eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
✍گاهی برای انداختن یه درخت باید صد ضربه تبر بزنید. از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش اینه که شرایط رو برای ضربه صدم آماده کنه. اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جاشه، دلیل بیهودگی اون ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست. حالا هر مبارزه ای به همین شکله... اگه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیده نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کنه. باید هر کاری میکنیم بذاریم به حساب یکی از همون نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسه و کار خودشو می کنه ... 💠 @kodak_novjavan1399
✍ دانستنی 🐘 حیوان عظیم الجثه خشکی. 🐘 نام فیل بکبار در قرآن در داستان اصحاب فیل آمده یک سوره از قرآن به نام این حیوان است. 👇 أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحٰابِ اَلْفِيلِ (١) فیل 🐘🐘🐘 🍀بزگترین حیوان پستاندار خشکی حیوانی که زندگی اجتماعی دارد دشمن فیلها انسان های شکارچی هستند دارای حافظه بلند مدت هستند گله های فیل در زمان حرکت با یکدیگر از طریق ایجاد امواج صوتی به وسیله پاهای خود در ارتباط هستند. این امواج توسط گوش انسان قابل شنیدن نیست. دوران بارداری فیل 22 ماه است و معمولاً یک ماده فیل هر 4 تا 5 سال یک زایمان دارد. مادرها معمولاً برای 4 سال به نوزاد خود شیر می دهند. 🍀مرگ یک فیل از این جهت می توان گفت که فیل ها زندگی بسیار شبیه به انسان دارند. زمانی که یکی از اعضای گروه فیل ها بیمار شود ، سایر اعضای گله به او کمک کرده و برای او آب و غذا تهیه می کنند. پس از مرگ یکی از اعضای گله فیل های حاضر در آن دسته به شکل عجیبی آرام می شوند و برای مدتی در سکوت به راهپیمایی ادامه می دهند. به طور میانگین یک فیل بین ۶۰ تا ۸۰ سال عمر می کند و از این نظر نیز به انسان شبیه است. فیل همعمولاًر مرگ یکی از اعضاء گروه برای او قبری حفر کرده و او را دفن می کنند. اعضای سایر گله ها که از کنار مدفن فیلی عبور می کنند به نوعی به وی اداء احترام می کنند. حتی گزارشاتی از به خاک سپرده شدن انسان های مرده در بیابان توسط فیل ها موجود است. ✍ از بدن فیل بیاموزیم: دهان کوچک:کمتر صحبت کردن گوشهای بزرگ: با صبر بیشتر گوش کردن چشمان باریک:تمرکز دقیق و عمیق بینی بلند:جستجو در اطراف برای یاد گیری بیشتر 🐘 🐘 @kodak_novjavan1399
قسمت چهارم داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 ولی پس از گذشتن آن بنابه اراده خداوند ، از خواب بیدار شدند و نظری به اطراف خود افکندند و از یکدیگر پرسیدند : 🌴 ما چقدر خوابیده ایم ؟ بعضی گفتند یک روز و بعضی اظهار کردند : یک نیمه روز خوابیده ایم . ولی مطلبی که موجب بهت شدید و حیرت آنها شد خشگ شدن درختها و نابودی آنها و گرسنگی خودشان بود . 🌴 هر چه درباره درختها و آبها فکر کردند ، فکرشان به جائی نرسید و سبب اینکه همه در یک روز از بین رفته اند ، بر آنها نامعلوم ماند . باری برای نجات از گرسنگی ، گفتند : یکی از ما باید محرمانه به شهر برود و با این بول مختصری که داریم غذائی تهیه کند ولی اینکار باید بی سر و صدا انجام شود و کسی از جریان کار ما اطلاع نیابد و گرنه ما را می‌کشند یا به بت پرستی وادار می سازند . 🌴 یکی از آنها که مردی آزموده و کاردان بود ، از جا برخواست . لباسهای مرد چوپان را گرفت و پوشید و به سوی شهر رهسپار شد . چون به دروازه شهر رسید ، شهر به نظرش نا آشنا آمد . قدم در شهر گذاشت . همه چیز را به وضع دیگری دید . کوچه ها و عمارتها تغییر کرده ، مغازه ها به صورت دیگری در آمده ، لباس مردم عوض شده و خصوصیات دیگر شهر نیز تغییر یافته بود . 🌴 این مطالب برای او موجب حیرت گردید . با خود می گفت خدایا من خواب می بینم ؟ آیا راه را گم کرده ام و این شهر ، شهر دیگری است ؟ چرا همه چیز عوض شده و چرا من این مردم را نمی شناسم . 🌴 به هر حال ، خود را به مغازه نانوائی رسانید . چند دانه نان برداشت و پولهای خود را به صاحب مغازه داد . خباز پولها را گرقت ، نظری برآن افکند و گفت ای جوان ! آیا گنج پیدا کرده ای ؟ گفت : نه . این پول خرمائی است که من پریروز فروخته ام و از این شهر رفته ام . 🌴 این جواب خباز را قانع نکرد و بالاخره او را نزد شاه برد و گفت : این جوان گنج پیدا کرده و این پولها نشانه آن است . شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو . دارد... 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خـبـر آمـد خبـری نیـست هنـوز از غـم دوری دلـدار بـسـوز بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد! 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج🍃 @kodak_novjavan1399
✍امام رضا(علیه السلام): هر گاه برای شما پیشامد سختی روی داد، به وسیله ما اهل بیت از خدا یاری بجویید. 📚مستدرک؛ ج ۵ ص۲۲۸ 💠 @kodak_novjavan1399
✍ماجراي شدّاد چيست؟ 👈حضرت هود (ع) / ماجراي شدّاد چيست؟ بهشت شدّاد و هلاكت او قبل از ديدار بهشت خود بعضي در ذيل آيه 6 تا 8 سوره فجر ماجراي بهشت شدّاد و هلاكت او را قبل از ديدار آن بهشت نقل كرده‌اند. در اين آيات چنين مي‌خوانيم: «اَ لَمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ؛ آيا نديدي پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهري كه مانندش در شهرها آفريده نشده.» روايت شده: عاد كه حضرت هود - عليه السلام - مأمور هدايت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شديد» داشت، عاد از دنيا رفت، شدّاد و شديد با قلدري جمعي را به دور خود جمع كردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط يافتند، در اين ميان، شديد از دنيا رفت، و شدّاد تنها شاه بي‌رقيب كشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود - عليه السلام - او را به خداپرستي دعوت كرد، و به او فرمود: «اگر به سوي خدا آيي، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود - عليه السلام - بخشي از اوصاف بهشت خدا را براي او توصيف نمود. شدّاد گفت اينكه چيزي نيست من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت، كبر و غرور او را از پيروي هود - عليه السلام - باز داشت). او تصميم گرفت از روي غرور، بهشتي بسازد تا با خداي بزرگ جهان عرض اندام كند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشكرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر يك از آن قهرمانان هزار نفر كارگر را سرپرستي مي‌كردند و آنها را به كار مجبور مي‌ساختند. شدّاد براي پادشاهان جهان نامه نوشت كه هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آنچه داشتند فرستادند. آن قهرمانان مدت طولاني به بهشت سازي مشغول شدند، تا اين كه از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعي، حصار (قلعه و دژ) محكمي ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شكوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند كه با وزيران و لشكرش براي افتتاح شهر بهشت وارد گردد. شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسيار عريض و طويلي به سوي آن شهر (كه در جزيرة العرب، بين يمن و حجاز قرار داشت) حركت كردند، هنوز يك شبانه روز وقت مي‌خواست كه به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه‌اي همراه با صداي كوبنده و بلندي از سوي آسمان به سوي آنها آمد و همه آنها را به سختي بر زمين كوبيد، همه آنها متلاشي شده و به هلاكت رسيدند.(1) ✍ ادامه دارد.......ان شاءالله ✅ @kodak_novjavan1399
✅ما آدمهای فراموشکار ✍گاهی چه راحت از خاطر می‌بریم که خداوندی که در دوران جنینی که هیچ قدرت دفاعی از خودمان نداشتیم، چه زیبا از ما مراقبت کرد و بعد از آن در دوران کودکی با وجود هزاران خطر چگونه ما را حفظ کرد و پرورشمان داد. حالا هم همان خدا، خدای ماست اما ما عوض شدیم، خواستیم همه چیز را کنترل کنیم، خواستیم با جوش و حرص و استرس نشان دهیم که چقدر آینده نگر و دغدغه مند هستیم. باید اعتراف کنیم، ایمانی که در کودکی به پدر ومادر خودمان داشتیم، را از دست داده ایم و به همان اندازه به خداوند ایمان و باور نداریم اما خداوند باز هم عاشق و حافظ و منجی ماست، درست در لحظه ای که به او چشم اميد می‌بندیم. لا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ ﻣﺘﺮﺱ ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﻣﺒﺎﺵ ، ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻫﺴﺘﻴﻢ 📚سوره عنکبوت (33) @kodak_novjavan1399
✍ ماجرای شداد(۲) 👈دلسوزي عزرائيل براي شدّاد 🔰روزي رسول خدا - عليه السلام - نشسته بود، عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد پيامبر - صلّي الله عليه و آله - از او پرسيد: «اي برادر! چندين هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسانها هستي، آيا در هنگام جان كندن آنها دلت براي كسي رحم آمد؟» عزرائيل گفت: در اين مدت دلم براي دو نفر سوخت: 1. روزي دريا طوفاني شد و امواج سهمگين دريا يك كشتي را در هم شكست، همه سرنشينان كشتي غرق شدند، تنها يك زن حامله نجات يافت، او سوار بر پاره تخته كشتي شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره‌اي افكند، در اين ميان فرزند پسري از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض كنم، دلم به حال آن پسر سوخت. 2. هنگامي كه شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بي‌نظير خود پرداخت، و همه توان و امكانات ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد، و خروارها طلا و گوهرهاي ديگر براي ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تكميل شد(2) وقتي كه خواست از آن ديدار كند، همين كه خواست از اسب پياده شود و پاي راست از ركاب بر زمين نهاد، هنوز پاي چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوي خدا آمد كه جان او را قبض كنم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و ركاب اسب گير كرد و مرد، دلم به حال او سوخت از اين رو كه او عمري را به اميد ديدار بهشتي كه ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، اسير مرگ شد. در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر - صلّي الله عليه و آله - رسيد و گفت: «اي محمد! خدايت سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند كه آن كودك همان شدّاد بن عاد بود، او را از درياي بيكران به لطف خود گرفتيم، بي‌مادر تربيت كرديم و به پادشاهي رسانديم، در عين حال كفران نعمت كرد، و خودبيني و تكبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند كه ما به كافران مهلت مي‌دهيم ولي آنها را رها نمي‌كنيم، چنان كه در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ ما به آنها مهلت مي‌دهيم تنها براي اين كه بر گناهان خود بيفزايند، و براي آنها عذاب خوار كننده‌اي آماده شده است.»(3) ------------------------------ 1- مجمع البيان، ج 1، ص 486 و 487. 2- اوصاف اين بهشت بسيار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در كتاب مجمع البيان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است. 3- آل عمران ✅ @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت پنجم داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو . 🌴 جوان گفت : اعلیحضرتا ! به عرض من گوش کنید من مردی از اهل این شهرم و دو روز قبل با چند از رفقای خود برای عبادت خداوند به غار کوهی رفتیم . روزی که ما از این شهر رفتیم پادشاه این شهر ، دقیوس بود و مردم را به پرستش خود دعوت می کرد . ما از نظر اینکه معتقد به خدائی او نبودیم ، از شهر گریختیم و به غار کوهی پناهنده شدیم . رفقای من هم اکنون در آن غار چشم به راه من هستند . 🌴 شاه گفت : ما همراه تو می آئیم تا رفقای تو را از نزدیک ببینیم و راستگوئی تو بر ما آشکار شود ، زیرا مطلبی که تو اظهار می کنی بسیار عجیب است و سلطنت دقیوس مربوط به سیصد سال قبل می باشد . 🌴 شاه با جمعی از درباریان به همراهی آن جوان به راه افتادند . جمعی از اهل شهر هم که کم و بیش از جریان با خبر شده بودند به دنبال آنها از شهر خارج شدند . 🌴 چون کناره کوه رسیدند،جوان گفت : اگر شما ناگهان بر رفقای من وارد شوید ، آنها دچار ترس خواهند شد و ممکن است خطری متوجه آنها شود ، شما همین جا توقف کنید تا من نزد رفقایم بروم و آنها را از چگونگی مطلب مطلع سازم سبس شما وارد شوید . 🌴 جوان تنها قدم در درون کهف گذاشت و به رفقای خود گفت : رفقای عزیز ! خواب شما آنطور که گمان می کردید یک روز و یا نیم روز نبوده بلکه شما چندین قرن در آن غار بوده اید . من به شهر رفتم . همه چیز را دگرگون دیدم ! و دقیوس جنایت کار حدود سیصد سال است مرده و بساط او بر چیده شده است . پیغمبری از جانب خداوند به نام عیسی بن مریم برانگیخته شده و مردم پیرو آن پیغمبر عالی مقام اند . دارد... 🍃 🌺 @kodak_novjavan1399
19.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 این قسمت: روز مادر 🇮🇷 موضوع : قدردانی از مادر @kodak_novjavan1399
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت چهارمین 🌷 🌸 حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، 🌸 قبل از شهادتشان ، به امام علی وصیت کردند 🌸 که بعد از مرگم ، حتما ازدواج کن . 🌸 وقتی امام علی علیه السلام ، 🌸 به فکر گرفتن همسر دیگری بود ، 🌸 دائما حادثه عاشورا را ، در برابر خود میدید . 🌸 به خاطر همین به دنبال زنی بود 🌸 که مردان قبیله اش ، شجاع و دلاور باشند 🌸 تا پسرانی برایش به دنیا آورند ، 🌸 که در روز عاشورا ، 🌸 حامی و کمک یار امام حسین باشند . 🌸 عقیل بن ابی طالب ، یکی از کسانی بود 🌸 که در علم انساب ، معروف و حجت بود 🌸 و در مسجد حضرت رسول ، 🌸 روی حصیری می نشست 🌸 که هم بر آن نماز می خواند 🌸 و هم به سوالات قبائل عرب ، 🌸 در مورد علم انساب ، پاسخ می داد . 🌸 امام علی نیز وقتی قصد ازدواج کردند ، 🌸 به طرف برادر خویش ، عقیل رفتند 🌸 و از تصمیم خود فرمودند : 🌹 زنی را برای من اختیار کن 🌹 که از نسل دلیرمردان عرب باشد 🌹 تا با او ازدواج کنم 🌹 و او برایم پسری شجاع و سوارکار ، 🌹 به دنیا آورد . 🌸 عقیل نیز ، بانو ام البنین را ، 🌸 که از خاندان بنی کلاب بود ، 🌸 و در شجاعت و دلاوری ، بى‏ مانند بودند ، 🌸 براى امام علی انتخاب کرد . 🌸 ودر پاسخ برادر گفت : 🌷 با ام البنین کلابیه ازدواج کن . 🌷 زیرا در عرب ، 🌷 شجاع‌تر از پدران و خاندان وی نیست . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 @kodak_novjavan1399
شعر کودکانه امام زمان و جمعه دارم همیشه باور حضور مهدی ام را خدا کند ببینم ظهور مهدی ام را بدان که زندگی هست شبیه چشمه و رود سال شروع غیبت سیصد و بیست و نه بود یه جمعه او می آید جمعه هفتمین روز است با تمام انسانها مهربان و دلسوز است با محبت مهدی زندگی نیکو میشه در میان یک هفته جمعه روز او میشه @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امام هادی (علیه‌ السلام): ✍🏻 ملاک مردم در دنیا اموال آنها و در آخرت اعمال آنهاست. 📚 بحارالأنوار، جلد ۷۸، صفحه ۳۶۸ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @kodak_novjavan1399
✨﷽✨ ✍️ امام صادق علیه ‏السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سرزمین خشک که در آن گیاهی نمی‏رویید نزول نمود. سپس به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم جمع کنید و بیاورید. عرض کردند: در این زمین چیزی نمی‏روید و هیزمی یافت نمی‌‏شود. حضرت فرمود: بروید و هر کدام هر چه یافتید با خود بیاورید. تجسس نمودند و در گوشه و کنار زمین بوته‌‏های کوچک خار یافتند، آنها را کندند و حضور حضرت آوردند و روی هم انباشتند که توده‏ای خار شد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: گناهان این‏طور جمع می‏شود سپس تذکر داد که از گناهان کوچک بپرهیزید که هر چیز طالبی دارد و طلب‌‏کننده معاصی گناهان را ثبت می‏کند. 📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۲۸۸. 👈 گویی پیشوای اسلام خواست با دستور جمع‏‌آوری هیزم در آن بیابان بدون گیاه، اصحاب خود را متوجه کند که گناهان صغیره که آنها را حقیر می‌‏شمارید، همانند بوته‌‏های کوچک خار است که در این بیابان به نظر نمی‏‌آمدند و شما در طلبشان رفتید و آنها را گرد آوردید و در نتیجه به صورت توده بزرگ خار در آمده است. طالب گناهان که فرشتگان الهی هستند، گناهان صغیره شما را می‏نویسند و مجموعشان به صورت گناهی بزرگ در می‌‏آید. 📚شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، جلد ۲، صفحه ۲۱۰. @kodak_novjavan1399
قسمت آخر داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 من به شهر رفتم و با وضع عجیبی روبرو شدم پولهای من در نظر مردم ناشناس بود مرا به یافتن گنج متهم ساختند و به دربار شاه بردند و رفته رفته من این مطالب را درک کردم و معلوم شد که ما به اراده خداوند چند صد سال در این کهف خوابیده ایم . 🌴 اکنون هم شاه و هم درباریان و جمعی از اهالی شهر بیرون غار اجازه ورود می خواهند تا نزد شما آیند . 🌴 رفقا باورشان نیامد و گمان کردند که رفیقشان آنها را گرفتار ساخته است .گفتند بیائید به درکاه خداوند دعا کنیم ما را به صورت اول برگرداند . در آن حال دست به دعا برداشتند و از حضرت احدیت درخواست کردند که ما را از این ابتلا نجات بده و به صورت اول برگردان . 🌴 درخواست آنان در پیشگاه خداوند پذیرفته شد و دیگر باره خداوند خواب را بر آنان مسلط ساخت . شاه و مردم مدتی انتظار کشیدند و چون از بازگشت جوان خبری نشد،وارد کهف شدند ولی بنا به اراده الهی ، اصحاب کهف از نظر آنان مستور بودند . 🌴 به اشاره شاه در آن مکان مسجدی ساختند و جایگاهی برای عبادت پروردگار بنیان نهادند و این حادثه آیتی بود از حیات خداوند که برای توجه مردم به قدرت پروردگار ارائه شد . پایان داستان اصحاب کهف . 🍃 🌸🍃 @kodak_novjavan1399
💠 ترتیب خواندن تشهد قضا و سجده سهو 💠 💬 سوال: اگر تشهد در نماز فراموش شود آیا حتما باید بعد از سلام نماز، اول تشهد را قضا کرد بعد سجده سهو؟ اگر برعکس خوانده شود یعنی اول سجده سهو بعد تشهد را قضا کنیم تکلیف چیست؟ @kodak_novjavan1399
🌸 " هـیـدرا " 🌸 🌸 قسمت سی‌ و دوم 🌸 🇮🇷 ناگیتان ، با اخلاق خوش ، کمک به زندانیان ، 🇮🇷 نظافت محوطه ، خدمت به نگهبانان زندان ، 🇮🇷 آموزش خواندن و نوشتن به زندانیان ، 🇮🇷 کلاس داری برای بچه ها و زندانیان ، 🇮🇷 حفظ قرآن و حدیث و آداب اخلاقی ، 🇮🇷 برگزاری کلاسهای فرهنگی و... ، 🇮🇷 توانست همه را مجذوب و شیفته خود کند . 🇮🇷 و با شیطنت موفق شد 🇮🇷 اعتماد هیدرا و سایر نگهبانان را ، 🇮🇷 به خود جلب کند . 🇮🇷 و پس از آن یکی از معتمدترین زندانیان شد . 🇮🇷 از آن به بعد ، رفت و آمدنش ، 🇮🇷 به قسمت های مختلف زندان ، آزاد شد . 🇮🇷 ناگیتان ، آنقدر به هیدرا نزدیک شد ، 🇮🇷 و با او در ارتباط و رفت و آمد بود ، 🇮🇷 که هیدرا کاملا به او اعتماد کرد . 🇮🇷 و رازها ، مشکلات و زندگی اش را ، 🇮🇷 برای ناگیتان گفت . 🇮🇷 آنقدر رفت و آمد و نشست و برخاستشان ، 🇮🇷 زیاد شد 🇮🇷 که در چشم دیگر نگهبانان و زندانیان ، 🇮🇷 این دو مثل دوتا برادر ، تلقی می شدند . 🇮🇷 هیدرا ، ماجرای سیاره سیسون ، 🇮🇷 و قفل شدنش را به ناگیتان گفت . 🇮🇷 و اینکه دیگر کسی از آن سیاره ، 🇮🇷 نمی تواند به خانه اصلی خودش ، 🇮🇷 یعنی زمین برگردد . 🇮🇷 ناگیتان به هیدرا پیشنهاد داد ؛ 🇮🇷 که راهی پیدا کند ، 🇮🇷 تا دروازه ای بین سیسون و زمین باز کند . 🇮🇷 مثل همان دروازه هایی که ، 🇮🇷 بین آسمانها وجود دارند . 🇮🇷 اگر بتواند چنین دروازه ای بسازد . 🇮🇷 دیگر نیازی نیست از سیاره ، خارج شوند . 🇮🇷 از درون سیاره می توان به زمین سفر کنند . 🇮🇷 ناگیتان با این پیشنهادش ، 🇮🇷 هم خودش به فکر عمیقی فرو رفت هم هیدرا 🇮🇷 هیدرا تا مدتها ، 🇮🇷 روی این موضوع فکر می کرد . 🇮🇷 کتاب های زیادی مطالعه نمود . 🇮🇷 با علما و عارفان ، به مشورت پرداخت . 🇮🇷 برخی از علما ، 🇮🇷 با ساخت چنین دروازه ای مخالف بودند 🇮🇷 و برخی دیگر نیز ، موافق یا ممتنع بودند . 🇮🇷 اما هیدرا ، دست بردار نبود . 🇮🇷 چندین بار داستان معراج پیامبر ، و چگونگی آن را مرور کرد . حالت های متفاوتی را امتحان نمود . پس از مدتهای طولانی ، موفق شد چنین دروازه ای را ، در سیاره سیسون و سیاره زمین ، درست کند . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
🔻نون و خفّاش🔻 ✍ فرض کن صبح می‌خوای بری مدرسه، دانشگاه، یا سرِ کار... اونوقت مامان یا خانمت یه لقمه برای نهارت میذارن تو کیفت. وقتی بعد از کلّی کار و درس، لقمه رو در میاری که بخوری،😋 می‌بینی به‌به... نهار نون و خفّاشه..🦇 از بالاش سرِ خفّاش بیرون زده، و از پایینش هم پاهای بلوریش... 😂😃 حالت بهم خورد⁉️ ببخشید.. امّا بعضی‌ها هستند تو کشورهای دیگه، که عاشق این غذاها هستند.. 🐭🐸 صبحانه‌شون موش و قورباغه است.. 🦑🐙 نهارشون اختاپوس زنده.. 🦗🦎 میان وعده‌شون سوسکِ سرخ شده، و کرم‌های چاق و چلّه... 🐈🐕‍ و شامشون هم گربه‌ و سگِ شکم... 🤮🤢😖 امّا من و تو، تصوّر این چیزها هم حالمون رو بهم میزنه. ⁉️ میدونی چرا؟!🤔 ☝️ چون ما تربیت شده‌ی مکتبِ و هستیم.😊 ما تربیت شده‌ی اون مکتبی هستیم که برای لقمه‌های ما هم برنامه داره..🥪🌮 و کلّی آداب و دستور داره، تا یه لقمه غذا برسه به معده‌ی ما. ❤️😌 همون خدایی که به ما دستور داده هر چیزی رو نخوریم.. بلکه فقط چیزهای که خودش گفته بخوریم:👇 🕋 يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ (بقره/۱۷۲) 💢 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از انواع میوه‌ها و خوردنی‌های كه روزیِ شما كرده‌ایم، بخورید. @kodak_novjavan1399
19.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥انیمیشن داستان های کوتاه قرآنی با بیانی ساده برای کودکان👌 🍁این داستان: حضرت موسی علیه السلام(وفای به عهد)_قسمت اول😃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا