🔴 از نقاط ضعـف همـسرتان محافظت کنید!👌
💠 هر فردی حساسیــتهایی دارد.
بهجا یا نابجا،
با دلیل یا بدون دلیـــل!
یکی از دماغش خوشش نمیآید، یکی حرف زدن در مــورد خــــانوادهاش را دوســت نـــدارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و دیگــری ترجیح میدهــد بحث مادی نکنــد و...
💠 وظیفــهی ماست که مواظب حساسیتهای همــسرمان باشیم، نه تنها صحبت از آنها را پیش نکشیم که حتی اگه در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود، بحث را عوض کنیــم و یا مدافع همسرمان باشیم.
💠 سر این حساسیتها با همسرمان شوخی نکنیم.
💠 مطمئن باشید همسرتان محافظت شما از عیبهایش را متوجه خواهد شد و این عاملی برای تقویت روابط شما و افزایش محبوبیت است.
#تکنیکهمسرداری
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
⏲بچه ها هم به نوبت خودشون رو با وزنه مادرجون وزن کردن 😁
واما ......
وزن کردن اعمالمون....
خداوند همه ی اعمال ما انسان ها را بر اساس عدل قضاوت میکنه🧐
یعنی اینکه با استفاده از ترازوی⚖ اعمال در روز قیامت اعمال خوب و بد را می سنجه و فرد چه خوب یا چه بد به سزای اعمالش میرسه .👌
#بدونہفیلتر
#یہنکتہیہتوجہ
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
هدایت شده از و خدا کافیست
شربت های ضد عطش سحر کدومند⁉️😋
✅شربت آبلیمو
✅شربت خاکشیر
✅شربت بیدمشک
👇
♦️زمان افطار تا سحر از عرقیات خنک مثل شاطره و کاسنی استفاده کنین تا حرارت کبد و قلب فروکش کنخ و تشنگی برطرف بشه
♦️بدترین کاری که با بدنمون می تونیم بکنیم این است که از افطار تا سحر بیدار بمونیم و مداوم غذا بخوریم
این کار آسیب های بسیار جدی به بدن وارد می کنه
♦️ برای پیشگیری از تشنگی روزه داران
نوشیدنی تخم شربتی به دلیل
نگهداشتن آب در دانههای این گیاه در ساعات پایانی سحر توصیه مصرف کنین
♦️نوشیدن سه قاشق گلاب در افطار
گلاب به دلیل خاصیت ضد «سودا» که دارد، خاصیت دارویی داره و برای تقویت معده مفیده
♦️دوغ افطار ممنوع
دوغ موجب بیحالی و بی حسی بیشتر بدن می شه
♦️علل نوشیدن آب گرم بعد از افطار به جای آب سرد و یخ
جلوگیری از ترک خوردگی دندان ها
سلامت کبد و معده
♦️در ماه رمضان از مصرف میوه غافل نشین
قبل از خواب با مصرف یک عدد سیب می تونین هم به کاهش وزن خودتون کمک کنین وهم دهان خود را ضد عفونی کنین
•┈┈••✾❀🕊
#افطار
#یہنکتہیہتوجہ
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
🚩 سفره #افطار در #غزه مظلوم
💠 دو چیز در غزه در اوج است یکی جنایت با پشتیبانی آمریکا و دیگری ایمان و صبر مردم
★"#اَللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج "★
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ19 حالا نمیخواد بری تو قیافه گفتم ببخشید دیگه. نیشخندی به رو
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ20
به کارهای بچگانه ی ما خندید. اما چند ثانیه نشده که لبخندش کمرنگ شده و گفت:
-البته نمیدونم امسال هم اجازه میدن که شما بیاید یا نه.
با بی خیالی شانه بالا انداخته و گفتم:
-بیخود میکنن اجازه ندن مال باباشون که نیست.
-کاش حداقل میومدید عضو بسیج میشدید.
-حرف هایی میزنی فری آخه قیافه ی ما به بسیج میخوره؟
-نه والا.
به محدثه که جوابم را با قسمتی از یک آهنگ داده بود نگاه کردم و هر دو با صدای بلندخندیدیم بر خلاف چند دقیقه ی پیش که بی حوصله و ناراحت بودیم ،
الان با شنیدن خبر اردوی مشهد حسابی کیفمان کوک شده بود. پارسال انقدر در این سفر به من و اوخوش گذشته بود که آرزو کرده بودیم امسال هم دوباره برگزار شود.
البته بماند که هم به خاطر عضو نبودنمان در بسیج و هم به
خاطر شیطنتها و بهم ریختن کلاسهای عقیدتی و آموزشی در اردو حسابی همه را عاصی کرده و صدای مسئول بسیج را
درآورده بودیم و امکان اینکه امسال اجازه ی همراهی با آنها را به ما ندهند زیاد بود.
اما مثل همیشه روی حمیده و حسنا و برشی که داشتند حساب کرده و خودمان را عازم این سفر میدانستیم.
نزدیک به خانه هایمان که از در بسیج از هم جدا شده وخداحافظی کردیم .
داخل رفتم و از همان دم در شروع به صدا زدن مامان کردم
ماااماااان ماااامى.
اما به جای او عمو بود که با اخمهای همیشه در همش جوابم را داد.
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ20 به کارهای بچگانه ی ما خندید. اما چند ثانیه نشده که لبخندش
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ21
-علیک سلام خونه نیست.
بدون اینکه سلامی در جوابش بگویم پرسیدم
-کجا رفته؟
-نمیدونم وقتی اومدم نبود.
راه اتاقم را در پیش گرفته و گفتم:
-اومد بگو واسه شام صدام نکنه خستم میخوام بخوابم.
-وایستا ببینم.
کلافه در جا ایستاده و به سمتش برگشتم میدانستم باز میخواهد به رفتارم ایراد بگیرد.
-این چه وضعشه؟ کل روز و که بیرونی وقتی هم که میای میپری تو اتاقت تا ما نبینیمت!
با پوزخندی حاصل از کینه جوابش را دادم:
-آخه نمیخوام با دیدنم یاد آبروی رفته ات بیفتی و حالت بد بشه.
برای لحظه ای پشیمانی در چشمانش پدیدار گشت اما فقط برای لحظه ای،
-نمیخوای فراموش کنی نه؟
تنها با غضب نگاهش کرده و هیچ نگفتم که جلوتر آمد و سعی کرد با لحن مهربان تری صحبت کند. چیزی که اصلا به او نمی
آمد.
-من جای پدرتم حدیث
بدون معطلی جوابش را دادم:
-پدر من مرده
گفته و قبل از اینکه متوجه ی بغضم شود رو برگرداندم و به سمت اتاقم رفتم.
ادامه دارد....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛