برایت آرزو میکنم بعضی از
اصوات را هیچگاه نشنوی
بعضی از افکار را هیچگاه
نفهمی و بعضی از حالات را
"هیچگاه" حس نکنی....
آنچه حس میکنی،
تنها "نور خدا" باشد
عشق باشد و خوشبختی
آرزو میکنم چشمانت اگر تر شد
به شوق اجابت آرزویت باشد
نه تکرار غم دیروز و برایت آرامش
آرزو میکنم از جنس خدا..
💓عصرتون بخیر و زیبا💓
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
ذهن شما مفهومِ خواستن
و نخواستن شما را نمیفهمد
دعا نکنید آنچه از آن می هراسید
پیش نیاید.
دعاکنید آنچه دوست دارید
اتفاق بیفتد
با خودت تکرار کن
خیر ،خوشی ،سعادت و خوشبختی من در راه است،
زیراخالقم خدای مهربان دوستم دارد
و هر لحظه در حال پشتیبانی من است.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🕯بار الها🕯
تو یاریم کن
تا با کنایه غبار ناراحتی
بر روابطم،و با بی حرمتی
چراغ دلی را به خاموشی ننهم
🌷 #شبتون_بخیر🌙
آرامـش شب نصیبتان
فردایتان پراز خوشی
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
💕اولین دوشنبه اسفند
🌷 ماه تون عالی
💕امروزتون پر از عطر دعا
🌷خدایا
💕امروز سبد زندگی
🌷دوستانم را پر کن
💕از سلامتی، جاودانگی
🌷موفقیت و خوشبختی
💕روزتون پر از انرژی های مثبت ابرگروه گفتمان بسوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/2778660876Cb817fb5993
May 11
#خانمها_بدانند
چگونه یک مرد را مجذوب خود نگهدارید❓❓❓
💖هیچ وقت نشان ندهید که اذیت میشوید بزرگترین اشتباهی که اکثر خانمها مرتکب میشوند این است که مدام #شکایت میکنند که «چرا دیشب، دیروز، فلان موقع به من زنگ نزدی؟»
💖این سوالها به جای این که باعث شود بیشتر دوستتان داشته باشد، فقط او را دورتر میکند.
💖این که بگویید، «قبلاًها اینکار را میکردی» حتی اوضاع را بدتر هم میکند. یادتان باشد، مردها از سوال و جواب کردن در رابطه متنفر هستند.
💖در ابتدای هر رابطه، شور و هیجان در بالاترین حد است و این باعث میشود همیشه دنبالتان باشد.
💖اما رابطه هم مثل هر چیز دیگری پیش میرود و به مرحلهای میرسد که هر دوی شما با هم راحتتر میشوید و این یعنی لازم نیست دیگر هر چند ساعت یکبار به هم زنگ بزنید تا احساس کنید همدیگر را دوست دارید.
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج🙏
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
#آقایان_بدانند
یادداشتهای گاه و بیگاه برای تنوع در زندگی #زناشویی 💞💞💞
شاید به زبان آوردن جمله
« #دوستت_دارم » برای برخی مردها به لحاظ ساختار روحی و اخلاقی شان قدری سخت باشد.💞💞💞
هر چند وقت یکبار هنگامی که همسرتان خواب است و شما آماده رفتن به محل کار میشوید یا هر زمان دیگری که خودتان مناسب میدانید، روی یک برگه کوچک جمله دوستت دارم را بنویسید.
💞💞💞
بنویسید که از همسرتان متشکرید بخاطر همه زحمتهایی که در خانه و کارهای خانه میکشد و کاغذ را در دید او بچسبانید.💞💞💞
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج🙏
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
May 11
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے🕷🕸
قسمت4
سینا فیلم را کمی عقب اورد و دوباره بهدقت دیدند.
شهاب زمزمه کرد :
-یعنی چند نفر دائم اونجان!!
بیرون نیومدند تا ببینیمشون!!؟؟
امیر نفسش را بیرون داد و گفت:
- شاید هم اینجا به خانهی بغلی راه دارد و رفتوآمد از آنجاست .
هر دو برگشتند سمت عقب و منتظر نگاه کردن به امیر و او تنها یک جمله گفت:
- با آدمهای سادهلوح و دوهزاری طرف نیستیم.
با ی راهی به داخل خونه پیدا کنیم.
روی یکی از نیروهای خود مؤسسه کار کنید روی چند تا از افراد مؤثر مخصوصاً مسئول، که تا حالا رفتوآمد بیشتری داشته.
ت. م.(تیم تعقیب و مراقبت) متغیر سوار کنید.
رفتوآمد خونه بغلی هم کنترل کنید
امشب نرید خونه.
دم سحری هلی کم و وارد خانه کنید یه دوره دیگه با دقت ببینید، تا خدا چی بخواد.!
ب ارش هم بگید دوربینا رو هک کنه و تصاویر دو ماهی که خون را افتاده را ببینید تصاویر همین دوتا فیلم داخل حیاط رو!!.
امیر که رفت تا سحر چشم از خانه برنداشتند در سکوت محض تنها از خانه بغل مؤسسه دوتا مرد خارج شدم و دیگر هم برنگشتند.
هلی کم هم همان تصاویر را نشان میداد و نور کمی که از ساختمان کناری بیرون میزد و سایه یکنفری که بیدار بود و پشت سیستم مشغول.
تصاویر واضحتر ک شد سینا گفت:
- ی سیستم نیست چندتاست.
سایه بلند شد و آمد سمت پنجره! شهاب با اشاره سینا هلی کم را عقب کشید و فردی که از پنجره فاصله گرفت دوباره نزدیک شد.
وجود پرده تور مانع بود ک تصاویر واضح باشد.
صدای ماشین که از سر کوچه آمد شهاب خودش را کشاند پشت درخت بر روی زمین نشست.
ماشین کنار در خانه کناری ایستاد و همان دو مرد پیاده شدند.
سینا از ماشین پیاده شد و گفت :
-شهاب بیارش بیرون.
شهاب که داخل ماشین نشست لرز کرده بود:
- آخ چه سرد اینجا مثل زمستون، اون وقت ما با لباس تابستونی اومدی بازی.
- چه میدانستی امشب مهمون مردم بالا شهریم.
اینجا برف تازه منطقه ما آفتاب سلام میکنه.
امیر تماس گرفت:
- پاشم از پی سجاده؟؟ چ خبر ؟؟
سینا با تأمل جواب داد:
- فکر کنم تازه سجادهنشینی شروعشده باشه.
اینا تایم کاریشون ۲۴ ساعته اس اقا!
-تا ده دقیقه دیگه تیم جایگزین میاد. برید اداره ی استراحتی بکنید. منم میام ببینم با موشایی ک دارن میفتن وسط خونه چیکار باید بکنیم.
شهاب با مشتومال سینا سر از رویمیز بلند کرد و نگاه خواب آلودش را دوخت بهصورت او.
امیر گفته و برای صبحونه بریم اتاقش پاشو جمع کن.
شهاب صاف ایستاد و دستی به موهایش کشید:
- من مرده صبحونهی کاری ت اداره ام.
بعد از ۲۴ساعت گرسنگی.
صبحانه در میان سکوت امیر خورده شد که سرش داخل پروندهای بود که میخواند و ابروهایش و مدام در هم میبرد و بازمیکرد.
سینا نگاهش به کاسه حلیم امیر بود که شنید:
- روی تمام دخترهایی ک وارد خونه میشن ت.م. سوار کنیم و تا فردا بگید کدومشون بدرد کار میخوره.
شهاب تو نه، سینا تو. کنار خونه میمونی و رفتوآمد دوتا خونه رو کنترل میکنی.
شهاب تو مسئول تعقیب هم باش.
شهاب با کمی تامل گفت:
- همه رو که نیرو نداریم آقا خودتون میدونین که با توجه به پخش شدن نیروها توی پرونده دیگه دست من خالیه!!
امیر با تأمل نگاه صورت شهاب برداشت و گفت:
- همیشه خواهش جواب میده و از سید کمک بگیر.
منم برم پیش حاجی ببینم تو چه ماجرایی داریم پا میذاریم و تا کجا باید پیش بریم.
تو حتما به سید هماهنگ شو.
سینا با خنده گفت:
- دم سید را به اداره رو بچاپ.
روز پرکاری بود برای شهاب و روز و شب سختی برای سینا.
از صبح که آمدم با رفتوآمد افراد جدید روبرو شدهاست رفتوآمد زنان و دخترانی که در رده سنی متفاوت غافلگیر شده بودند.
سینا شماره تمام ماشینها و تصویربرداری تمام افراد انجام داد.
قرار شد شهاب تنها روی کادر مؤسسه
ت.م. سوار کند و فعلا
زنهای دیگر را رصد اطلاعاتی کنند؟
آن روز بیش از پنجاه بار زنگ در مؤسسه زده شد
و همه هم زن وارد شد و تا عصرو ساعت پایان
کاری مؤسسه، خروج چندانی نداشتند.
شهاب
با معرفی سینا هرکدام از نیروهایش را در پی
یکی از زنهای اصلی مؤسسه روان کرد! کوچه
که خلوت شد امیر با سینا ارتباط گرفت:
- سلام تیزبین! شنیدم اونجا پارتی بوده.
از تو هم
پذیرایی شد؟
سینا لبخند کجی زد و گفت:
- آقا باب میل من نبود خوراکشون. خیلی هم
شلوغ بود و من هم که میدونید با شلوغی حال
نمی کنم و البته که... یه پیشنهاد دارم!
- من همیشه با پیشنهادای تو حال می کنم!
- ممنون آقا! اول یه سوال کنم؟
- همه سوالهاتو یه جا بپرس!
- ما مطمئنیم خونه موش داره دیگه!
- داریم مطمئن تر میشیم!
با این جواب امیر عملا راهکار سینا در ذهنش
پودر شد و فقط گفت:
- پس باید مطمئن تر بشیم؟
- حتما! به موش رو ببینی و بگیری فایده نداره!
باید برسی به لونشون تا معدومشون کنی! تیم جایگزینت که اومد یه راست بیا این جا! تصاویر
دوربینای حیاط رو تیم آرش داره بررسی
می کنه، بیا! راستی تب ک