eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
796 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
355 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰تفاوت و در فرزند 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ @khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ‎‌‌
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻فرزند نوجوان و جوان من، از من حرف‌شنوی ندارد! 📌پیشنهاد میشه والدین حتما ببینند 👌 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ @khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| یه فرمول مهم برای تحمل راحت‎تر مشکلات و مصائب!... 🕊 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ @khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 شهیدمحمدرضادهقان‌امیری :شاید سخت تر از مدافع حرم بودن مدافع قلب شدن باشد ♻️👇🏻 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ @khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕رمان 🔻قسمت چهل و ششم ▫️حالت نگاه و حرارت نفس‌هایش شبیه همان شبی بود که مرا از دست داعش نجات داده و وقتی چشمش به زخم دستانم بر اثر فشار زنجیر افتاد، نجیبانه عذرخواهی می‌کرد و من مثل همان شب نمی‌دانستم چه بگویم که حرف را به هوایی دیگر بردم: «خیلی اضطراب پیدا کرده، حواستون بهش باشه!» ▪️انگار به همین چند ساعتی که او را در آغوشم پناه داده بودم، دلم بی‌حساب و کتاب برایش می‌تپید که او پدرش بود و من سفارش می‌کردم تا مراقبش باشد. ▫️زینب را با احتیاط روی صندلی عقب ماشین قرار داد و دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود که زیرلب خداحافظی کرد و من می‌دیدم دیگر جانی به قد و قامت بلند و چهارشانه‌اش نمانده و نمی‌دانستم حالا با این دختر کوچک و پیکر همسرش در این شهر غریب چه خواهد کرد. ▪️او رفت و من خمار این دیدار دردناک، مات مسیر رفتنش بودم؛ شاید تنها زیارت امام رضا (علیه‌السلام) می‌توانست شفای این قلب غمدیده‌ام باشد و خبر نداشتم سرنوشت خواب دیگری برایم دیده است. ▫️ساعتی از طلوع آفتاب گذشته بود که اتوبوس از مقابل حسینیه حرکت کرد و هنوز از شهر کرمان خارج نشده بودیم که موبایلم زنگ خورد. مهدی بود و همینکه تماس را وصل کردم، ضجۀ زینب دلم را از جا کَند. ▪️صدای مردانۀ مهدی از غصه رعشه گرفته و میان جیغ‌های مدام زینب به سختی می‌شنیدم چه می‌گوید: «از وقتی از خواب بیدار شده داره جیغ می‌زنه. هرکاری می‌کنم آروم نمیشه. دیشب اینجوری نبود؟» ▫️دیشب در آغوش من آرام تا صبح خوابیده بود و می‌دانستم تا دیده من کنارش نیستم، ترس انفجار دیروز به دل کوچکش افتاده که دیگر امان ندادم چیزی بگوید و مصمم پرسیدم: «ما الان خروجی کرمان هستیم، می‌تونید بیاید پیش ما؟» ▪️نورالهدی مات و متحیر نگاهم می‌کرد و من می‌ترسیدم قلب کوچک زینب نتواند اینهمه وحشت را تحمل کند که تماس را قطع کردم و سراسیمه به سمت مدیر کاروان رفتم. ▫️طوری دست و پایم را گم کرده بودم که به زحمت توانستم خودم را در اتوبوسِ در حال حرکت به ردیف اول برسانم و با نگرانی خبر دادم: «من باید پیاده شم، به راننده بگید نگهداره!» ▪️نورالهدی بی‌خبر از همه‌جا دنبالم آمده بود و تا اتوبوس جای مناسبی برای توقف پیدا کند، با صدایی که از دلهره به لرزه افتاده بود، برایش توضیح دادم: «زینب از وقتی بیدار شده وحشت کرده، همش داشت جیغ می‌زد، می‌ترسم یه بلایی سرش بیاد. به باباش گفتم بیاد خروجی کرمان.» ▫️مدیر کاروان عجله داشت مسیر را سریع‌تر به سمت مشهد ادامه دهیم اما دیشب حال زینب را دیده و او هم نگرانش بود که پذیرفت توقف کنیم. ▪️آدرس دقیق این منطقه و نام خیابان را از راننده پرسیدم و دوباره با مهدی تماس گرفتم تا سریعتر ما را پیدا کند. ▫️چند دقیقه بیشتر نکشید تا ماشینش کنار اتوبوس متوقف شد و من همانطور که از پله‌های اتوبوس پیاده می‌شدم دیدم زینب در آغوش پدرش پَر و بال می‌زند. ▪️مهدی به‌شدت ترسیده و او به‌قدری جیغ کشیده بود که دیگر نفسش رفته و رنگ صورتش از کمبود اکسیژن به کبودی می‌زد. ▪️نفهمیدم چطور از پله‌ها پایین دویدم و زینب را از دستان مهدی به سرعت گرفتم؛ سرش را روی قلبم قرار دادم و تلاش می‌کردم با همان آهنگی که دیشب برایش می‌خواندم، آرامش کنم. ▫️باز در دلم متوسل به حضرت رقیه (علیها‌السلام) شده بودم و به چند لحظه نکشید که اشکش بند آمد و نفسش برگشت اما نفس مهدی برنمی‌گشت و انگار اینهمه بی‌تابی زینب جانش را گرفته بود که تکیه به ماشین زد و چشمانش را بست. ▫️نورالهدی برای زینب آب آورده بود، مسافران از پنجره‌های اتوبوس با نگرانی ما را نگاه می‌کردند و من نمی‌دانستم حالاچطور باید دوباره او را به پدرش بسپارم و بروم. ▪️مهدی هم شایدباهمان چشمان بسته دلنگران همین موضوع بودکه پس ازچندلحظه چشمانش راگشود و با ناامیدی به سمت من آمد. ▫️درسرمای سخت صبح کرمان،صورت گندمگونش به سرخی می‌زدوبرای زدن حرفی که شایدخجالت می‌کشید،نگاهش درفضامی‌چرخیدوآخردل به دریازد:«شماداریدبرمی‌گردیدعراق؟»وبه جای مامدیرکاروان فوری جواب نداد:«نه حاجی!بایدبریم سمت مشهد،تا الانم خیلی دیرشده.» ▪️مدیرکاوران عجله داشت سریع‌ترحرکت کنیم که به من ونورالهدی اشاره کردسوارشویم ومن حدس می‌زدم مهدی چه می‌خواهدبگویدکه دربرابرخواهش نشسته درچشمان شرمنده‌اش،مستأصل شدم واوحرف دلش رابه سختی زد:«می‌ترسم نتونه تحمل کنه..شماهستیدآروم میشه..» ▫️مدیرسوارشده بود و راننده مدام بوق می‌زدتاماهم برویم ومهدی دربرابرمن ونورالهدی به اضطرار افتاده بود:«من الان بایددنبال آمبولانس برم تهران،می‌ترسم زینب بازبی‌قراری کنه.شمامیتونیدبامن بیاید؟فرداصبح که رسیدیم تهران براتون بلیط هواپیمامی‌گیرم بریدمشهد.».. 📖 ادامه دارد.. ✍️ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 📲نشر دهید و همراه ما باشید.👇 ╭─┅🍃🌺🌸🌺🍃┅─╮ @khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
❣️ بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣️ ⭐️اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ ⭐️و رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور ⭐️و مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ ⭐️و رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ⭐️و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ ⭐️والْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ ⭐️اللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ ⭐️و بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ ⭐️و مُلْکِکَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ ⭐️أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ ⭐️و بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ⭐️یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ ⭐️یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ ⭐️یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. ⭐️اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ⭐️صلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ ⭐️عنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ ⭐️فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها ⭐️سهْلِها وَ جَبَلِها ⭐️و بَرِّها وَ بَحْرِها ⭐️و عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ ⭐️و مِدادَ کَلِماتِهِ ⭐️و ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ ⭐️و أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. ⭐️أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا ⭐️و ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً ⭐️و بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً. ⭐️اللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه ⭐️والذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ ⭐️فى قَضاءِ حَوائِجِه ⭐️والْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ ⭐️والْمُحامینَ عَنْهُ والسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ ⭐️والْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. ⭐️اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ⭐️الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ⭐️فأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ⭐️مؤْتَزِراً کَفَنى ⭐️شاهِراً سَیْفى ⭐️مجَرِّداً قَناتى ⭐️ملَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فى الْحاضِرِ وَالْبادى. ⭐️اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ⭐️و الْغُرَّةَ الْحَمیدَة ⭐️واکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ ⭐️و عَجِّلْ فَرَجَهُ ⭐️و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ⭐️و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ⭐️واسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ⭐️و أَنْفِذْ أَمْرَهُ ⭐️واشْدُدْ أَزْرَهُ ⭐️واعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ⭐️و أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ⭐️فإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ⭐️ظهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷 ⭐️فأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ ⭐️وابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک ⭐️حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ⭐️و یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ⭐️و ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ ⭐️و مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ ⭐️و مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ ⭐️و سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ. ⭐️اللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ ⭐️و مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ ⭐️وارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ. ⭐️اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ⭐️و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ⭐️إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ⭐️برَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 👈 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🌷الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹