eitaa logo
دلتنگ کربلا
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب‌ است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما “رأیت الاّ جمیلا” زینب است هاله‌‌ای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستوره‌ی دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف چشم همسایه ندیده سایه‌اش را زینب است خم به ابرویش نیاورده‌است درطوفان غم آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینب‌است آنکه با آن خطبه‌ی غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگری‌اش کرده غوغا زینب است آن که عصر واقعه با آن همه داغ عزیز دشمنان را برد از رو ماند برجا زینب است
تا حشر اگر که مام جهان دختر آورد کی دختری چو زینب نیک اختر آورد دارد شرف به جملهٔ ابناء روزگار دختر بدین جلال هر آن مادر آورد پروردن چنین گُهری کارِ دهر نیست دریای عصمت است که این گوهر آورد نازم به دختری که ز جودِ وجودِ خویش بر تارکِ بشر ز شرف افسر آورد تیغ زبان کشد ز نیامِ کلام چون دشمن چو کوه گر بُوَد از پا درآورد او شرزه شیر بیشهٔ فضل و شجاعت است زشت است کَس به لب سخن از مضطر آورد
عالم هستی همه در اختیار زینب است یک برادر دارد او دار و ندار زینب است ماسوا گرم طوافش ماخلق در ظلّ او نُه فلک از روز اول در مدار زینب است پاسبان حرمتش، چون فاطمه، روح الامین شیرمردی چون ابوفاضل کنار زینب است شرط تزویج است بین هر زن و شوهر ولی با حسین بن علی بودن قرار زینب است هم حفاظت هم صیانت از امامت می کند کربلا گر کربلا گردیده کار زینب است پرچم سرخ حسین و کربلا بر دوش او اعتبار کربلا از اعتبار زینب است کوفه و شام است میدان نبردش در جهان نطق حیدر گونه اش هم ذوالفقار زینب است بوسه های مرتضی بر روی قبرش آشکار اشک های فاطمه شمع مزار زینب است فوج فوج از آسمان آید فرشته محضرش هم تحیت هم درود حق نثار زینب است کودکانش بی مهابا راهی میدان شدند چون شجاعت ارث در ایل و تبار زینب است نعش طفلانش که آمد پیش چشم خصم گفت جان فدای یار کردن افتخار زینب است بر اسیری اش کند خون گریه چشم عالمین روز و شب مهدی زهرا داغدار زینب است روی نی راس برادر قلب زارش را شکست دیدن راس بریده انکسار زینب است
ای که شدی ماتِ رخِ شاهِ عشق قامت تو، عمود خرگاه عشق تو کیستی که عقل مجنون توست عشق، تو را عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشۀ آل کسا به درک تو عقل رسا، نارسا چکیدۀ همّت و اسوۀ صبر دو چشم تو، دو آسمان پُر از ابر چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو شهرۀ شهر شور و حال و وفا زبانزد آینه‌ها در صفا تو گردش ثبات اهل‌بیتی تو مجمع صفات اهل‌بیتی دفاع،تو! صبر،تو! احساس،تو! حسین،تو! حسن،تو! عباس،تو! تو بوده‌ای سنگ صبور همه تو برده‌ای فیض حضور همه روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب کوی تو طعنه‌ها به مینو رده پیش قدِ تو سرو زانو زده به وسعت چرخ بباید دهن که گوید از روح بلندت سخن مدرسۀ تو دامن فاطمه معلمی ندیده و عالمه صدای تو دل ز علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد نرگس تو تا به پدر باز شد پیش نبی علی سرافراز شد نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات ندیده همسایۀ تو سایه‌ات عمّۀ ساداتی و زینِ اَبی عقیلۀ هاشمیان زینبی لبت یکی‌گوی و دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته ولادتت ولادت گریه بود گریۀ تو شهادت گریه بود ای تو به هر غمی امید حسین کشتهٔ حقّی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینةالنّجاتی معنی اگر ز خالق و رب یکی است نام حسین و نام زینب یکی است هیچ گلی ندیده خندیدنت مگر به لحظه حسین دیدنت
کان عصمت کوه همّت بحر رحمت زینب است دومین بانوی دربار ولایت زینب است در وفاداری نظیر وی نیامد در وجود در وفا و در صفا فرخنده آیت زینب است در برادر دوستی نامد عدیلش خواهری وه چه خواهر بی‌عدیل اندر محبت زینب است بحر علم و دانش و فضل و کمال و قدس و دین کان صدق و طاعت و تقوی و رحمت زینب است شیردل دخت حجاز آن قهرمان سرفراز هم‌چو باب خود علی اندر شجاعت زینب است در شجاعت نی همین تنها چو باب خویش بود چون علیّ مرتضی کان فصاحت زینب است نی فصاحت را همین تنها ز باب خویش داشت چون شه مردان در آیین بلاغت زینب است خطبه چون درکوفه‌خواندی خلق گفتندی علی‌ست چون هماهنگ علی اندر خطابت زینب است او عقیله، او علیمه، او علیّه، عالیه او ولیّه در ولایت بی‌نهایت زینب است خود به شأن اوست «انَّ‌اللّه یُحبّ‌الصّابرین» صابرات دهر را بخشافضیلت زینب است نی همین از جمله عالم، صبر او افزونتر است آن‌که افزونتر بود او را مصیبت زینب است او بود امّ‌المصائب، اوست امّ‌الصّابرات عظّم‌اللّه اجورک فی‌الرزیّه زینب است آن‌که داغ شش برادر دید صبحی تا به ظهر بانوی عصر و زمان خاتون عزّت زینب است اندر آن کوفه که بودی پایتخت باب او شد اسیر و آن‌که دید این‌گونه محنت زینب است وان‌که در ویرانه پنهان کرد گنج خود به خاک چون رقیّه، عمّۀ خم گشته قامت زینب است آن‌که خود امروز گیرد دست هر افتاده را وان که «خوشدل» را کند فردا شفاعت زینب است
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب‌ است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما “رأیت الاّ جمیلا” زینب است هاله‌‌ای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستوره‌ی دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف چشم همسایه ندیده سایه‌اش را زینب است خم به ابرویش نیاورده‌است درطوفان غم آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینب‌است آنکه با آن خطبه‌ی غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگری‌اش کرده غوغا زینب است آن که عصر واقعه با آن همه داغ عزیز دشمنان را برد از رو ماند برجا زینب است
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا" دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده بر نیزه آفتاب درخشان زینب است روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
کان عصمت کوه همّت بحر رحمت زینب است دومین بانوی دربار ولایت زینب است در وفاداری نظیر وی نیامد در وجود در وفا و در صفا فرخنده آیت زینب است در برادر دوستی نامد عدیلش خواهری وه چه خواهر بی‌عدیل اندر محبت زینب است بحر علم و دانش و فضل و کمال و قدس و دین کان صدق و طاعت و تقوی و رحمت زینب است شیردل دخت حجاز آن قهرمان سرفراز هم‌چو باب خود علی اندر شجاعت زینب است در شجاعت نی همین تنها چو باب خویش بود چون علیّ مرتضی کان فصاحت زینب است نی فصاحت را همین تنها ز باب خویش داشت چون شه مردان در آیین بلاغت زینب است خطبه چون درکوفه‌خواندی خلق گفتندی علی‌ست چون هماهنگ علی اندر خطابت زینب است او عقیله، او علیمه، او علیّه، عالیه او ولیّه در ولایت بی‌نهایت زینب است خود به شأن اوست «انَّ‌اللّه یُحبّ‌الصّابرین» صابرات دهر را بخشافضیلت زینب است نی همین از جمله عالم، صبر او افزونتر است آن‌که افزونتر بود او را مصیبت زینب است او بود امّ‌المصائب، اوست امّ‌الصّابرات عظّم‌اللّه اجورک فی‌الرزیّه زینب است آن‌که داغ شش برادر دید صبحی تا به ظهر بانوی عصر و زمان خاتون عزّت زینب است اندر آن کوفه که بودی پایتخت باب او شد اسیر و آن‌که دید این‌گونه محنت زینب است وان‌که در ویرانه پنهان کرد گنج خود به خاک چون رقیّه، عمّۀ خم گشته قامت زینب است آن‌که خود امروز گیرد دست هر افتاده را وان که «خوشدل» را کند فردا شفاعت زینب است
صبر کن تا نقل این مطلب کنم.. من که باشم صحبت از زینب کنم؟! عقل آدم مات این نور جلی ست گفتن از زینب فقط کار علی ست یک علی در قامت زهراست این شاه‌بیت شعر عاشوراست این فاتح اعجوبه ی بی ذولفقار جوشنش صبر است و شمشیرش وقار نام زینب بعد یا هو آمده نوح هم در کشتی او آمده! عالم هر علم،بی آموزگار مثل او هرگز نبیند روزگار سرنوشت جنگ را تغییر داد آبرو برده ست از ابن زیاد جوهر مردانگی از این زن است نور هفتاد و دوتن از این تن است چندروزی هست حالش درهم است بازهم زینب گرفتار غم است پیش نجمه پیش لیلا و رباب از خودش دارد گلایه بی حساب نیست از پیکار او را توشه ای با پسرهایش نشسته گوشه ای گفت شاها راهشان را سد نکن! جان زینب این دوتا را رد نکن گرچه ناقابل،برای زینب اند این دوتا سرمایه های زینب اند هردو را بفرست سوی کارزار تو نباشی بچه میخواهم چکار؟؟ جان به کف دنبال جانان میروم بعد از این‌ها خود به میدان میروم! کاش میشد شمر خنجر میکشید حنجر این دو پسر را می‌برید تا بمانی تو کنار خواهرت ای همه سرها به قربان سرت این دوتا باشند اذیت می‌شوند شاهد رنج اسارت می‌شوند وقت غارت هر دو هق هق می‌کنند با اسیری رفتنم دق می‌کنند
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب‌ است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما “رأیت الاّ جمیلا” زینب است هاله‌‌ای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستوره‌ی دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف چشم همسایه ندیده سایه‌اش را زینب است خم به ابرویش نیاورده‌است درطوفان غم آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینب‌است آنکه با آن خطبه‌ی غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگری‌اش کرده غوغا زینب است آن که عصر واقعه با آن همه داغ عزیز دشمنان را برد از رو ماند برجا زینب است