#حضرت_زینب_اسارت
#ورود_به_شام
در شهر یهودیان به اجبار
وارد شده زینب عزادار
این بارِ نخستِ اوست والله
تا حال نرفته است بازار
جای علی اکبر و اباالفضل
دور و بر اوست خیل اشرار
می داد سلام و سنگ می خورد
سنگ است مگر زبان گفتار؟
این مجلس شوم مجلس کیست
جمع است در آن چقدر کفتار
از حد تصور است بیرون
فهمیدن روضه است دشوار
ناموس یزید در حجاب و
ناموس حسین بین انظار
با دختر فاطمه چه کردی!
نفرین به تو روزگار بی عار...
#علی_ذوالقدر
#اسارت #ورود_به_شام
شامیان سنگ جفا بر سر طفلان نزنید
خنده بر اشک یتیمان پریشان نزنید
گر که مرهم به روی زخم دل ما ننهید
نمک از کینه به زخم دل طفلان نزنید
خار و خاشاک نریزید به روی سرما
این قدر آتش غم بردل سوزان نزنید
از چه ای سنگ دلان سنگ گرفتید به دست
سنگ بر رأس پدر پیش یتیمان نزنید
سوره ی نور کند جلوگری بر سر نی
شرمتان باد زحق، سنگ به قرآن نزنید
سوی ناموس خداوند تماشا نکنید
زخم دیگر به دل زخمی و نالان نزنید
ز شما ریخته شیرازه ی قرآن از هم
دم بیهوده ز قرآن و ز ایمان نزنید
شامیان روز شما باد سیه تر از شام
که دگر طعنه به ما سوخته جانان نزنید
بی «وفایی» شما شهره ی عالم شده است
لکه ی ننگ دگر بر روی دامان نزنید
#سیدهاشم_وفایی
#برگشت_به_مدینه
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم
با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم
ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده
چون که بی امید جان خود براین درآمدم
ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را
همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم
ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال
سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم
ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین
چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم
کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم
دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم
وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم
بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم
دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را
ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم
یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن
همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم
گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن
کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم
گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو
زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم
با «وفایی»کزخودم دادم نشان، ازاین دیار
اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم
#سيدهاشم_وفایی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
با آه آه خویش پُلی تا فلک زدی
آتش به جان و هستی خیل ملک زدی
ای بانوی مقدس گلخانۀ علی
تکیه ز قدر و منزلتت بر فلک زدی
دیدی که خالص است ابوالفضل ناب تو
وقتی عیار گوهر خود را محک زدی
با نالۀ حسین حسینت گریستی
بر زخم های جان و دل خود نمک زدی
با زینب و رباب در این خلوت غریب
خیمه به پاس سوگ و غمی مشترک زدی
از تو قیام گریه به پا شد، که در بقیع
ناله به وارثان زمین فدک زدی
بس کن«وفایی» از غم این شرح جانگداز
بار دگر شراره به جان ملک زدی
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
دنیاست که بیت الحزن فاطمه است
چون آینه غرق محن فاطمه است
گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد
امشب شب پرپر شدن فاطمه است
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/kobradsg
❣﷽❣
🌸 #وداع_با_ماه_شعبان
🌺 #پیشواز_ماه_رمضان
یابن الحسن! به حرمت شاه نجف مرا
آمادهی ورود به ماهِ خدا کنید
✍ #محمدجواد_شیرازی
🌸🌺🌸
ای نام تو شَهد سخنم یا الله!
آرام دل و جان و تنم یا الله!
ای لطف تو چارهساز هر بیچاره
بیچارهتر از همه منم یا الله!
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
🌸🌺🌸
عصیان مرا تو تا نبخشی چه کنم؟!
این کوه گناه را نبخشی چه کنم؟!
نزدیک شده موسم ماه رمضان
شعبان برود، مرا نبخشی چه کنم؟!
✍ #علی_مقدم
🌸🌺🌸
ای دوست! زِ رحمت دلِ آگاهم ده
در ماه دعا، سیرِ الی اللهم ده
ماه رمضان و ماه مهمانی توست
در محفلِ مهمانی خود راهَم ده
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
🌸🌺🌸
از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
گفتند "پذیرایی" و مهمان داری
من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
✍ #جواد_هاشمی_تربت
🌸🌺🌸
آوای خوشی از آسمان میآید
مهمانی یارِ مهربان میآید
برخیز که با نسیم جانافزایی
بوی خوش ماهِ رمضان میآید
✍ #علی_ساعدی
🌸🌺🌸
چون روح که در قالبِ جان میآید
باران به کویرِ تشنهگان میآید
ای آنکه وصالِ آسمان میخواهی
برخیز صدایِ رمضان میآید
✍ #حسن_کردی
🌸🌺🌸
آمد رمضان و نور، راه افتاده
افطار و سحر، حالِ دعا، سجاده
اینها همه آماده که بالا برویم
اما چه کنیم نیستیم آماده
✍ #مجتبی_شکریان
🌸🌺🌸
غافل بودم اگر چه ماه شعبان
یک بار دگر خدا فرستاد اَمان
تا خواست زمینم بزند عصیانم
اینبار به یاریِ من آمد رمضان
✍ #علی_مقدم
🌸🌺🌸
حیف است که راه اشتباهی برویم
در جادهی تیره و تباهی برویم
برگرد از این مسیر و روکن به خدا
باید به ضیافت الهی برویم
✍ #سیدهاشم_وفایی
🌸🌺🌸
با سوز دل و ناله و با آه بيا
با شرم حضور و دل آگاه بيا
اكنون كه خدا سفرهی رحمت چيدهست
ای بنده! سـوی ضيــافت الله بيا
✍ #سیدهاشم_وفایی
#ماه_مبارک_رمضان
#رباعی
بـا سوز دل و نـالـه و بـا آه بيــا
بـا شـرم حضـور و دل آگــاه بيا
اكنون كه خدا سفرة رحمت چيده است
ای بنده ، سـوي ضيــافت الله بيا
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#امالمومنین
سرلوحه ايمان وامان است خديجه
سرمشق ره حق طلبان است خديجه
بانوي حرمخانه وحي نبوي اوست
درچشم نبي گوهر جان است خديجه
گنجينه پُرگوهر تقوا و شرافت
آئينه توحيد نشان است خديجه
سرچشمه فضل وكرم وبخشش واحسان
برجمله ايثارگران است خديجه
سرسبزترين سرو سرافراز فضيلت
درفصل بهاران وخزان است خديجه
درگلشن ارزنده توحيد پرستي
چون كوثرجوشنده روان است خديجه
گرفاطمه اش بانوي زن هاي بهشتي است
نوردل گل های جنان است خديجه
پيداست شب آخرعمرش ، ز نگاهش
برفاطمه خود نگران است خديجه
درحسرت بي مادري فاطمه خويش
آزرده دل و اشك فشان است خديجه
آمد كفن ازسوي خداوند برايش
محبوب خداوند جهان است خديجه
قدرش به خدا هيچ نيايد ز "وفایی"
زيرا كه فراتر ز بيان است خديجه
#سیدهاشم_وفایی
#امام_زمان
#عید_فطر
#رباعی
یک ماه اگر خدا خدا می کردیم
ما بهر ظهور تو دعا می کردیم
ای کاش نماز عید فطر خو د را
در پشت سر تو اقتدا می کردیم
#سيدهاشم_وفايی
#برگشت_به_مدینه
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم
با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم
ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده
چون که بی امید جان خود براین درآمدم
ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را
همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم
ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال
سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم
ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین
چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم
کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم
دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم
وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم
بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم
دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را
ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم
یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن
همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم
گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن
کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم
گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو
زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم
با «وفایی»کزخودم دادم نشان، ازاین دیار
اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم
#سيدهاشم_وفایی