شیمیایی بود
برای درمان🏥 به انگلیس اعزام شد
خون💉 لازم داشت
گفت خون غیر مسلمان نزنید
توجه نکردند
هرچه زدند بدنش نپذیرفت
خون یک مسلمان جواب داد
پزشکش👨⚕ مسلمان شد
گفت:معجزه ست!😨
#شهید_دفاع_مقدس حمیدرضامدنی🌹
#عــلــمــدار_ڪــمــیــلــ
@komail31
چون کم سن و سال بود و جثه اش کوچک، فرماندهان با رفتن او به صف اول نبرد مخالفت می کردند اما هیچ کس حریفش نمی شد و همین شد که بهنام چندین بار به اسارت دشمن در آمد و هر بار با ترفندی، خود را نجات می داد، مثلاً می زد زیر گریه و می گفت: مامانم را گم کرده ام، دارم دنبالش می گردم. همین شجاعت بهنام باعث شد که تا دل دشمن پیش رود و چون عراقی ها گمان نمی کردند که بچه ای به این کوچکی قصد شناسایی مواضع آنها را داشته باشد، آزادش می کردند و بهنام اینگونه می توانست اطلاعات ارزشمندی از آنها به دست آورد.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_بهنام_محمدی
#شهید_دفاع_مقدس
تاریخ شهادت
07_28
@komail31
علمدارکمیل
زندگینامه غلام حسین اشعری ✅در سال 1341 در شهر قم قدم به عرصه ی وجود نهاد. پدرش به علت علاقه ی زیادی
#خاطره
عصای مادر
🔹مادر شهید غلامحسین اشعری با بیان خاطرات فرزند شهیدش میگوید: " پا درد داشتم و نمیتوانستم درست مثل قبل راه بروم. قرار بود به درمانگاه بروم تا آمپول بزنم. در خیابان بودم که ناگهان، عضلهی پایم گرفت و دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. دستی زیر بازویم را گرفت. نگاهم را برگردانم و دیدم غلامحسین است. با پدرش داشتند به هیئت امامزاده عبدالله (ع) میرفتند. تا من را دیده بود، سریع از ماشین پیاده شده بود تا به من کمک کند. من را بلند کرد، روی کولش گذاشت و تا درمانگاه برد. بعد از اینکه تزریق را انجام دادم، باز کمکم کرد و من را به خانه رساند و گفت: «مامان، کار دیگهای نداری؟ اگه درد داری یا میخوای گریه کنی من نمیرم. پیشت میمونم.» من هم به او گفتم: «نه پسرم! خیالت راحت؛ برو به هيئتت برس."
#شهید_دفاع_مقدس
علمدارکمیل
بسم الله الرحمن الرحیم ختم سی و دوم #زیارت_جامعه_کبیره را به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان #اما
#معرفی_شهید
خاطرات شهید عربزاده توسط همرزمان او قبل از شهادت
🔹دوستان شهید عربزاده در آسایشگاه تعریف میکردند که اکبر با وجود اینکه از ناراحتی کلیه مدتها رنج میبرد و مشکلات و دردهای جسمانیاش بیاندازه شده بود اما هیچوقت صدایش را از حد معمول بلندتر نمیکرد و وقتی که خیلی ناراحت بود و زجر میکشید یا اینکه وقتی منتظر ماشین میماند تا برای دیالیز برود و ماشین دیر میکرد برخلاف دیگران که بر سرپرستارها و کارکنان داد و فریاد میکردند اکبر فقط خدایش را صدا میزد و بالاخره در سال ۱۳۷۲ مقاومت بدن او در مقابل جراحات و صدمات ناشی از جانبازی به پایان رسید و این در حالی بود که آخرین واحدهای درسی خود را می گذراند و همچنان تلاش خود را برای به پایان رساندن تحصیلاتش میکرد و بالاخره در محرم سال ۱۳۷۳ گسترش عفونتهای ناشی از مجروحیت او را در بستر بیماری انداخت و باعث شد تا آن گل زیبا زودتر از آنچه تصور میشد پرپر شود.
#شهید_دفاع_مقدس
@komail31 🌱🌱🌸🌱🌱
شهیدی سنگرساز که خود بی سنگر بود
🔹شهید فریدون کشتگردر جريان زلزله طبس به كمك مردم فقير شتافته و بعد از برگشتن از طبس بر عليه رژيم شاه و جناياتش در آن منطقه محروم تبليغ میكرد.
🔹این شهید والا مقام در مريوان توسط حزب منحله دموكرات دستگير شده و پس از تحمل شكنجههای اين گروهک ملحد بعد از مدتی به طور معجزه آسايی آزاد گرديد.
🔹طبق فرمايشات مسئولين جنگ در محور شوش راهگشای لشكريان اسلام بود و با احداث جاده عملياتی كه از مشكلترين مراحل عملياتی مهندسی فتح المبين بود؛ در پيشاپيش سنگرسازان بیسنگر راهگشايی نموده و سهم بسزايی و نقش مهمی را در اين عمليات ايفا نمود.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@komail31 ❤️
شهید ماشاالله پیلافکن، رزمندهای که یک تنه لشکر دشمن را زمینگیر کرد
🔹شهید پیل افکن در ادامه عملیات چزابه شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد.
🔹همین اقدام شهید پیلافکن در عملیات چزابه باعث شد تا کینهای در دل دشمن بیندازد؛ آنقدر که فرماندهشان دستور داد او را زنده اسیر کنند. ماشاالله بعد از چند روز مبارزه خسته و کمتوان شده بود اما ناامید خیر. باز هم در کمین دشمن نشسته بود تا شاید بتواند یکی از بعثیها را شکار کند.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس