eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
بھ‌نام‌خدای‌ابراهیم💜'
💜🍃' "بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم" السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌙'! ⸤ Eitaa.com/komeil3
°●•💜🖇•●° فرشتہ‌ای‌کہ‌خودعادت‌بہ‌باده‌نوشےداشت دوچشم‌نہ‌کہ‌دوبازارمِـےفروشـےداشت :) 🖐🏻' 🌻' ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
♥'!
• . رفاقت‌دوطرفست! برای‌رفیق‌شھیدت‌چیکاراکردی‌کـھ توقع‌داری‌برات‌معجزه‌بسازه؟(:💔 ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
• . فکرکن‌همـھ‌عالم‌بلندشدن‌واست‌کـف میزنن... اماامام‌زمان.عج.توروکـھ‌دیـدروشُ ازت‌برگـردونـھ..!! ارزش‌داره‌خدایـے؟(:💔 . •
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
💣♥'
• . مامـورساواک: چـےتوروبـھ‌این‌اغتشاشاکشوند؟!🔪🤨 -چشمـٰاش :)♥ ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
رفقاازکانال‌ومحتـواراضـےهستین؟(:
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🎞♥'! حـٰاج‌رسول . . . میدونـےچندنفرازرفاقـت‌شمابـھ‌خدا رسیدن؟(: میشـھ‌دست‌ماروهم‌بگیری‌حجـے؟!🚶🏿‍♂ 🌼:) ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
وسعت‌غده‌وریشہ‌اۍ‌ڪہ‌دوانده‌بود،بدخیمے ‌واقدام‌دیر،حرفے‌براۍ‌گفتن‌نگذاشتہ‌بود. دڪترناامید،پرستارهانا
سرطان...بدخیم...گسترده...ڪارۍ ازدست‌مابرنمۍ‌آید... تمام‌دنیابااین‌حرف‌براۍ‌مادرشدیڪ قطره‌وریخت‌از‌دستش‌ودرڪویر گم‌شد!حال‌وروزۍ‌سراسر‌جانش راگرفت‌ڪہ‌فقط‌توانست‌زانوبزند ودست‌برسر‌بگذارد. سعیدش‌سنے‌نداشت،تازه‌دوازده‌ سالش‌شده‌بودوصدایش‌داشت ڪلفت‌مے‌شد. یادگرفتہ‌بودمردانگے‌خرج‌ڪند ونگذاردمادروسایل‌سنگین‌جا بہ‌جاڪند.هواۍ‌بقیہ‌ۍ‌اهل خانہ‌راداشت.صداۍ‌خنده‌هایش چہ...واۍ‌یعنے‌خانہ‌ۍ‌بے‌صداۍ خنده‌ۍ‌سعید،بے‌حرف‌هاۍ‌سعید... مادرعادت‌ڪرده‌بودگاهے‌نجواۍ قرآن‌خواندنش‌درخانہ‌بپیچد. میخواست‌ملابشود.ملایے ڪہ‌درسیستان‌وبلوچستان‌بہ بچہ‌هادرس‌دین‌یادبدهد. آخرسعیدبہ‌تازگے‌میرفت‌مسجد قباۍ‌زاهدان‌وپیش‌مولوۍ‌درس مے‌خواند. □ امّاحالادڪترآب‌پاڪے‌راریختہ بودروۍ‌دست‌مادر... حالامادرمانده‌بود‌مستأصل.مقابل پاۍدڪترخم‌شد.سرش‌راگذاشت روۍ‌زمین‌والتماس‌ڪنان‌ازاونجات سعیدرامے‌خواست. دڪرامّا‌دیده‌بودحال‌وروزسعیدراو مے‌دانست‌غده‌ۍوحشۍ‌هرلحظہ بزرگ‌ترمیشود. چندروزازعمل‌گذشت.غده‌هاۍ‌ریزو درشت‌تاسینہ‌وگردن‌رسید.ڪارۍ‌هم ازدست‌ڪسے‌ساختہ‌نبود... دڪترمےدیدڪارۍازدستش‌برنمے آید،مے‌دیدڪہ‌چقدرحیف‌است،میدید ڪہ‌مادرش‌داغدارمےشود،فقط‌چشم بستہ‌بودونالیده‌بود: _مادربلندشو!اینجاڪہ‌مسجدنیست. ادامہ‌دارد. . . 🚫