🔴
🌷خاطرات شهدا در مورد انتخابات...
به عشق تو که گذشتی از همه دلبستگیهایت. گامهایم را برای خلق حماسهای دیگر محکم خواهم برداشت.
#دعوت✌️
#انتخاب_مردم
#تنها_نرو
#حضور_یاران
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
امـامخـامـنـهای:
بنده انتظارم از جوانها این است
که حرکت به سمت #صندوقهای رأی
را هرچه میتوانند ترغیب کنند؛ بهخصوص
رأیاوّلیها که عدهٔ کثیری رأیاوّلی داریم.
حضور اینها در انتخابات در واقع برای
اینها مثل جشن تکلیف #سیاسی است..!
#رای_اولی
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
#نماینده مجلسی که وعدهی کارهای اجرایی عملیاتی میده، بدونید داره #دروغ میگه.
کارهای اجرایی برای قوه مجریه و ریاست جمهوریه نه مجلس
کار مجلس قانونگذاریه.
این نکته بهخصوص در شهرهای کوچک باید خیلی دقت بشه.
#انتخاب_اصلح
#انتخابات
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫تحریم انتخابات🚫
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
#انتخابات
داستان هشتم👇
8⃣ اگه رای بدی مثل یزیدی
از کتاب: مادران میدان جمهوری
با خوانش خانم حیدری 📖
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
596.3K
🎧 #فایل صوتی
داستان هشتم: اگه رای بدی مثل یزیدی
از کتاب "مادران میدان جمهوری"
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ایران شده آماده! فرمان بده شاهزاده؟
از اعلام پایان جمهوری اسلامی
رسیدین؛ به مردم توروخدا نرین رای ندین؟
#نشر_دهید☺️
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
25.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷🗳◍¸.•
.¸¸.•°˚˚°❃.¸¸.•
🎙مهدی رسولی
اگر امروز یمن، یمنه
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ
ملت ایرانه 🌙✨
🇮🇷سلام به ملت ایران که معبر باز کردند...✌️
ملت ایران میخوان ما را از این تحول بزرگ تاریخی برمون گردونند!
#انتخابات یعنی نمایش قدرت ملت ایران #مشارکت_حداکثری #انتخاب_مردم
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
🥀🌱
🪴 آیتالله مصباح یزدی (ره) :
شنـاسایی و «انجـام وظـیفـه» در روزهای باقی مانده تـا انتخابات، میتواند ارزشی بیش از صد سال عبادت داشته باشد و درمقابل «کوتاهی و اشتباه» در این امر ممکن است عقوبتی بیش از گناه صدها سال داشته باشد. لذا باید در موقعیت خطیر انتخابات کوتاهی نکنیم.
🌸🍃
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
و خداوند هرسختی و هرآنچه که به ما
گذشته است را جبران خواهد کرد💙
او که آن بالاست حواسش به تمام
ریز و درشت زندگی مان هست..
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
کسی که قرآن بخواند
دعایی مستجاب دارد
دیر یا زود.
سلام صبحتون پرنور🔆
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
#حدیث
#امیرالمؤمنین 👆
👌همیشه وقتی میخوای حرفی بزنی چند بار تو ذهنت مرورش کن.
🔸میخوای رفتاری کنی همه جوانب رو بسنج
سنجیده رفتار کن ✅
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دلی به زبان طنز ...
از زبان رهبری👆
#کتاب
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚📚📚📚#کتاب_کودک
تاحالا شده بخواهید چیزی بخرید و دو دل باشید که از مد پیروی کنید یا اون چیزی که دلتون کشیده رو بردارید؟😬
گاهی این ماجرا در خرید کتاب کودک هم اتفاق میافته. باید حواسمون باشه مد روز مجبورمون نکنه به نیازها و خواستههای واقعی کودک بیتوجهی کنیم. 👌
این #ویدئو رو هم ببینید. هم مروری به این مدها کردیم، هم چندتا نکته درباره مد این روزهای کتابهای کودک گفتیم.
#کتاب_خوب_بخوانیم
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
#طنز
#کتابخوانی
یه بار رفتم کافی شاپ
عکس قهوه رو استوری کردم یکی اومد گفت:
مگه شما مذهبیها هم کافه میرید؟
بهش گفتم ما اصلا یه کتاب داریم به اسم
#اصول_کافی!
🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
📚#معرفی_کتاب
#چهارشنبهها_با_کتاب
📚عنوان کتاب: شهاب دین
✍به قلم: زهرا باقری
📌 انتشارات: شهید کاظمی
💠📚💠📚💠
🔖 روایتی از زندگی عالمانه و عاشقانه شخصیت فقیه و عالم بزرگوار؛ آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی که نه تنها یک فقیه دینی، بلکه یکی از بزرگترین مروجان فرهنگ #کتاب و #کتابخوانی بودهاند.
📚 هر جا غم لشکر میکشید، شهابالدین با زره خواندن، مقابلش صف میبست. هر سختی، مصیبت و غمی را با کتاب و درس تسکین میداد حتی غمهای بزرگی، مثل داغ از دست دادن مادر را.
ــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
کیمیای سعادت (همسران)
#کتاب_خوب
📗 مهاجر سرزمین آفتاب
(خاطرات کونیکو یامامورا ) "سبا بابایی"
✨ تنها مادر شهید ژاپنی در ایران
#چهارشنبهها_با_کتاب
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
#برشی_از_کتاب
برشی از کتاب مهاجر سرزمین آفتاب:
«مادربزرگم، ماتسو، بوداییِ معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی میکرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقهٔ بسیار زیادی به من داشت و سعی میکرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت من را هم شرکت دهد. او، هر روز صبح، پیش از خوردن صبحانه، همراه کتاب بودا وارد اتاقی میشد که محل یادبود مردگان بود و شروع میکرد به خواندن دعا و به من هم میگفت مثل او آداب دعا را به جا بیاورم. خودش زنی راستگو و درستکار بود و به من گوشزد میکرد: «کونیکو، سعی کن هیچ وقت به هیچ کس دروغ نگویی، زیرا اگر مرتکب دروغ شوی، تو را به جهنم میبرند و آنجا حیوانات ترسناکی مثل اژدها و مار و عقرب هستند و زبانت را از دهانت بیرون میکشند.» تذکرات مادربزرگ در من تأثیر میگذاشت و سعی میکردم هیچ گاه دروغ نگویم. پدر و مادرم میکوشیدند من و سایر اعضای خانواده را با سنتهای ژاپنی، که رنگ ملی و آیینی داشت، آشنا کنند. من از هر گونه جشنی خوشم میآمد و سنتهای ژاپنی پُر بود از جشنهای خرد و کلان. در کنار بازی و شیطنت در جشنها، همیشه پرسشهایی در ذهنم شکل میگرفت. یکی از این جشنها در فصل تابستان، در روز پانزدهم آگوست، برگزار میشد. بوداییها اعتقاد داشتند که مردگان در این روز برمیگردند. طاقچههای خانه را پُر از میوه میکردند تا مردگان وقتی برمیگردند از میوهها بخورند و به احترام آنان این میوهها تا سه روز روی طاقچهها میماند. از همین رو، جشن سه روز طول میکشید. در پایان جشن، همهٔ آن خوراکیها را برمیداشتیم و به دریا میریختیم. من جرئت نمیکردم از پدر و حتی مادرم بپرسم اگر مردگان برمیگردند، چرا خوراکیها را نمیخورند؟! دیده بودم که وقتی کسی میمرد، جسدش را، طبق آیین تدفین بوداییها، در مکانی که محل سوزاندن مردگان بود میسوزاندند و همانجا راهب بودایی۳۰ با آن سرِ ازبیختراشیده و لباسِ گشاد و بلند و یکدست نارنجیاش میآمد و دعا میخواند. وقتی جسد بهطور کامل میسوخت، خاکستر آن را در کوزهای میریختند و یک شب در خانهٔ قوموخویش نگه میداشتند تا همهٔ بستگان بیایند و ببینند و وداع کنند و روز بعد، کوزه را داخل قبر میگذاشتند و اسم او را روی سنگ قبر مینوشتند. بعد، صبر میکردند تا روز پانزدهم آگوست فرابرسد و میوه و خوراکیها را روی طاقچه بگذارند و چشمانتظارِ آمدن مردگان، سه روز جشن بگیرند. با این وصف، من حق داشتم در عوالم کودکیام از خاکستر توی کوزهٔ بالای طاقچه بترسم و برنج و حبوبات و میوههای سه روز معطل را با کمک بزرگترها به دریا بریزم و فقط از بوی خوش عود سوخته در معبد شینتو و شنیدن نغمهٔ سازی که وسط دعا زده میشد سرِ شوق بیایم.»
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
🔹دیدم تو آسایشگاه یه گوشهای نشسته جوراباشو درآورده داره ساق پاهاشو ماساژ میده
رفتم جلوتر دیدم چندتا تاول بزرگ کف پاش زده
کنارش نشستم گفتم چند روزه اینجایین؟
گفت: با امشب سه شب فردا میخوام برم
گفتم: شما پاهاتون تاول زده نمیخواد برین ویلچر بیایین براتون جای سادهتری رو تعریف کنم
گفت: دو سال بود نیومده بودم
تو ولایت خودمون یکی از آشناهامون که زندانی بود ضمانت کردم بره مرخصی
چند روز پیش بهم زنگ زدن که فلانی از مرخصی برنگشته، یک هفته مهلت دارید تحویلش بدید اگرنه حکم جلب شما صادر میشه، منم هر چی دنبالش گشتم اثری ازش نبود، دنیا رو سرم خراب شده بود، تو همین احوال یک شب یاد امام رضا افتادم با خودم گفتم میرم مشهد هم خدمت میکنم هم از آقا کمک میخوام بقیش با خدا، اومدم و هیچی هم به آقا نگفتم آخه روم نمیشد بعد از دوسال که نیومده بودم چیزی از مشکلاتم به آقا بگم
امروز صبح یک شماره ناشناس بهم زنگ زد دیدم همون بنده خداست که ضمانتش کرده بودم، گفت فلانی من سر مرزم میخواستم از ایران برم ولی چند روزه کارم درست نمیشه، از دیروز یکسره امام رضا تو نظرمه و هی به خودم میگم این نامردیه این کار رو نکن بخاطر امام رضا اینکار رو نکن از خود امام کمک بخواه یک نفر دیگه رو گرفتار نکن، خواستم بهت بگم نگران نباش برمیگردم و خودم رو معرفی میکنم. بعد سرشو بلند کرد و با چشم خیس گفت شما بگو وقتی آقام اینقدر مرده من چجوری غیر از ویلچر برم کار دیگهای بکنم؟ بخدا اگر از پاهام خون هم بیاد باید امشبو ویلچر برونم.
ازش پرسیدم شام خوردی؟
گفت: گرفتم بیارم بین راه یک زائری ازم گرفت
دیگه حرفی نداشتم.
https://eitaa.com/kimiayesaadat1