🛍 فقط کافیه pdf رایگان کتاب را دانلود کنید به سوالات صفحه آخر کتاب پاسخ بدید👇
لینک شرکت در مسابقه
https://survey.porsline.ir/s/yDoLR6f
🔰 معجزه نمیشود...
💠 آن روزی که انشاءالله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یک روزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوی میشوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهای منحرف، آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فإنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون.
امام خمینی (ره) | وصیتنامه سیاسی-الهی
#وصیت_امام
#یاد_امام_زمان_در_هر_زمان
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شرط ظهور
دکتر علی تقوی
#یاد_امام_زمان_در_هر_زمان
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد
البته زیاد با امیرحسین سر و کله میزدم، تازه یاد پدرش میافتادم و اوضاع برایم سخت تر میشد. زمانهایی که برای امیرحسین مشکلی پیش میآمد، مثلا سرماخوردگی، تب و لرز و مریضیهای معمولی، حسابی به هم میریختم.
هم نگرانی امیرحسین را داشتم و هم نمیخواستم بهش اطلاع دهم. چون میدانستم ذهنش درگیر و از نظر روحی خسته میشود. میگذاشتم تا بهتر شود، آن موقع میگفتم امیر حسین سرما خورده بود حالا خوب شده.
امیرحسین سه ماه و نیم بود که از سوریه برگشت. میخواست ببیند امیرحسین اورا میشناسد یا نه. دستش را دراز کرد که برود بغلش، خوشحال شده بود که خون خون رو میکشه. وقتی دید موهای دور سر بچه دارد میریزد، راضی شد که با ماشین کوتاه کند. خیلی ناز و نوازشش میکرد، از بوسیدن گذشته بود، صورتش را لیس میزد. میگفتم یه وقت نخوریش. همش میگفت من و بابام و پسرم خوبیم. بینهایت پدرش را دوست داشت.
تا در خانه بود خودش همه کارهای امیرحسین را انجام میداد، از پوشک عوض کردن و حمام بردن تا دادن شیر کمکی و گرفتن آروغش.
چپ و راست گوشیاش را میگرفت جلویم که ببین این کلیپ رو. زنی لبنانی بالای سر پسر شهیدش قرص و محکم ایستاده بود و رجز میخواند.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
#اطلاعیه
#برندگان_مسابقه_معزالمومنین
(گروه اول / نفرات برتر)
۱. سرکارخانم خدایی بیات / زنجان
۲. سرکارخانم گلمحمدی / تهران
۳. سرکارخانم رستمی / مشهد
۴. سرکارخانم دهنوی / کرمانشاه
۵. سرکارخانم فتحی / کرمانشاه
۶. سرکارخانم دهقانی / شیراز
۷. سرکارخانم میرمجیدی / تهران
۸. سرکارخانم کریمی / زنجان
۹. سرکارخانم حبیبی / زنجان
(گروه دوم)
۱. سرکارخانم جوانمردی / شیراز
۲. سرکارخانم علیپور / تهران
۳. سرکارخانم طاهری/ مازندران
۴. سرکارخانم یاوری / تهران
۵. سرکارخانم نوروزی / تهران
۶. سرکارخانم اسلامی / ساری
۷. سرکارخانم محمدی / شیراز
۸. سرکارخانم صالحزاده / تهران
۹. سرکارخانم توخان بیگی / تهران
۱۰. سرکارخانم ف.رضایی / تهران
۱۱. سرکارخانم تات / تهران
۱۲. سرکارخانم همتی / تهران
۱۳. سرکارخانم صریحی/ تهران
۱۴. سرکارخانم شیخزاده / تهران
۱۵. سرکارخانم عبداللهی / شیراز
(گروه سوم)
۱. سرکارخانم رنجبر / شیراز
۲. سرکارخانم کارخانه / تهران
۳. سرکارخانم فتحاللهی / ایلام
۴. سرکارخانم درخشان / تهران
۵. سرکارخانم جواهری / کرمانشاه
لازم به ذکر است صرفا اسامی برندگان مشخص گردیده و جوایز عزیزان متعاقبا اعلام میگردد.
@kimiayesaadat1
#اطلاعیه
#برندگان_مسابقه_آیات_مهدوی
ضمن تقدیر و تشکر از همه شرکتکنندگان در #مسابقه اسامی برندگان به قید قرعه از افرادی که به ۱۰ سوال مسابقه به طور کامل جواب دادند، انتخاب شده است.
‼️اطلاعیه دریافت جوایز متعاقبا اعلام خواهد شد.
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد و یکم
میگفت اگه عمودی رفتم افقی برگشتم گریه زاری نکن مثل این زن محکم باش. آن قدر این نماهنگ را نشانم داد که بهش آلرژی پیدا کردم. آخریها از دستش کفری میشدم، بهش میگفتم شهادت مگه الکیه، باشه تو برو شهید شو قول میدم محکم باشم.
نصیحت میکرد بعد از من چطور رفتار کن و با چه کسانی ارتباط داشته باش. به فکر شهادت بود و برای آن هم برنامه خودش را تنظیم کرده بود. در قالب شوخی بعضی وقتها هم تاحدی حرفهایش را میزد. میگفت اینکه اینقدر توی سوریه موندم یا کم زنگ میزنم، برای اینه که هم شما راحتتر دل بکنین هم من.
بعد از تشییع دوستانش میآمد و میگفت فلانی شهید شده و بچه سه ماههاش را گذاشتند روی تابوت. بعدش میگفت اگر من شهید شدم تو بچه را نذار روی تابوت بزار روی سینهام. حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی میکردیم. وسط حال دراز به دراز میخوابید که مثلا شهید شده، بعد هم میگفت محکم باش و سفارش میکرد چه کارهایی انجام دهم. گوش به حرفهایش نمیدادم و الکی گریه زاری میکردم که دیگر از این کارها نکند.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمولی جالب برای داشتن زندگی شاد
⭕️ دکتر سعید عزیزی
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 احساس در آغوش خدا بودن چگونه است؟
🔻چرا باید همیشه بگوییم "انشالله"؟
👈🏻 از این مسیر میشود به خدا نزدیک شد ...
#تقرب
استاد پناهیان
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد و دوم
رسول خلیلی و اسماعیل حیدری را خیلی دوست داشت. وقتی شهید شده بودند، تا چند وقت عکس و تیزر و بنر و اینها برایشان طراحی میکرد. برای بچههای محل کارش که شهید شده بودن نماهنگهای قشنگی میساخت. تا نصف شب مینشست پای این کارها.
عکسهای خودش را هم، همانهایی که دوست داشت بعدا در تشییع جنازهاش و یادوارههایش استفاده شود، روی یک فایل در کامپیوتر جدا کرده بود.
یکی سرش پایین بود و با شال سبز و عینک، یکی هم نیمرخ. اذیتش میکردم و میگفتم پوستر خودت رو هم طراحی کن دیگه. در کنار همه کارهای هنریاش، خوشخط هم بود. ثلث و نستعلیق و شکسته را قشنگ مینوشت. این خوشخطی در دوران دانشجویی و در اردوها بیشتر نمود پیدا میکرد. پارچه جلوی اتوبوس، روی درهای ورودی و دیوارهای حسینیه و مسجد. وقتی از شهادت صحبت میکرد، هرچند شوخی و مسخرهبازی بود ولی گاهی اشکم را درمیآورد.
به قول خودش فیلم هندی میشد و جمعش میکرد. گاهی برای اینکه لجم را دربیاورد میگفت همسر شهید محمد خانی.
من هم حسابی میافتادم روی دنده لج که از خر شیطان پیاده شود.
همه چیز را تعطیل میکردم. وقتی میرفتیم بیرون بهخاطر این حرفش مینشستم سر جایم و تکان نمیخوردم. حسابی از خجالتش در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که بگوید همسر شهید محمدخانی.
روزی از محل کارش خانوادهها را دعوت کردند برای جشن. ناسازگاریام گل کرد که: این چه جشنی بود این همه نشستیم که همسران شهدا بیان روی صحنه و یک پتو از شما هدیه بگیرند. این شد شوهر برای این زن. اون الان محتاج پتوی شما بود. آهنگ سلام آخر خواجه امیری رو گذاشتین و اشک مردم اومد که چی. همه چی عادی شد؟
باید میرفتیم روی جایگاه و هدیه میگرفتیم که من نرفتم. فردایش داده بودن خودش آورده بود خونه. گفت چرا نرفتی بگیری. آتش گرفتم. با غیظ گفتم ملت رو مثل نونوایی صف کرده بودند که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن. برم جلو بگم من همسر فلانیام و جلوی اسمت رو امضا کنم؟ محتاج چندرغاز پولشون نبودم.
گمان کردم قانع شد که دیگر من را نبرد سر کارش. حتی گفت اگه شهید هم شدم نرو.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ صحبتهای فوقالعاده استاد حسن عباسی درباره جشنواره عنکبوت کن!!!
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عاقبت زندگی بی حاصل برخی سلبریتیها
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا قیامت ای رضاجان
سر ز خاکت برندارم
@kimiayesaadat1
🌺 میلاد باسعادت امام رضا علیهالسلام بر شما و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت باد.
@kimiayesaadat1
حاجمحمود_کریمی_آی_جونم_وای_عمرم_بیتابم_برای_دیدارت_.mp3
12.1M