#برشی_از_کتاب
رمانی که در زمان حضور امام رضا (ع) در طوس اتفاق می افتد. شخصیت اصلی داستان، جوانی است در جستجوی چشمه آب حیات، در بیابانی گرفتار می آید و به عنایت امام رضا (ع) از بیابان نجات پیدا کرده و با پیرمردی از شیعیان امام آشنا می شود. در مسیری با پیرمرد همراه می شود و با او و دیگران درباره امام رضا علیه السلام و مسئله امامت گفت و گو می کند و ...
در این کتاب می توانید بحث امام شناسی را به صورت ساده و در قالب داستانی زیبا و روان بخوانید. ماجراها و گفتگوهای پرکشش داستان، در عین فضای تاریخی، آن را خواندنی کرده است. این رمان، موفق به اخذ #کتاب_سال_پژهشهای_دینی و #کتاب_سال_رضوی در سال ۹۲ شده است.
______________________
"- آیا حالی که چند لحظه پیش بر تو چیره شده بود به یاد داری؟
- کدام حال؟
- همان که تشنه بودی و پیش ما آمدی! یادت نیست چگونه برای نوشیدن آب لحظه شماری می کردی؟ حتی سلام کردیم و جواب یادت رفت. با دیدن مشک آب، سر از پا نشناختی و برقی در نگاهت افتاد و بی درنگ، مشک را به دهان بردی و تا رفع عطش نوشیدی! جوری که انگار در جهان، فقط تویی و فقط این مشک آب!
مرد میایستد:
- چه می خواهی بگویی؟!
- پرسش تو مانند پرسش کسی است که نمی داند چرا تشنه برای رسیدن به آب به خودش زحمت می دهد. مَثَل علی بن موسی الرضا مَثَل آب است و تشنگان این آب نیز همان شیعیانی هستند که در نظر تو، در تمام روزهای سال، از تابستان و داغی آفتاب گرفته تا زمستان و سوز و سرما، به دیدار ایشان می روند."
@kimiayesaadat1