#همسرانه
وابستگی زن تا حدودی به همسرش لازم است تا اقتدار مرد حفظ شود، ولی زمانی که این وابستگی جنبه افراطی داشته باشد، باعث کمرنگ شدن روابط میان آنها خواهد شد.
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
#همسرانه
🔴 بازتاب بی محبتی
💠 هیچ تا حالا به این فکر کردید که شاید یک دلیل تنبلی همسرتان در ابراز احساسات، خودِ شما هستید!
❣ یعنی مدتی احساساتش را به شما ابراز کرده اما از طرف شما عکسالعمل مناسب دریافت نکرده و همین سبب دلسردی و تنبلی او شده است!
💠 پس لطفا قبل از اینکه همسرتان را مقصر بدانید نگاهی به رفتارهای خودتان هم داشته باشید.
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
سلام بر دوستان
*⚘⚘⚘🔊🔊🔊🔊👇🏿👇🏿
صدقه وخیرات 👇
🍃 صدقه دادن و «صلوات» (درود فرستادن بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است و هزار سیئه به وسیله آن نابود می شود و هزار درجه بر مقام آدمی افزوده می شود.
🍃
👇👇👇👇 شماره کارت
خدا از همه قبول کند
۶۰۳۷۹۹۷۴۶۳۵۱۱۷۰۰
به نام پریسا عبدلی سجزئی
اجرتون با امام زمان در حال تهیه بسته غذایی برای سال نو و ماه مبارک رمضان هستیم لطفا یاری دهید👆👆
در رأس همه نیات و حوائج سلامتی امام زمان هر چقدر در توانتون هست کمک کنید
🙏🙏🙏*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه حس خوبی داره این کلیپ ببینید حتما😍😍👌
#دلبری
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
° اِتفاق هاےِ خوب°👀
^هَمیشہ مےاُفتَند^🙃
"مِثلِ مِهرِ " #تــو " ڪہ" 😘
{بہ دِلَـــــ❤️ـــــم "اُفتاده}☺️
√مےبینے حَتّے "اُفتادڹ" هَم√😍
≠فِعلِ قَشنگیست !👀
~وَقتے پاےِ " تــو " وَسَط باشَد❤️
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
شمع های #هفتسین🌟
داخل یک جام رو شمع های شناور و گل بزارید و سفره هفت سینتون رو زیبا کنید 😍👏
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
#هفتسین🌟
هفت سین ساده، جمع و جور و خلاقانه مطمئنا خیلیا دوست ندارن هفت سین های چند طبقه و بزرگ بچینن 🍃🍃
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
#هفتسین🌱
دیزاین سفره هستین با جام های برعکس که روشون شمع قرار داده میشه 🍸🕯
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
تخم مرغ#هفتسین
درست کردن این تخم مرغ های جوجه ای بامزه و خلاقانه نیز به طرز عجیبی ساده است تخم مرغ سفید را به رنگ زرد قناری در بیاورید بگذارید خشک شود و بعد یک پر پرنده روش بچسبانید از یک مقوای ماکت به رنگ نارنجی یک منقار برای جوجه تان ببرید و انرا بچسبانید از یک ماژیک برای کشیدن چشم ها استفاده کرده و به جای لانه آن را داخل یک عدد پوسته تخم مرغ شکسته شده قرار دهید و برای تخممرغ هفت سین استفاده کنید👌☺️
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
••••❥⊰
سلام بر بانو جان دلبر کانالمون 🌹😊
دلبرانه هاتون خوب پیش میره؟؟؟👌😇
بفرمایید این هم از #استیکر_دلبری 💃 امروزمون👇👇
••••❥⊰
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
#قصه_شب
⚪️🐮تولدِّ كرّه الاغ كوچولو🐮⚪️
يكي بود يكي نبود
ننه گلاب و بابا حيدر پيرزن و پيرمرد مهربان و زحمتكشي بودند كه يك مزرعه و دوتا الاغ داشتند. اسم يكي از الاغها خاكستري و اسم ديگري گوش بلند بود. الاغها براي ننه گلاب و باباحيدر كار مي كردند و بار مي بردند و گاهي هم به آنها سواري مي دادند.
توي مزرعه يك گاو شيرده هم بود كه گوساله ي قشنگي داشت. اسم گاو خال خالي و اسم گوساله اش چشم سياه بود. ننه گلاب و بابا حيدر يك مرغداني پر از مرغ و خروس داشتند ومرغها هر روز براي آنها تخم مي گذاشتند.
زندگي توي مزرعه آرام و يكنواخت بود. حيوانها هر روز از خواب بيدار مي شدند،گاو علف مي خورد و ننه گلاب شيرش را مي دوشيد گوساله اين طرف و آن طرف مي دويد و بازيگوشي مي كرد. مرغها و خروسها دانه مي خوردند و قوقولي و قدقدا مي كردند الاغها بار مي بردند و سواري مي دادند. ننه گلاب و باباحيدر هم توي مزرعه گندم مي كاشتند و زمين را آبياري مي كردند تا گندمها رشد كنند و از يك خوشه ده ها دانه ي گندم سبز شود. بعد هم باكمك چندتا كارگر، گندمها را درو مي كردند و به آسياب مي بردند تا آرد كنند.
يك شب كه خال خالي و چشم سياه و خاكستري و گوش بلند توي طويله دور هم نشسته بودند، خال خالي خميازه ي بلندي كشيد و گفت:« ماما چقدر حوصله ام از اين زندگي سر رفته! كاش يك اتفاق جالب مي افتاد!»
گوش بلند سرش را تكان داد و عرعري كرد و گفت:« آره ، من هم مثل تو حوصله ام سر رفته و منتظر يك اتفاق جالب هستم.»
خاكستري خنديد و گفت:« عر…عر..عر.. به زودي اتفاق جالبي ميفته و يك كرّه الاغ كوچولوبه جمع ما اضافه ميشه!»
چشم سياه موموكنان پرسيد:« كي؟ كي كرّه الاغ به جمع ما اضافه ميشه؟»
خاكستري گفت:« من به زودي يك بچه به دنيا ميارم كه مي تونه همه مون را سرگرم كنه، اما بايد كمي صبركنيد.»
همه از شنيدن اين خبر خوشحال شدند و از آن روز به بعد لحظه شماري مي كردند تا كرّه الاغ به دنيا بيايد. سرانجام روزي انتظار به سر رسيد و خاكستري كرّه الاغ كوچولوي بامزه اي به دنيا آورد. كرّه ي كوچولو خيلي زود شروع به شيطنت و بازيگوشي كرد. گوشها و دمش را تكان مي داد وعرعر مي كرد وشيرمي خورد. چشم سياه مرتب دور و برش مي گشت و مومو مي كرد و مي خواست با كرّه الاغ شيطان كه اصلاً نمي توانست يك جا بند شود ، بازي كند. آنها دنبال هم مي دويدند و شادي مي كردند.
شب كه همه توي طويله دور هم جمع شدند، خال خالي مقداري علف تازه آورد و جلوي آنها گذاشت وگفت:« به افتخار تولد كرّه الاغ كوچولو مي خواهيم جشن بگيريم.» بعد رو به خاكستري كرد و گفت:« خانم خاكستري، تولد كرّه ات مبارك، بذار براش يه آواز بخونم.» و اينطور خواند:كرّه الاغ كوچولو تولدت مبارك
شيطون و بامزه اي تولدت مبارك
بزرگ میشی ماشالا الاغ ميشي ايشالا
چشم سياه و گوش بلند و خاكستري هم با او دم گرفتند:
الاغ ميشي ايشالا
ننه گلاب و باباحيدر صداي بلند حيوانات را شنيدند، به طويله آمدند و حيوانات را ديدند كه دور هم نشسته اند . فهميدند كه آنها جشن گرفته اند. كمي ايستادند و به آوازشان گوش دادند و برايشان دست زدند وبعد رفتند.
از آن روز به بعد كرّه الاغ كوچولو در كنار خاكستري و گوش بلند به باباحيدر و ننه گلاب كمك مي كرد و با شيطنتها و شيرين كاريهايش باعث شادي ديگران مي شد. چشم سياه هم از اينكه يك همبازي پيدا كرده بود، خوشحال بودو گاهي با كرّه الاغ كوچولو آواز مي خواند و صداي ما..ما.. و عرعر آنها درتمام مزرعه به گوش مي رسيد.
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱