#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
🍃🌸می آید از دیار گل و سبزه و نسیم
مردی به رنگ و بوی خدا از تبار عشق
همچون سپیده سحر از راه می رسد
لبخند اوست معجزهٔ آشکار عشق
#امام_زمانعج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خوشبختے یعنے
تۅ زندگـیت امـامحسـین(ع) دارے
ڪلے رفیقِ سینہ زن دارے
خوشحاݪے..:)
#عشقاولوآخرمنحسینع
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
وسطِ عملیات
زیرِ آتش
فرقی براش نداشت
اذان که میشد
میگفت: من میرم موقعیتِ الله..:)
#شهید_حسینخرازی
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋
🍃
#پارت25
#آن_بیست_و_سه_نفر
اصلا نمی خواستم دوباره ب جبهه برگردم و روزگار مشابهی را بگذرانم. اگر چه از آن دوماه که در جبهه نورد بودم خاطراتی خوش برایم مانده بود، ب جای تکرار ان وضعیت ،ترجیح می دادم در جیرفت بمانم و ب درس و مدرسه ام برسم.
مگر اینکه عملیات در کار بود. فقط در ان صورت حاضر بودم به جبهه برگردم و ان سال قید درس و مدرسه را بزنم.
ب اتاق برادر نوزایی رفتم . نشسته بود پشت یک میز چوبی ساده. عینکی با دسته های سیاه و شیشه های قطور روی چشمانش داشت. ریش انبوه و سیاه و لباس سبز با ارم روی جیب ظاهر یک پاسدار را ب او داده بود.
ایستادم جلوی میزش. سلام کردم و ب او گفتم ک تازه از جبهه برگشته ام و تصمیم دارم بنشینم پای کتاب و درسم را بخوانم و حاضر نیستم به جبهه بی عملیات برگردم. گفتم:«برادر نوزایی ترو خدا راستش را ب من بگید. این باری عملیات هست یا نیست؟» نوزایی گفت :«کاکا، حالا حتما باید عملیات باشه تا شما به جبهه برید؟» گفتم:«ها. اگه عملیات نباشه نمیرم. باید برم مدرسه.» آقای نوزایی انگار مجاز به افشای اسرار نظامی نبود. با این حال، در مقابل اصرارم گفت:«ب امید خدا ب زودی یه خبرایی میشه!»
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋
🍃
#پارت26
#آن_بیست_و_سه_نفر
:
حرفش را گرفتم. او نمی توانست جار بزند که قرار است عملیات شود. چون به گوش منافقان می رسید و آن ها هم می گذاشتند کف دست عراقی ها و عملیات لو می رفت. با خودم گفتم حتما عملیات در راه است؛ و گرنه چه خبرهایی ممکن است در جبهه بشود؟ از این گذشته ،نوزایی غیر از اینکه گفته بود ب زودی خبرهایی می شود، با نگاه و لبخند و نحوه بیان همان جمله کوتاه انگار هزار بار گفته بود :«قطعا عملیات داریم. اگر واقعا راست می گویی، برو آماده باش!»
جوابم را گرفته بودم. باید تصمیم را می گرفتم. گرفتم.
#حسن_تاجیک_شیر
آن روز که جلوی میز برادر نوزایی از احتمال عملیات قریب الوقوع در جبهه های جنوب مطلع شدم هیچ خبری از حسن نداشتم«حسن پسر دایی برادر ناتنی ام، عیسی بود. ولی ما، همانطور ک عیسی را برادر تنی خودمان بلکه نزدیکتر می پنداشتیم، حسن هم پسر دایی واقعی خودمان می دانستیم.»قبل از تحویل سال رفته بود جبهه. گمان می کردم او هم مثل ما به درد «نگهبانی »مبتلا شده است. اما، چند روز بعد عده ای از دوستان مشترکمان از جبهه بر گشتند و یکی از آنها خبر شهادت حسن را ب خانواده اش داد. با شنیدن خبر انگار آسمان از بالا افتاد روی سرم.
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋
🍃
#پارت27
#آن_بیست_و_سه_نفر
#جبرانی
راوی خبر می گفت با چشم خودش دیده ک حسن مجروح شده و تانک عراقی روی بدنش رد شده؛ آن هم ن یک بار ،بلکه چندین بار. او این واقعه را آن قدر با اطمینان روایت کرد که همه گمان کردند لابد جنازه ای هم از حسن نوجوان باقی نمانده است.
خانواده حسن در تدارکات مراسم ختمش بودند که از طرف بسیج روز اعزام مشخص شد و من، که خودم را رفتنی می دیدم ، با شنیدن خبر شهادت مظلومانه حسن، دیگر ذره ای درنگ نکردم و با نام نویسی در بسیج رفتنی تر شدم. حسن، غیر از اینکه پسر دایی ام بود، رفیق کودکی و مدرسه ام هم بود. هم. اتاقی روز های محصلی ام در جیرفت هم بود.
حسن میان اقوام وخویشان به مهربانی شهرت داشت و خبر شهادتش آن هم با آن وضع فجیع که تعریف می کردند ، دل همه را ب درد آورده بود.
قبل از اعزام دلم می خواست از مادرم برای جبهه رفتن رضایت بگیرم. گمان می کردم راضی کردن او، ب خصوص بعد از شنیدن خبر شهادت حسن، کار سختی باشد.
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
نظربڪنبھدلے،
ڪزفراق...
خستھشدست💔
#رفیقمــ✨
#شهیدبابڪنورے♥️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#خاطــره🎞
|مادرشہید|
[شاید برخی که ظاهر شهید نوری را از عکسهایش ببینند نسبت به اعتقادات ایشان سؤالهایی داشته باشند، چون ما عادت کردهایم جوان مذهبی را در شکل و شمایل خاصی متصور شویم، پاسخ شما چیست؟
بابڪ جوان امروزی بود اما غیرت دینی داشت. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلاے امام حسینی رساند. از آن دست جوانانهای امروزی که غیرت دینیدارند. میگفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم. بله، بابڪم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه میخندید، خوشتیپ بود و زیبا. بابڪ پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید. بابک فرزند نسل سوم و چهارم این انقلاب بود. دلبستگیهای زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آلالله و مادرش خانم زینب(س) رها کرد.]
#شہیدبابڪنورے•♥️•
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
خوشتیپ آسمانی
نظربڪنبھدلے، ڪزفراق... خستھشدست💔 #رفیقمــ✨ #شهیدبابڪنورے♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧
[ - مجٰاهدڪهباشی؛
هرجاباشےسَنگره(: 🌱••• ]
#مدافعانقلابـے | #بچههاےآسدعلے
#حڌیٽ_ڪݪاݦ🌵🌈
#اماممحمدباقر🌱
در طلب آمرزش از خدا💔
اصرار ڪنید🔥
ڪھ موجب محو گناهان😍
میگردد.🥀
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄