#تمثیلات
☕️مثل دوباره گرم کردن چایی ‼️
🔹ببین! ﭼﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﻭﺵ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ تا ﮔﺮﻡ بشه، ﮔﺮﻡ هم ﻣﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﺮﻧﮓ هم ﻣﯿﺸﻪ…
💯ﺭﺍﺑﻄﻪ آدما هم با هم همینجوره. وقتی سرد شد ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گرمش کرد اما مثل اول نمیشه.
💠مراقب ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎمون ﺑﺎﺷﯿم، تا ﻻﺯﻡ ﻧﺸﻪ با آه و ناله های جانسوز داغ و گرمش کنیم، که هرگز مثل اولش نمیشه بلکه بی رنگ و بی روح میشه.
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون بهادر
🇮🇷 قسمت سوم
@kodak_novjavan1399
#درمحضرقرآن
⏰وقتی که دیر میشود ⌛️
🌺«وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُون» [زمر/54]
↖️قبل از آنی که عذاب خدا و مرگ ناگهانی، سراغتان بیاید🚑 و هیچ یاور و فریادرسی هم نداشته باشید، برگردید به سوی پروردگارتان↪ و تسلیم دستورات و هدایت هایش شوید؛
⚰از برای پند و نصیحتِ این کلّه های باد کردۀ ما، همین کافیست که غروب های پنج شنبه، وقتی به دیدار رفتگان و گذشتگان خویش میرویم ، سن و سال روی سنگهای قبر را بخوانیم! یکی در میان جوان و میانسال!😨
⚠️شاید اینها هم مثل ما برای آدم شدن و توبه کردن ، هی امروز و فردا میکردند!
ولی تعارف که با کسی ندارد حضرت عزرائیل!
🚑ناگهانی از راه میرسد و ناگهانی هم میبرد، ناگهانیِ ناگهانی!💥
⌛تا فرصت هست دور بزنیم از این راه کج، و برگردیم به آغوشی که همیشه باز است به روی بندگانش؛ آغوش ترین آغوشِ دنیا ؛ میان دستان خدا ...↪
#باآیهوتلنگرهایقرآنیماهمراهباشید
👇👇👇
@kodak_novjavan1399
27.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی آهوی پیشونی سفید ۲
🇮🇷 قسمت اول
@kodak_novjavan1399
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۵۰ 🌷
🇮🇷 شاهنشاه بدون مقدمه گفت :
♨️ ما با یک انسان عجیب و غریب طرفیم
♨️ با کسی که نمی میره
♨️ چند بار کشته شده و دوباره زنده شد
♨️ کسی که اسلحه مرگبار داره
♨️ کسی که نه نابود می شه نه تضعیف
♨️ انگار همه قدرت های ماورای طبیعی ،
♨️ به کمک این بچه اومدن .
♨️ همه مردم و همه شهر ،
♨️ از قدرت و معنویت و غیرت و شجاعت
♨️ و محبت او ، دم می زنن .
🇮🇷 ناگیتان فضایی گفت :
👽 سربازان من ، سرشو از تنش جدا کردن
👽 ولی باز هم زنده است .
🇮🇷 نایسر جنی گفت :
👿 بچه ای که تک و تنها بتونه ،
👿 با ده ها و صدها نفر از ماموران ما ،
👿 مبارزه کنه ،
👿 بدون اینکه شکست بخوره
👿 و بدون اینکه ذره ای بترسه
👿 این یعنی اون تنها نیست
👿 یک قدرتی و یا قدرت هایی ،
👿 دارن به اون کمک می کنن .
🇮🇷 نماینده آمریکا گفت :
🔥 جناب شاهنشاه !
🔥 حالا از ما چه می خواین ؟!
🔥 چه کمکی از دست ما بر میاد ؟
🇮🇷 شاهنشاه گفت :
♨️ سقوط حکومت من ،
♨️ یعنی سقوط همه شماست .
♨️ پس هر چقدر که می تونین
♨️ نیرو جذب کنید ، به ما نیرو بدین ؛
♨️ تا جلوی اونو بگیریم .
♨️ وگرنه روز به روز ، قوی تر می شه
♨️ و مردم زیادی ، بهش ملحق می شن
🇮🇷 نماینده آمریکا گفت :
🔥 ما می تونیم ، بیست هزار نیرو ،
🔥 به شما بدیم
🇮🇷 نماینده انگلیس گفت :
☄ بریتانیا هم می تونه ،
☄ ده هزار سرباز ، به شما بده
🇮🇷 شاهنشاه با خوشحالی گفت :
♨️ این تعداد از نیروها خیلی خوبه
🇮🇷 نایسر جنی گفت :
👿 من هم می تونم یک هزار جنی ،
👿 براتون احضار کنم
🇮🇷 ناگیتان فضائی گفت :
👽 ما می تونیم دو میلیون نفر ،
👽 از قویترین سربازهایمان را ،
👽 با پیشرفته ترین اسلحه ها ،
👽 برای خدمت به شما ،
👽 وارد زمین کنیم .
شاهنشاه ، ذوق زده و خوشحال شد .
و با خنده ای که بر لب داشت ، گفت :
♨️ واقعا می تونید این کارو بکنید ؟
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
✳️رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
كُلُوا الثّومَ و َتَداوَوا بِهِ فَإِنَّ فيهِ شِفاءً مِن سَبعينَ داءً؛
سير بخورید و با آن مداوا كنيد، كه هفتاد بيمارى را شفا مى دهد.
مكارم الاخلاق ص 182
@kodak_novjavan1399
#داستانک
"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى تپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
🍃
🌺🍃 @kodak_novjavan1399
#داستانهای_قرآنی
💕💜💕💜💕💜
قسمت پنجم و آخرزندگینامه حضرت صالح( علیه السلام)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 صالح در اولین عکس العملی که از خود نشان داد گفت : فقط سه روز ، آری تنها سه روز مهلت برای شما باقی مانده است .💜💜
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 در این سه روز باقی مانده از عمرتان ، هرچه میخواهید بهره برداری کنید و لذت ببرید که پس از پایان این مهلت عذاب الهی بساط شما را در هم خواهد پیچید و بزندگیتان پایان خواهد داد .💜💜
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 شاید صالح بخاطر علاقه ای که به قومش داشت ، این مهلت سه روزه را تعیین کرد تا اگر در میان قوم صاحبدلی باشد ، از آخرین فرصت استفاده کند و به سوی خدا برگردد و با ابزار توبه و انابه ، خود را از عذاب الهی برهاند .💜💜
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 مهلت سه روز بپایان رسید و از آنقوم مستکبر ، کسی به راه حق بازنگشت . در پایان مهلت ، صاعقه ای سهمگین مانند کوهی از آتش بر آن قوم فرود آمد و بزندگی شرارت بارشان خاتمه داد .💜💜
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 در روایت اسلامی ، کشنده ناقه صالح بعنوان شقی ترین افراد امتهای پیشین معرفی شده ، همانند این تفسیر در مجمع البیان آمده است :❣❣
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 عماربن یاسر میگوید : در غزوه عشیره ، من و علی ابیطالب ( ع ) در میان نخلستانی روی زمین خوابیده بودیم و سر و صورت و لباس ، خاک آلوده شده بود پیامبر گرامی اسلام ببالین ما آمد و به ما فرمود : می خواهید به شما معرفی کن دو نفر را که شقی ترین افراد بشرند ؟ گفتم آری یا رسول الله ، فرمود :
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🔥🔥 اولی آنها مرد سرخ پوستی بود که شتر صالح را از پای در آورد و آنگاه دست روی سر علی ( ع ) گذاشت و فرمود : دومی کسی است که با شمشیر خود سر تو را میشکافد و محاسنت را با خون سرت رنگین میسازد .😭😭
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💕💕 روز چهارم از آن قوم گمراه جز خانه های خالی ، بازارها و مغازه های بی صاحب چیزی نمانده بود و فقط صالح و افراد اندکی که باو ایمان آورده بودند ، نجات یافتند .💞💞
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌺🌺 ای مردم ، من وظیفه رسالتم را انجام دادم . پیام خدا را بشما ابلاغ کردم . زبان به نصیحت شما گشودم ولی چه کنم که شما نصیحت کنندگان را دوست نمیدارید .🌺🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوره کامل قصه های قرآن.نوشته محمد صحفی
🍃
🌼🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای خاکریزهای نمکی
🇮🇷 این قسمت : توفیق اجباری
@kodak_novjavan1399
سه گام با امام علی (ع)
گام اول:
دنیا دو روز است...یک روز با تو و روز دیگر
علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که
علیه توست ناامید مشو...
زیرا هر دو پایان پذیرند ...
گام دوم:
بگذارید و بگذرید ..... ببینید و دل نبندید .
چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا
زود ...... باید گذاشت و گذشت...
گام سوم:
اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها
و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب
زیادی گناهان
🍃🌺 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🚀یادی کنیم از #پدر صنعت #موشکی ایران🚀🚀
🌹 #شهید حسن #تهرانی_مقدم
🌷سالروز #شهادت : 1390/08/21
🌹 @kodak_novjavan1399
✍امام صادق (علیه السلام):
کسی که در اولین لقمه غذای خود نمک بپاشد، خداوند از او کک و مک صورت را بر طرف میکند.
📚المحاسن، ج2، ص593
@kodak_novjavan1399
🌹 داستان آدم و شیطان 🌹
🌹 قسمت بیست و یکم ( آخر ) 🌹
🇮🇷 حضرت آدم ، ناگهان یادش آمد
🇮🇷 در بهشت که بود ، خداوند به او فرمود :
🕋 ای آدم !
🕋 در شدائد ، سختیها و حوادث دردناک ،
🕋 به محمّد و آل پاک او ، مرا بخوان .
🕋 آنها محمّد و على و فاطمه ،
🕋 و فرزندانش حسن و حسین هستند .
🕋 پس مرا به نام آنها بخوان .
🕋 تا تقاضاى تو را بپذیرم
🕋 و بیش از آنچه مى خواهى به تو بدهم .
🇮🇷 حضرت آدم لبخندی زد و به حوا گفت :
🌷 کلماتی که امروز جبرئیل برام آورد ؛
🌷 همونایی هستن که خدا تو بهشت ،
🌷 قبل از خلقت تو ، بهم یاد داد .
🇮🇷 سپس آدم و حوا ، هر دو با هم ،
🇮🇷 خدا را به حق اهل بیت ، قسم دادند .
🇮🇷 و طلب بخشش و توبه نمودند .
🇮🇷 خداوند نیز ، توبه آنها را پذیرفت ؛
🇮🇷 ناگهان ، آرامش زیبایی ،
🇮🇷 سراسر وجود آنها را گرفت .
🇮🇷 و با خیال راحت ، به خواب رفتند .
🇮🇷 وقتی بیدار شدند .
🇮🇷 به کار کشاورزی و دامداری ،
🇮🇷 مشغول شدند .
🇮🇷 و کعبه را در مکه ساختند .
🇮🇷 تا خدا را در آنجا ، عبادت کنند .
🇮🇷 و دعا و نماز بخوانند .
🇮🇷 و در این مدت ، گاهی فرشته ها نیز ،
🇮🇷 به دیدن آدم و حوا می آمدند .
🇮🇷 و با آنها ، عبادت می کردند .
🇮🇷 شیطان نیز ،
🇮🇷 به دنبال اجنه و شیاطینی که ،
🇮🇷 هزاران سال پیش ،
🇮🇷 توسط فرشتگان اسیر شدند ، گشت .
🇮🇷 و یکی یکی آنها را پیدا کرد .
🇮🇷 تا قدرتمندتر شد .
🇮🇷 و با یکی از آن جنیان ، ازدواج کرد .
🇮🇷 و هر لحظه به دنبال فرصتی بود .
🇮🇷 تا آدمها را فریب دهد و به جهنم بفرستد .
♨️ پایان ♨️
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون دیرین دیرین
🇮🇷 این قسمت : عمل زیبایی
🇮🇷 نکته اخلاقی : پرهیز از خشم
@kodak_novjavan1399
لذتِگناه:ڪوتاهمدت
لذتِگذشتنازآنگناه:بلندمدت
یڪبار معامله ڪنیم...:)
|•° #پنـدڪ
🍃🌺 @kodak_novjavan1399
#داستانک
#تاوان_دل_سوزاندن
☘ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید.
☘ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!!
پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ.
ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ،
ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ....
☘ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ.
☘ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ،
ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ.....
از بیانات آیت الله فاطمی نیا
@kodak_novjavan1399