#امام_حسین
#شام
شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید
خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید
کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست
نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید
با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟
نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید
گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب
جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید
میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست
جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟
این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی
از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید
کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست
تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید
زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز
شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید
فاطمه با ماست ای نامردﹾ مردم! کِی رواست
رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟
شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت
دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#غلامرضا_سازگار
#امام_عسکری_شهادت
دُوستان بَر مَن و سُوزِ جِگرَم گِریِه کُنِید
به شَرارِ دِل و اَشگِ بَصَرَم گِریِه کُنِید
مَن جَوان بُودَم و دَر سِنِ شَبابَم کُشتَند
بَر دلِ سُوختُه و چِشمِ تَرَم گِریِه کُنِید
حَسَنَم، پارِه جِگَر مِثلِ عَمُویَم حَسَنَم
بَر مَن و بَر عَمُویِ خُون جِگَرَم گِریِه کُنِید
مَن و جَدّ و پِدَرَم را به جَوانِی کُشتَند
دَر عَزای مَن و جَدّ و پِدَرَم گِریِه کُنِید
مَن شَهِیدَم وَلی از خَصَم نَخُوردَم سِیلِی
هَمِه بَر مادَرِ نِیکُو سِیَرَم گِریِه کُنِید
سال ها بُود کِه دَر تَحتِ نَظَر بُودَم حَبس
هَمِه بَر قِصّهء تَحتِ نَظَرَم گِریِه کُنِید
قَبرِ وِیران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران بِه بَقِیعِ دِگرَم گِریِه کُنِید
بَعدِ مَن مَهدیِ مَن بِی کَس و تَنها مانَد
بِه غَرِیبِیِ یِگَانِه پِسَرَم گِریِه کُنِید
گِریهء مُنتَظِران مَرحَمِ زَخمِ دِلِ اوُست
بَر ظُهُور خَلَفِ مُنتَظِرَم گِریِه کُنِید
به مُحبانِ مَن اِعلام کُن اِینَکَ میثم
هَمِه بَر حُجَتِ ثانی عَشَرَم گِریِه کنید
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_مدح
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است
گل زخمهای پیکر صد پارۀ حسین
آیـات بیشمارۀ قرآن زینب است
سرهای نوک نیزه همه دستههای گل
تنهای پاره پاره، گلستان زینب است
آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است
بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین
هر روز صبح، شام غریبان زینب است
وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا"
دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است
وقتی رقیـه را بـه ره شام میزدنـد
دیدم حسین، دست به دامان زینب است
یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده
بر نیزه آفتاب درخشان زینب است
روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو
خون حسین و دیدۀ گریان زینب است
هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است
تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را
"میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
#غلامرضا_سازگار
#شام_غریبان_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد
مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد
نخلهاى کوفه مى گریند و میگویند با هم
آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد
پیر نابیناى مسکینى چنین میگفت امشب
اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد
کودکی با کودکی میگفت من بی شام خفتم
آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد
دامنِ مادر گرفته گوشهء ویرانه طفلى
گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد
با صدای پای او لبهای مامی گشته خندان
چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد
چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم
راز دارِ در میان جامعه تنها نیامد
نام مولا گشته #میثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببیند
زین سبب آن شهریار کشور جان ها نیامد
#غلامرضا_سازگار
#شام_غریبان_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد
مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد
نخلهاى کوفه مى گریند و میگویند با هم
آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد
پیر نابیناى مسکینى چنین میگفت امشب
اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد
کودکی با کودکی میگفت من بی شام خفتم
آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد
دامنِ مادر گرفته گوشهء ویرانه طفلى
گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد
با صدای پای او لبهای مامی گشته خندان
چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد
چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم
راز دارِ در میان جامعه تنها نیامد
نام مولا گشته #میثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببیند
زین سبب آن شهریار کشور جان ها نیامد
#غلامرضا_سازگار
#شب_نوزدهم
#شهادت_حضرت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
شَب بُود و اَشگ بُود و علی بُود و چاه بُود
فَریادِ بیصِدا، غَمِ دِل بُود و آه بُود
دِیگر پَس اَز شَهادَت زَهرا به چِشمِ او
صُبحِ سِفِید هَمچُو دِلِ شَب سِیاه بُود
دانی چِرا جَبِینِ علی را شِکَافتَند؟
زِیرا به چِشمِ کُوفِه عَدالَت گُناه بُود
............................................
خُونَش نَصِیبِ دامَنِ مِحرابِ کُوفِه شُد
آن رَهبَرِی که کَعبِه بَر او زادگاه بُود
یک عمر از رَعیُتِ خود هم ستم کشید
اشگِ شبَش به غُربَتِ روزش گُواه بُود
دستَش برایِ مردمِ دنیا نَمکَ نداشت
عَدلش به چشمِ بیگُنهان اِشتباه بُود
............................................
هَمصُحبَتی نَداشت که دَر نِیمِههای شَب
حَرفَش به چاه بُود و نِگاهش به ماه بُود
مُولا پَس اَز شَهادَت زَهرا غَرِیب شُد
زَهرا نَه یارِ او که بَر او یِکَ سِپاه بُود
وَقتی که از مَحاسِن او میچِکِید خُون
عَبّاس را به صُورَتِ بابا نِگاه بُود
............................................
#میثم هِزار حِیف که پُوشیدِه شُد زِ خُون
رُویی که بَهرِ گُمشدِگان شَمعِ راه بُود
#غلامرضا_سازگار
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
اگرچه گرد غریبی نشسته بر در و بامت
هماره با دل ما نامت آشناست مدینه...
کجا به خاک بقیعت نشسته یوسف زهرا؟
که گرم زمزمه و ناله دعاست؛ مدینه
به اشک دیدۀ مهدی، به خون دیدۀ زهرا
مزار فاطمه و محسنش کجاست؟ مدینه
صدای نالهای از کوچه میرسد، به گمانم
صدای نالۀ جانسوز مجتباست، مدینه
چرا خراب نگشتی در آن غروب غمافزا؟
که فاطمه ز خدا مرگ خویش خواست، مدینه
به آفتاب تو نقش است جای ضربت سیلی
که روز تو چو شب تیره غمفزاست، مدینه...
سرشک دیدۀ مولا گذشت از سرِ هستی
اگرچه گریۀ او در تو بیصداست مدینه
#غلامرضا_سازگار
#سالروز_تخریب_بقیع
#امام_حسین_مناجات
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
بود پرونده ام چون برگ گل پاک
در این پرونده امضای حسین است
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسین است
به وقت مرگ چشمم را نبندید
که چشم من به سیمای حسین است
تمام هستیم باشد دل من
که لبریز از تولاّی حسین است
در این عالم تمنّایی ندارم
تمنّایم تمنّای حسین است
چراغ از بهر قبر من نیارید
چراغم روی زیبای حسین است
خوش آن صورت که در فردای محشر
بر آن نقش کف پای حسین است
از آن با گریه دائم خو گرفتم
که اشکَم دُرّ تجلاّی حسین است
دلی جای خدا باشد که آن دل
پر از نور تجلاّی حسین است
نترسانیدم از روز قیامت
قیامت قدّ و بالای حسین است
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_معصومه_مدح
ای دُر یمِ عصمت یا حضرت معصومه
ای فاطمه ی عترت یا حضرت معصومه
ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه
ای سایه ی تو عفّت یا حضرت معصومه
قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه
محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه
تو در حرم موسی انسیّه ی حورایی
انسیّه ی حورایی محبوبه ی یکتایی
محبوبه ی یکتایی ممدوحه ی طاهایی
ممدوحه ی طاهایی ریحانه ی بابایی
ریحانه ی بابایی آیینه ی زهرایی
در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه
تنها نه محیط قم، ایران به تو می نازد
عصمت به تو می نازد، ایمان به تو می نازد
عترت به تو می نازد، قرآن به تو می نازد
تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو می نازد
جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد
بانوی همه خلقت یا حضرت معصومه
شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان
جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان
هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان
هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان
دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان
گیرند زتو حاجت یا حضرت معصومه
نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی
وز گرد حریم خود بر روح شفا بخشی
بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی
حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی
بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی
داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه
ای کعبه ی اهل دل ایوان طلای تو
ای سرمه ی حور العین خاک کف پای تو
قم نه همه ی عالم مرهون عطای تو
فیضیّه بُود دائم در ظلّ همای تو
گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو
یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه
ای بانوی نُه افلاک ای مادر اهل قم
ای خاک حریم تو تاج سر اهل قم
ای کوثر فیض تو در ساغر اهل قم
آید زنسیمت جان در پیکر اهل قم
گلدسته ی صحنینت روشن گر اهل قم
ای قم حرم امنت یا حضرت معصومه
آنانکه به شهر قم بر عرض ادب آیند
آنانکه به پای جان رو سوی تو بنمایند
در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند
هر گام که ای بانو در صحن تو پیمایند
هر زائر قبر تو هم زائر زهرایند
نازند بدین رتبت یا حضرت معصومه
ای دسته گل زهرا زیحانه ی اهل البیت
ریحانه ی اهل البیت دُردانه ی اهل البیت
زوّار حریم تو پروانه ی اهل البیت
قبر تو بوُد کعبه در خانه ی اهل البیت
قم گشته زفیض تو کاشانه ی اهل البیت
نازند به تو عترت یا حضرت معصومه
ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را
هم صورت زهرا را هم زینب کبری را
خاک حرمت دارد اعجاز مسیحا را
دل می بری از رفعت صد مریم عذرا را
معصومه ای ای بانو ذرّیه ی طاها را
ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه
تو جان سجود استی تو روح قیام استی
موسای محمّد را تورات تمام استی
دخت صلوات ستی فرزند سلام استی
فخریّه ی اجداد و آباء عظام استی
الحق که یکی مریم از هفت امام استی
ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه
تو پاکی و معصومه من عبد گنه کارم
تو بحر کرم داری من دست تهی دارم
سرمایه ی من تنها اشکی است که می بارم
گر اهل بهشت استم گر مستحق نارم
هم بنده ی این کویم هم «میثم» این دارم
ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه
#غلامرضا_سازگار
#امام_رضا_مناجات
ای سند نجات من ولایت تو یا رضا
صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا
دلم بود به یاد تو مدینة الرضا رضا
زیارتت به دین من زیارت خدا رضا
تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
شهی که خاک طوس از او آمده محترم توئی
مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی
رؤف اهلبیتی و ولّی ذوالکرم توئی
به مسجدالحرام دل قبله توئی حرم توئی
صفا و مروه میکند با حرمت صفا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
منم که بین طوطیان گرم ترانة تواَم
کبوتری شکسته پر در آشیانة تواَم
نیازمند گندمی در آستانة تواَم
بال زنان دورو برِ نقاره خانة تواَم
اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
الا الا ثنای تو، ذکر علی الدّوام من
رؤف من، عطوف من، امید من، امام من
لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من
به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من
در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
حیات جان پراکند بوی خوش نسیم تو
مادر خلقت آمده سائلة قدیم تو
صراط اولیای حق صراط مستقیم تو
دل ز فرشته میبرد کبوتر حریم تو
ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم
نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم
چه میشود قبول تو بخاطر خدا شوم
نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم
نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی
عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی
کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی
چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی
ای که بیک اشارهات سنگ شود طلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ولایت تو دین من نه دین من که دِین، هم
محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم
عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم
مقام زائرت فزون ز زائر حسین، هم
رشک برد بزائرت زائر کربلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
خزان شدم که بخشم ز اشک و خون بهارها
به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها
که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها
کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها
که پنجهام گره خورد به غرفة تو یا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او
دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید از او
کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او
ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او
تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم
به تربتت شتافتم به غربتت گریستم
در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم
بسایة بهشت هم نیازمند نیستم
جهنّم است بهر من بهشت بیرضا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا تقرب خداست ولای تو سبب شده
مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده
هر نفسی که میزنم سلسلةالذهب شده
کبوتر تو از ازل بذکر تو ادب شده
زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی
توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی
تو شام تیره را سحر ز فیض خنده میکنی
تو نقش شیر پرده را شیر درنده میکنی
تو مور خسته را رهی بال و پرهما، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
#غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنهکامان دیده دریا کن
بیا با عمّههایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍ #غلامرضا_سازگار