eitaa logo
‹ هیئت‌خادمانِ‌ولـےعصر ›
277 دنبال‌کننده
95 عکس
17 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › • . باترۍ خالـیھ بچه حزب‌اللهـے رو فقط هیئت میتونه شارژ کنھ🖤، - وَاینجا‌هیئتـےبایادوحضورشُهدا : )! . کانالِ‌اصلی ؛ ‌‌Γ eitaa.com/komeil3 . . . #هیئت‌خـٰادمان‌ِولـےعصر🌱'
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم ؛ نکند لحظه‌ای شک‌ کنی به رضایتت کھ من شفاعت کننده‌ات خواهم بود و اگـــر در دنیا عصاۍِ دستت نشدم در عقبیٰ نزد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها سرم را دست بگیر و سرافراز باش چون اُم‌وهب.
مادر، یادت هست سال های کودکی و مدرسه ، پس از دبستان و مقاطعِ تحصیلی ، و بالاتر همیشه احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم‌و این‌قدر به مادرمان حضرت‌زهرا متوسل شدم تادر سال۱۳۸۵ و اوجِ‌جوانی مسیری را بریم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید ڪاظمی و حضور مؤسسه‌ای تربیتی‌وفرهنگی به‌همین نام بود . همان سال‌ها بود که مسیر زندگی‌ام را پیدا کردم و حاج‌ احمد کاظمی‌شد الگوی‌ زندگی و یارلحظه‌ لحظه زندگیِ من . خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت ، کارفرهنگی و مطالعه و کتاب‌خوانی رشد کردم.
انگار حاج‌ احمد دستم را گرفت و رھِ صدساله را به سرعت پیمودم.سربازی و خدمت در مناطقۍ دور افتاده را انتخاب کردم و تو مادر ، ببخش کھ آن‌روزها‌مثل‌همیشه‌چقدرنگرانم‌بودی .
وَ ازدواج کھ آرزوی شما بود ، با دختری که به واسطه‌شهدا با او آشنا شدم‌و خدا را شاکرم که حاج‌ احمد از دخترانِ پاک دامنش نصیبم کرده است ، هم نام حضرتِ‌زهراسلام‌الله‌علیهاوازخانواده‌اۍ که به شرطِ اینکه به دلیل نداشتن فرزند پسر برایش فرزند خوب‌و باایمانی باشم دختر مومن و پاکدامنشان را با مهریه‌ای ساده به عقدم درآوردند و من هم تنها خواستھ‌ام از ایشان مهیا ڪردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم زندگی مهدوی عجل‌الله را تشکیل دادیم، خانواده‌ای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند .
همین جا بود که احساس کردم یکی از راه های رسیدن به خداوند متعال وقرار گرفتن‌در مسیر اسلام‌وانقلاب عضویت در سپاه است و همین جـا بود کھ باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد .
وَ همسرم وَ همسرم وَ همسرم ؛ می‌دانم و می‌بینم دست حضرت‌زینب سلام‌الله‌علیها کھ قلب آشوبت را آرام می‌کند،همسرم شفاعتی که همسروهب از مولا اباعبدالله شرط اجــازه میدان رفتن وهب گذاشت طلبِ تو ! خاطرات مشترکمان دلبستگی نمی‌آورد برایم،بلکه مطمئنم می‌کند که محکمتر به قتلگاه قدم‌بگذارم چون تو استوارتر ازهمیشه علیِ‌عزیزمان را بزرگ خواهی کرد و منتظر باش که در ظهور حضرت حجت به اقدای پدر سربازی کند .
Shahid_Hojaji_244387.mp3
3.4M
ء. می‌نویسم برایِ تو ای عزیزجان پدر !
حالا انگار سبک‌تر از همیشه‌ام و خنجر روی بازویم‌نیست شاید بوی‌ِخون است که می‌آید ، بوی مجلس هیئت موسسه و شب‌های قدر و یاد حاج‌حسین به‌خیر که گفت مؤسسه خون می‌خواهد و این قطره‌ها که بر خنجر می‌غلطد ارزانی ِ حاج احمدۍ کھ مسیر شیب‌ الخضیب شدنم را هموار کرد .
خدالتریب شدنم را از مسجد فاطمه‌ الزهرایِ دورک شروع کردم و به‌خاک آلودم تمام جسمم را تا برای مردمۍ که عاشق مولایند مسجد بسازیم . روی زمینی نیستم که می‌بینید ملائک صف به صفند کاش همه چیز واقعی بود،درد پهلویم ساکت نمی‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم ، حتما سخت است‌برایتان خواندن ولی برای‌من‌ نور ‌سید و سالار شهیدان دشت را روشن کرده است .
اینجا رضاً برضاک را می‌خواهم زمزمه کنم.انگارپوست‌دستم را بین دوانگشت فشردند و من مولای بی‌سر را می‌بینم که هم دوش حضرت‌ زینب‌آمده‌اند و بوی یاس و خون در آمیخته هستم . حرامیان‌در‌شعله‌های‌شرارت‌می‌سوزند و من بدن بی‌پیکرم را می‌گذارم برا‌ۍ ِ گمنامی برای‌ خاک زمین .💔
- با معرفـے نامهـ؛ ‹ شهیده صدیقه رودباری › در خدمتتون هستیم رفقا .🌱 • هیئت‌خادمان‌ولـےعصر . . 🤍﹡⸤ @komeil_78