد با شنیدن صدایی که می‌گفت: «خانم طاهره محمدی به باجه‌ی سه» به سمت باجه جوابدهی رفتم و پاکت جواب را گرفتم. با قدم‌های بلند و سریع به گوشه‌ی خلوتی رفتم. برگه‌ی جواب را باز کردم. چشمم که به عدد نوشته شده روی برگه افتاد، یک لحظه حس کردم هیچ صدایی را نمی‌شنوم و در خلا غوطه‌ورم. عددی که بعد از هفت سال نذر و نیاز و درمان، خبر از مادر شدنم می‌داد‌. با یاد بابا شدنِ سیدمحمد، طعم دهنم شیرین شد و قلبم به قلیان آمد. باید فکری برای غافلگیر کردنش می‌کردم. اگرچه خود این خبر، بعد از هفت سال، بزرگترین غافلگیری بود و نیازی به مدل خاصی نداشت. در حالی‌که حسی شبیه پرواز و رهایی داشتم، از آزمایشگاه بیرون آمدم. سر راه با یک ذوق غیرقابل وصفی، از مغازه لباس کودک، یک سرهمی سفید نوزادی خریدم. دل توی دلم نبود برای برق چشم‌های یار خسته و پرتلاشم. محمدی که مثل گل محمدی بود. چهره‌ی مردانه و دوست داشتنی‌اش، موها و ریش‌های مشکی همیشه مرتبش، چشم‌های سیاه و مهربانش، همه و همه بارها قلبم را در سرازیری می‌انداخت. تمام این هفت سال با محبت‌ها و توجهات خاصش تمام کمبود‌های بی‌توجهی خانواده‌ام را پر می‌کرد. همه‌ی طعنه‌ها و زخم زبان‌ها که بخاطر ازدواجم با او بود را با قدرت ایمانش و کلام گرمش ترمیم می‌کرد. همیشه اقرار می‌کردم که تمام زندگی و دارایی‌ام، برای او که تمام وجودش از ایمان و عشق و معرفت لبریز شده، کم است. ساعت را نگاه کردم. نزدیک آمدنش بود‌. امشب تماما چشم شده بودم. میخواستم این قاب خاطره را در ذهنم بکوبم. در را باز کرد. خستگی از سر و رویش می‌بارید. نزدیکش رفتم و سلام کردم. سرش را بلند کرد و گفت: «سلام آرامش محمد. خوبی؟» کیفش رو گرفتم و گفتم: «خوبم آقا. خدا قوت.» نمیدانم چرا یک لحظه حس کردم سرحال نیست. خیلی با خودم کلنجار رفتم‌ که نپرسم اما دل بی‌تابم، مقاومت نکرد. - شما خوبی؟ تو فکری؟ سرش با شتاب بالا آمد و گفت: «نه یعنی آره آره خوبم شکرخدا. برم دستامو بشورم الان میام خدمت خانم طاهره محمدی!» بعد در حالی که مسیرش را تغییر می‌داد زیر لب زمزمه کرد: «زن که نباید انقد تیز باشه.» چشمانم از تعجب گرد شده بود. یک دلشوره‌ی عجیبی وسط قلبم خانه کرد. شیطان را لعنت کردم. جعبه‌‌ی مخملی قرمز کوچکی که لباس نوزادی و پاکت آزمایش را در آن گذاشته بودم را، روی میز کنار سینی چای و خرما گذاشتم. سیدمحمد به سمتم آمد و با دیدن جعبه‌ی کادو، نمایشی دستش را بر سرش کوبید و گفت: «آخ آخ! خانوم دیدی چی شد!؟ شما عفو بفرمایید بنده رو که این مناسبت بزرگ و تاریخی رو فراموش کردم. آخه شما چرا زحمت کشیدی؟! چوب‌کاری کردی عزیز من!» همانطور که سعی می‌کردم خنده‌ام را مخفی کنم، گفتم: «چه مناسبتی سرورم؟» او هم با ترس ساختگی گفت: «بیچارم امشب. از اون سرورم گفتنت، مشخصه کارم ساخته‌س. خب سالگرد ازدواجمونه دیگه عزیزم.» - محمدجان! یعنی میخوای بگی نمیدونی سالگرد ازدواجمون سه ماه دیگه‌ست؟ -عه آهان یادم اومد. امشب سالگرد عقدمونه. به به دی... با صدای من که اسمش را صدا زدم، دیگر ادامه نداد و در حالی که سرش را می‌خاراند، مظلومانه گفت: «آخه تولد من و شما هم که نیست. پس می‌مونه سالگرد اولی...» این بار با صدای قهقه‌ی من، ساکت شد. انقد خندیدم که اشک از چشمانم سرازیر شده بود. همین‌طور که با لذت به اشک و خنده‌ی من نگاه می‌کرد و گوشه‌ی چشمان همیشه نجیب و پاکش از خنده، جمع شده بود، گفت: «آخیش خطر بر طرف شد. حالا بفرمایید مناسبتش رو خودتون بگید.» به قلم محبوب Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
25.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ ظهور فرمانده ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ به نیابت از هدیه به محضر علیه السلام ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
دلتنگ تر می‌شویم با دیدنِ لبخندهایی که جاماندن را ، بیشتر به رُخِ‌مان می‌کِشند
YEKNET.IR - zamine - shahadat imam kazem 1400 - rasouli.mp3
5.71M
🍃همت افتاد باکری افتاد تا که این انقلاب بر پا ماند 🍃گریه میکرد یکنفر میگفت که رفیقم طلائیه جا ماند 🎤 👌فوق زیبا Join @khorshidebineshan
مجله تربیتی خورشید بی نشان
#چالش #روزنهم #اباصالح؛ سعی میکنم در تمام مراحل زندگیم صبر و شکیبایی داشته باشم. تا حالا دندون پزش
خاتم منتظر؛ سعی میکنم مال حرام نخورم. یوسف زهرا؛ سعی میکنم موسیقی حرام گوش ندهم. ‌چہ زیباست این نصیحت شُھدا❤️ : ‌ ما از " حلالش " گذشتیم😊، ‌ شما نمے توانید از " حرامش " بگذرید😕؟؟ 🔷" پیام شهید " را به خاطر بسپاریم ...اگر آخرت می خواهیم☘☘ Join @khorshidebineshan
🔴مدعیان مجلس انقلابی و ولایی در آزمون بزرگ طرح نظام تنظیم مقررات فضای مجازی رد شدند!* 🔹 *عزیزان مجلس انقلابی و ولایی!، جناب آقای دکتر قالیباف انقلابی و ولایی!* 🔹مگر مرکز ملی فضای مجازی در تهیه نسخه نهایی طرح، دخیل نبوده که به صراحت در متن نامه پیوستی مسئولیت نظام تنظیم گری به آن ابلاغ شده است. 🔹 طبق این حکم رهبری، مگر رئیس مجلس به عنوان عضو شورا موظف نیست این طرح را جلو ببرد!؟ 🔹 مگر رهبری باعنایت به بی توجهی به ابلاغیات کتبی، خود را هزینه نکرده و بارها به فضای مجازی ول و لزوم مدیریت این فضا مطابق ارزش‌های ملت ایران، توأم با حفظ آزادی عمل در این فضا اشاره نفرمودند!؟ 🔹 ولی با این وجود *متاسفانه گوش شنوایی برای اجرای فرمان رهبری یا جرأت و جسارتی برای مقابله با مافیای فضای مجازی در میان مدعیان انقلابی و ولایی مجلس مشاهده نگردید!* 🔹 مجلس مدعی انقلابی و ولایی بودن و رفاقت با حاج قاسمی که ولایت پذیری و سربازیش را با تقدیم تمام اعضاء و جوارح به اثبات رساند، در آزمون سربازی برای ولایت و ملت بزرگ ایران مردود شد! 🔹 *دیگر دم از رفاقت با نزنید که میدان را خالی کردید و ولی را تنها گذاشتید!* ✍️ رضا حاتمی @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا