eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.2هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
90 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
💢نگویید خودش مهم است، نه خانواده اش! اگر هنگام تحقیق درباره همسر آینده تان متوجه شدید که در خانواده او مشکلاتی از قبیل اعتیاد وجود دارد و یا اینکه یکی از اعضای خانواده اش در زندان است چه باید کنیم؟ آیا وصلت با چنین خانواده ای صحیح است؟ قبل از وصلت با چنین خانواده ای باید تامل بیشتری کنیم و ازدواج را به تاخیر اندازیم و به مشاور مراجعه کنیم. مشاور در این مورد تا حدودی شما را شخصیت فرد و خانواده اش آشنا می کند. از آن جا که مشکلات خانوادگی ممکن است در تربیت فرزند نیز اثر بگذارد وصلت با چنین خانواده هایی که در آن ها چند معتاد وجود دارد یا میزان طلاق در اعضای خانواده و حتی بستگان درجه اول بسیار بالاست، پر خطر محسوب می گردد و ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💢توصیه مشاوران به مراجعان 1- در انتخاب همسر عجله و شتاب نكنید. این امر را با بررسی و تحقیق انجام دهید. 2- در همسر گزینی وسواس به خرج ندهید؛ سعی كنید با دیده اغماض عوامل مختلف را بررسی و تصمیم گیری کنید. 3- چنانچه پدر و مادر و خانواده های وابسته، سختگیری كنند برای متقاعد كردن آنها از مشاور خانواده کمک بگیرید. 4- از ازدواج تحمیلی خودداری كنید. 5- در انتخاب همسر پس از بررسی معیارهای طرف مقابل، وضعیت خود را با وی مقایسه كنید و در صورت هماهنگی تصمیم گیری نمایید. بدون توجه به شرایط خود انتخاب ایده آلی نکنید. 6- در انتخاب همسر از پدر و مادر و خویشاوندان خود نظرخواهی كنید ولی مواظب باشید چون به علت عدم تخصص ممكن است نظر آنان تحت تأثیر معیارهای خاص مناسب نباشد. حتماً با مشاور واجد شرایط مشورت كنید. 7- برای شناخت همسر از هر دو روش مستقیم و غیرمستقیم استفاده نمایید و حتماً قبل از خواستگاری ، به طور مستقیم، از طریق مشاهده گفت و شنود، از او شناخت پیدا كنید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
بدگویی نه نه نه! 💠 اگر دیگران در غیاب همسرتان از او بدگویی می‌کنند به آنها میدان ندهید که با فراغ بال از همسرتان بدگویی کنند. 💠 شنیدن بدگویی از همسر علاوه بر آنکه غیبت و گناه است، موجب می‌شود به تدریج رفتار شما نیز نسبت به همسرتان تغییر کند و نسبت به زندگی خود دلسرد و بی‌انگیزه شوید. 💠 برای اینکه طرف مقابل ناراحت نشود حتی شده به شوخی و خنده، از همسرتان دفاع کنید. یقیناً این کار شما هم ثواب دارد و هم عامل محبوبیّت شما در نزد همسرتان خواهد شد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗در اولین پنجشنبه اسفندماه 💫براتون آرزو می کنم 🌸یک روز پر از آرامش 💗یک عالمه شادی از ته دل 💫ساعاتی دوست داشتنی 🌸یک عالمه دلخوشی 💗و آخرهفته ای پر از خاطرات 💫 قشنگ و ماندنی... 🌸در کنار عزیزانتون داشته باشید 💗روزتون زیبا و در پناه خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت15 نیرو اصلا متوجه نشده بود، اما وقتی شهاب از مدل کفش زن مطمئن شد که زن ها سوار پژوی آلبالویی شدند و آرش کنار گوشش صدا بلند کرد. - شهاب خودشه برو دنبالش. نیروی موتور سوار وقتی مقابل شهاب رسید که پژوی زن ها یک خیابان جلوتر بودند. آرش با تنظیم دوربین ها توانست خط شان را به بچه ها بدهد، اما وقتی رسیدند که ماشین وارد پارکینگ یکی از خانه های کوچه شد. تا عصر زن با همین روال رصد شده بود! سه آرایشگاه، یک بانک و یک خانه شخصی! تا غروب که شهاب در موقعیت مؤسسه به سینا رسید و خسته نباشید سینا را شنید، زن در تور نیروها بود! - باید به این زنه بگی خسته نباشی! زیادی دونده است؟ - خونه رونه خریدند نه اجاره کردند. برای کسروی نامیه که حدود پنج سال پیش از ایران رفته! پسرش ده سال پیش برای ادامه تحصیل رفته انگلیس! بعد هم سر درآورده از بی بی سی! والدین گرام هم بهش ملحق شدند. حالا خونه دست اینا چه میکنه خدا عالمه ! هنوز حرف سینا تمام نشده بود که دوباره زن از خانه بیرون زد. اما این بار با ماشین ! شهاب محکم کوبید روی پای سینا و غرید: - ای توروحش! پنج تا از زن های ما این طور دونده بودن الآن ما مدالای جهان رو درو کرده بودیم. کیه این؟ شهاب میان خنده سینا در ماشین را بست و سوار بر موتور زن را دنبال کرد تا کنار خانه ای در دارآباد. خانه ای ویلایی با دری نرده ای. غیر از ماشین زن، پنج ماشین شاسی بلند هم داخل محوطه اش پارک بود. سکوت خانه و حضور همه در داخل ساختمان و البته سکوت محله شهاب را وسوسه کرده بود که از نرده ها بالا برود و سرو گوشی آب بدهد که امیر اجازه نداد. ماشینها وقتی بیرون آمدند حدود ساعت دوی نیمه شب بود و شهاب توانست شماره همه را بردارد. آرش که نام صاحبان خودروها را خواند آه از نهاد همه بلند شد! فردا اما روز دیگر زن بود. تاکسی به جای متروا تمام مسیرها هم ختم می شد. به آتلیه هایی که یا خیلی مشهور بودند یا پایین شهر و معمولی.دو آتلیه ای که مان طولانی در آنها ماند شمال تهران بود و یک آتلیه هم رو به جنوب و در مسیرهایی که تاکسی راحت تر تردد می کرد تا مترو؟ روز سوم ماشین دربستی که از صبح تا ظهر در خدمت زن بود تنها به سه استخر بانوان رفت. یکی طولانی ماند و دوتای دیگر کوتاه و یک مزون که تقریبا تا بعد از مغرب زن آن جا بود و بعد از ورود او چهار مرد در فاصله های مختلف وارد شدند و هیچکدام بیرون نیامدند مگر همراه زن. جمع پنج نفره آنها چند دقیقه ای قبل از خروج کنار در گفتگو کردند و بعد هر کدام راه خودش را رفت و فروغ کنار خیابان یک دربستی گرفت که راننده اش کسی نبود جز شهاب! تلفن هایی که زن زد و مسیری که شهاب توانست در ترافیک بیندازد و زمان طولانی بخرد، کمک کرد تا دوربین پشت سرزن، هم شماره هایی را که میکرفت رصد کند و هم صوت هایش ضبط شود و البته فرصتی بود برای شهاب تا به بهانه خراب بودن موبایلش از زن بخواهد تا با همسرش تماس بگیرد و بگوید که شهاب در راه آمدن است. این یک ریسک بزرگ بود که انجام داد. زن شماره م سعیدی را گرفت و پیام شهاب را داد. وقتی که کنار مؤسسه از ماشین شهاب پیاده شد چشمان سینا پر از خنده بود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان_عنکبوتے 🕷 قسمت16  - عاشق همین بی کله بودنات هستم! ساعت نه شب بود که شهاب و سینا و سید در اتاق امیر جمع شدند! مهمتر از دستاورد شهاب که شماره زن بود و تیم آرش رویش سوار بودند، نتیجه تعقیب سید بود که برای چند لحظه همه را به تأمل واداشت. و البته حرف امیرکه: - تا مطمئن نشدیم روش مانور نمیدیم! شهاب عکس های این چند روز را انداخت روی مانیتور، امیر چشمانش ریز شد و ابرو در هم کشید: - این زن همون مسئول مؤسسه قبليه. فروغ چناری، متولد تهران. فوق اليسانس انگلیسی که فشن شو سال ۸۹ رو راه انداخت با پنجاه تا دختر! امیر عکس ها را یکی یکی رد کرد و شهاب گفت: - پس اون زنی که تا آخرشب مؤسسه می مونه فروغه. مسئول خرابکاری ۸۹ هم همینه. یعنی میشه گفت مسئول مؤسسه هم همینه! - شاید! - چند تا مسیری که می رفت رو پیگیر شدیم. اول آرایشگاه ها رو توی این چند روزه رفت و جزیکی توی بقیه به اندازه ای معطل نشد که بگیم برای آرایش رفته، چیزی حدود ده تا پونزده دقیقه داخل هر کدوم زمان گذاشت. بعد هم به این چند تا آتلیه سرزد! این استخرا رو هم رفت و مزون! مزونی که بیش از چهار ساعت توش بود! سه تا زن توش کار میکنند اما چهار تا مرد هم همراهش وارد و خارج شدند. و یه چیز عجیب این که مزون اصلا دوربین نداشت! امکان نداره مزونی با این همه مشتری بی دوربین باشه ! سید پرسید: - هیچ جا گمش نکردی؟ شهاب چشم درشت کرد: - منظور؟ - پس حتما روزای دیگه برات یه سورپرایز هم داره! شهاب طولانی به صورت سید نگاه کرد و حدس هایی زد که سید گفت: - امیرجان اینا یا مجوز دارند که ظاهرا ندارند. یا ندارند که دارند پیگیر میشن برای گرفتنش. بازم اینا مهم نیست؛ اما با توجه به اینکه این خانم همون فروغ خانم سال ۸۹ هست و مجرمه ، نمی تونه بحث مجوز مؤسسه رو داشته باشه! حرف سید امیر را واداشت به گفتن تجربیاتش - اینا به روشی دارن که بی پشتوانه کار نمی کنند. تنهایی جلو نمیان. همون  سال ۸۹ هم که این جا سالن گرفتند و شوی مدل راه انداختند، پشتشون به یه تعداد از دولتی ها گرم بود. خیلی جاها نیرو دارند. حتما یه عده رو با خودشون همراه کردند که دارن کار میکنن. باید ببینیم کیه که بهشون پا میده؟ شهاب گفت: - با کیان که بهشون پا میدن؟ اگه شبکه ای باشن، پیاده نظام شون وصله به مسئولایی که یا احمقند، یا از خودشونن. یعنی یا تونستن نیروی کار کشته خودشون رو با وجهه ریش و سبیل ببرن کارمند دستگاه کنن، یا این که چهارتا از غافلا و ساده لوحا الآن حلقه به گوش اینا هستن. شاید این مرد نیمه شب حلقه گم شده این پرونده باشه که چشم و دل سید باید شش دانگ دنبالش کنه! امیرپارچ آب را خم کرد روی لیوان و تمام تلاشش را کرد تا یخ ریز شده توی لیوانش نیفتد. شهاب گفت: - آدم با ظاهر آراسته و موجه که دم پر مسئولا باشه زیاده. این قدر هم خوب حرف می زنن، مسئوله به بچش شک کنه به این نیروش شک نمیکنه. فقط آقا یه چیزی! امیر بلند شد و از کمد کنار اتاقش پاکت کاغذی را برداشت، سینا معطل نکرد. بلند شد و پاکت را گرفت و گفت: - آقا امیر مزد کارگریمو داد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا