eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌ربّ‌الحـسـینـ. . .💔
+شماهم‌وقتۍدلتون‌خیلی‌میگیره نمیتونیدگریه‌کنید؟! یاتواوج‌اعصبانیت‌سکوت‌میکنید؟! یاوقتی‌دلتون‌تنگ‌میشه‌برای‌هرچیزی یاهرجایی،میخوابید؟! تووقتایی‌غمگین‌خودتونومیزنیدبه بیخیالی؟!
• . خوشگل‌ترین‌شھادت‌رامـےخواهم🌱' اگرجایـےبمانـےکـھ‌کسـےتورانشناسد خودت‌باشـےومولاهم‌بالایِ‌سرت‌بیاییدو سرت‌رابردامن‌بگیرد ، این‌خوشگل‌ترین‌شھادت‌است..:)💔 ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
یِ‌نشدن‌هایـےهست ‌کـھ‌اولش‌ناراحت‌میشـے😕💔 ولۍبعدش‌میفھمـےچـھ‌شانسےاوردی کـھ‌نشد!🙋🏻‍♂ خداحواسش‌بھت‌هست‌کـھ‌‌تومسیرش باشـے،بھتریناروبرات‌رقم‌میزنـھ..:))♥️ '
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش اومدی فرمانده بازگشت شهیدمرتضی کریمی بعداز گذشت۶سال درسوریه🥀🥀😭😭
『بسم‌رب‌نگآھ‌‌چشمآنِ‌ابراهیم♥🌱'』
•|💙📘🦋' گنجِ‌عشق‌خودنھادی‌دردلِ‌ویرانِ‌مـٰا.. سایـھ‌دولت‌براین‌کنجِ‌خراب‌انداختـے:))♥️ 🌱' ⸤ Eitaa.com/komeil3
•「بسم‌رب‌الحسین'؏!✨」• عرض سلام و ادب و احترام✋🏻؛ عزیزی مےگفت: اگر از ڪربلا جاموندی، مبادا گلہ ڪنے! مبادا پیش امام حسین'؏ شڪایت ڪنے! خیلے از جاموندن‌ها امتحانہ! آقا مےخوان ببینن اگر تو تنگنای دلتنگے بمونے، بازم عاشقانہ عاشقے مےڪنے؟! 🚶‍♂ ارباب! مےخوای درد دوری بڪشم؟! رو جفت چشام :)💔 خیالت جمع! وصلہ‌ی ناجور عشقتم مولا!💛 پا پس نمےڪشم! امسال تصمیم گرفتیم برای اثبات عشق، بہ معشوقِ عاشقا، حسین'؏؛ یہ حرڪتے بزنیم✌️🏻! 💕✨ 📞'- از نوڪران امام حسین'؏ 📞'- بہ ڪانال‌دار های ایتا ...! پارچہ‌ی سیاه سر درِ ڪانالتون بزنید و بنویسید: بہ مجلس عزای حسین'؏ خوش‌آمدید! ❤️(: جمع، جمع جامانده‌هاست ... خوش‌آمدید'💔! بیاین همہ با هم همت ڪنیم و بہ عشق ارباب و برای اثبات عشق، علم روضہ رو برپا ڪنیم ...🖇 بیاین یہ ڪار ڪنیم، دلِ آقا برامون بسوزھ🥀 کہ سال دیگہ بریم حرم :)🕊 - سیاه‌پوش ڪردن ڪانالتون با شما ...🖤 برپایے محفل و روضہ‌خونے با ما ...✋🏻🎙 از سوم صفر تا اربعین، روضہ‌خونِ محافل ڪانال‌های اهل دلیم'💔! - بہ زبون هیئتے ها : صلواتے :)💚 اگہ پایہ‌ای و مےخوای یہ گوشہ از این نذر رو بگیری، لینڪ ڪانالت + آیدیت رو اینجا بفرست تا بیام و برای تاریخ و ... صحبت ڪنیم'💬! - https://harfeto.timefriend.net/16311161882640 نمونہ‌ی محافلمون هم مےتونید تو این دو هیئت ببینید و از روی همون ها، نوع محفل موردنظرتون رو اعلام ڪنید: - هیئت خادمان ولے عصر -> @komeil_78✨ - هیئت آل یس -> @Al_yasin_14✨ منتظریم رفقا ... چند روز زودتر تاریخ مورد نظرتون رو بگین ڪہ برسیم روضہ‌ی مشتے آمادھ کنیم ✋🏻❤️ 🖇• ڪاری از خدام ڪانال های: علمدار ڪمیل -> @komeil3 قرارگاه‌شھید‌غلامے -> @shahid_gholami_73
بسیاری‌هنوزاو‌رانمـےشناسندکھ‌اگر مـےشناختنددرکوره‌راهایِ‌گمراهـے سرگردان‌نبودند..! واین‌گناه‌ماست‌برادر🙂❗️ گناهـےکھ‌مارابـھ‌خاطرآن‌نخواهندبخشید گناه‌روزی‌خوردن‌ازسفره‌پرفیض‌شھداو لب‌فروبستن🚶🏿‍♂💔
مداحی آنلاین - خدابینی - استاد عالی.mp3
2.11M
وقتـےنگاهت‌رومعطوف‌بـھ‌خداکنـے، میبینـےبقیـھ‌هیچن!هیچ🚶🏿‍♂..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت چهل و پنج - هانیه : بعد از اینکه بابا کلی بدهی بالا آورد مجبور شدیم خانه را عوض بکنیم … پارسا و پدرش پول همه رو کشیده بودند بالا و رفته بودند 🚶‍♀ با مامان یکی یکی وسیله ها را جمع میکردیم! خیلی اون روزها ناراحت بود یک روز بهم گفت : یک عمر باآبرو زندگی کردیم حالا الان باید از اینجا بریم…(: گفتم : یک عمر با آبرو در برابر مردم زندگی کردیم یک عمر به خاطر مردم و حرفشون زندگی کردیم حالا خوشحالم که یک روز از این عمر هم میخوایم به خاطر خدا زندگی بکنیم 😃🌱 مامان حورا میگفت : ما عادت نداریم بریم. محله های پایین تر زندگی سخت میشه اصلا برای ریه های خودت دود خطرناکه! بهشون گفتم که زندگی بالاخره بالا پایین داره منم ریه هایم چیزی نمیشه به قول خودت عادت میکنیم دیگه بعد هم یک شعری که تازگی حفظ کرده بودم خواندم ( یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور) خودم نمیدانم چجوری این حرف هارا زدم خدا خواست مطمعنم🙂 خدا حواسش به آدم ها هست اگر ببینه یکی از بنده هایش ناراحته سریعا یک فرد را مامور میکند تا بنده اش را شاد و آرام بکند(: و من عشق اینجور ماموریت ها♥️🌱! مامان آن روز کلی خندید و افتاد دنبالم که چجوری این چیزها را یاد گرفتم …… روز کنکور صبحانه خوردم و با تاکسی رفتم حوزه برگزاری آزمون … با اعتماد به نفس به کسایی که امده بودند نگاه میکردم ای خدا هیچی نتوانسته بودم بخوانم کنکور را دادم ولی خیلی اشتباهاتم زیاد بود🚶‍♀ ولی اصلا غمگین نبودم حاضر بودم کنکور که آزمون مهمی هست خراب بکنم اما ای کاش زودتر میفهمیدم باید تغییر کرد🌱" همچین هم بیکار نبودم ناراحت نبودم چون وقتی درس نمیخواندم دنبال تغییر بودم در راه خانه با ابراهیم حرف زدم بهش گفتم امسال مهمترین آزمون من همین تغییر بود نه کنکور 🤓 خیلی باهاش درد و دل کردم و گفتم که چه بر سر پدرم آمده گفتم شاید اگر برادر داشتم الان کمک حال بابا علی بود …(:! چه رفاقتی بهتر از رفاقت با ابراهیم..؟ هیچ وقت منحرفت نمیکرد هیچ وقت پولتو را بالا نمیکشید هیچ وقت مسخره ات نمیکرد هیچ وقت تو را به دیگران ترجیح نمیداد آخر رفاقت همین ابراهیم بود🙂✋🏻 ابراهیم آسمانی … وقتی رسیدم خانه با افتخار گفتم که من گند زدم 😂 مامان بعد از روزی که باهاش حرف زده بودم خیلی شاد شده بود … ولی انگار باباعلی عصبانی شد از اینکه کنکور رل بد دادم☹️ با دلخوری گفت : مردم دختر دارند ماهم دختر داریم گفتم حداقل امسال کنکور قبول میشی برای خودت چیزی میشی🚶‍♂! درکش میکردم فشار زیادی تحمل میکرد برای اینکه ناراحت نباشه گفتم: بابا امسال نشد سال بعد کنکور میدم بعدشم این همه توی کنکور قبول شدن بیکار هستن سال بعد و که از من نگرفتند شاید قسمت نبوده مهمترین کار ما همین خداست عصبی نگاهم کرد و فرار بر قرار ترجیح دادم بعد ها جمله خودم را نوشتم و وصل کردم به دیوار تا یادم بماند.. کی هستم و چجوری به اینجا رسیدم تا اگر خدا خواست و یک روزی مدرک گرفتم مغرور نشوم همانطور که ابراهیم مغرور نشد(:🌿 ابراهیم ابراهیم ابراهیم ..! غرور نداشتی که امروز انقدر معروف شدی ✋🏾 | عبـادت تسلیـم تحصیـل🌿`°!| این سه تا کلمه خیلی کامل بودند(: ابراهیم خیلی تسلیم بود اگه توانسته و موفق شده ماهم میتوانیم من دوران دبیرستان تقلب زیاد میکردم و اما حالا میخواهم دوباره تقلب بکنم از روی زندگی ابراهیم میخواهم تقلب بکنم این حلال ترین تقلب زندگیم قطعا هست..! نویسنده ✍:
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت چهل و شش - هانیه : عمو و زن عمو با نیلی شب نشینی خانه ما آمدند… عمو سیاوش داشت میگفت باید فردا دوباره آگاهی برویم! زن عمو خیلی ناراحت بود چندباری هم کنار مامان حورا گریه کرد و گفت : من عادت ندارم اینجا زندگی بکنم همه جا مثل قفس شده ! فکرش را هم نمیکردم یک روز بخواهم توی اینجا زندگی بکنم💔' مامانم بهش گفت : زمین خدا یکیه حالا بالاشهر و پایین شهر نداره که خداروشکر که ضرر به مالمون خورد جونمون حالا که سالمه خودش خیلی هست✋🏻 اما آرام نشدن🤷‍♀ نیلی و من رفتیم اتاق خواب … با تعجب داشت نگاه اطرافش میکرد🙄 ---- - هانیه اینا چیه چسبوندی به اتاقت؟ + عکسه دیگه :| - این کیه😑!؟ + یه آقایی به اسم ابراهیم - خب درموردش بگو ببینم کدوم سلبریتیه !؟ احتمالا برای لبنان و کشور های اطرافشه🚶‍♀ + اسمش ابراهیم هادی خیلی طرفدار داره🌿✋🏻 ورزشکاره خیلی معروف😌 تازه یه کتابم داره خیلی قشنگه ولی نمیدونم الان خودش کجاست🚶‍♀ - عجب تاحالا ندیده بودمش!کنکور چیکار کردی؟ + هیچی خرابش کردم - چرا!؟ از وقتی چادری شدی کارای زندگیت خراب داره میشه😕 + ربطی به چادر نداره خودم درس نخواندم کار مهمتر از درس داشتم🌱 وگرنه چادر که کتاب هارا نخورده - چی بگم'! ---- رفتیم کنار عمو و بقیه نشستیم داشتن حرف از همین پارسا و پدرش میزدند ... کم کم وقتی ما رفتیم موضوع بحث را عوض کردند✋🏻 ---- - عمو حالا کنکورت چی میشه؟ توی فامیل آبروداری میکردی حداقل… با شوخی گفتم : + اگه قراره آبرو داشتن به مدرک و دانشگاه باشه الان خیلی ها آبرومند هستن 😄 بعدشم چیزی نشده امسال کار داشتم سال بعد میخونم رتبه میارم🚶‍♀ علی : داداش میبینی چیکار میکنه ؟ میخواد توی این پیری منو سکته بده شما که اومدی اینجوریه یه جوری چادر میپوشه انگار میخوان بدزدنش! - علی بچه است فردا یادش میره 🚶‍♂ علی : نمیدونم خدا لعنت کنه این افراطی ها را که پای بچه های مارا باز به این مساله هاکردن! مامانم دفاع کرد و گفت : هرکس حرف خدارو گوش بده از نظر شما افراطی؟! ---- نویسنده ✍:
•• آنچنان جای گرفتی تــو به چشم و دلِ من ڪه به خوبانِ دو عالم نظری نیست مرا 🌷 سالگردتولدت مبارک💜💜 ⸤ Eitaa.com/komeil3
『بسم‌رب‌نگآھ‌‌چشمآنِ‌ابراهیم♥🌱'』
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
♥'!
• . همـھ‌جمع‌شده‌بودند.مسابقـھ‌حسآس والیبال‌بین‌معلم‌مدرسھ‌یعنـےابراهیم‌هادی ومنتخب‌دانش‌آموزان‌بود😻 وسط‌بازی‌توپ‌رانگـھ‌داشت🙅🏻‍♂❗️ صدایِ‌اذان‌مـےآمد،باصدایِ‌رسااذان‌گفت. بچھ‌هاوگرفتندودرحیاط‌مدرسھ‌نمازجماعت برپاشد👀🙂🌱' آری‌ازمهم‌ترین‌علل‌ترقـےابراهیم ،اقامـھ نمازاول‌وقت‌وجماعت‌بود🙋🏻‍♂♥️ ⸤ Eitaa.com/komeil3
هدایت شده از - مَحبوبِ‌مَن :)