eitaa logo
کانال کمیل
132 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
708 فایل
ارتباط با مدیر کانال @zolfaghar99
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸◾️🔹 🌺باغبان اسم رئیس جمهور را گذاشته بود روی سگش. وقتی فهمید، عصبانی شد. گفت: درسته که او دشمن ماست و ما قبولش نداریم. ولی یک انسانه. هیچ وقت اسم یک انسان را بر روی حیوان نگذار. 🍁 🌠🍁
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 بالای پنجاه درصد بود؛ هم حقوق جانبازی داشت، هم حق پرستاری. کارت بانکی اش را داد؛ گفت این پول رو خرج درمان جانباز هایی کنید که توانش رو ندارن. این همه سال به موجودی کارت دست نزده بود.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺فرش کوچکی انداخت گوشه ی حیاط خانه ی پدری اش، توی آفتاب. پیر مرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی اش را می‌بوسید و می‌گفت :همه‌ی دلخوشی من توی این دنیا، پدرمه.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺روضه که تمام شد، غیبش زد. خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته سراغ شستن سرویس های بهداشتی. نگذاشت کسی کمکش کند. میگفت: افتخارم این است خادم روضه ی حضرت زهرا(س) باشم.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 ضد انقلاب شایعه کرده بودند، فرمانده لشکر از ترس یک تونل زیر خانه اش ساخته که بتواند فرار کند. خاک های جلوی خانه را دیده بودند. گفته بود زیر زمین را طوری بسازیم که بشود داخلش روضه خوانی برگزار کرد. خودش هم هر وقت می آمد آنجا، دست بنّا را می‌بوسید که دارد حسینیه می‌سازد.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 آمد به خط . شب که شد، گفتیم لابد می‌رود یک جایی دور از هیاهوی رزمنده ها استراحت کند. کفش هایش را گذاشت زیر سرش، گوشه‌ی اتاق دراز کشید. خودمان خجالت کشیدیم، اتاق را خلوت کردیم که چند ساعت استراحت کند.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 فرش کوچکی انداخت گوشه ی حیاط خانه ی پدری اش، توی آفتاب. پیر مرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی اش را می‌بوسید و می‌گفت: همه‌ی دلخوشی من توی این دنیا، پدرمه.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 با ابومهدی المهندس و بچه های حشدالشعبی آمده بود شادگان، کمک سیل زده ها. برای شان سفره انداختیم. تک تک نیروها و محافظ ها را به اسم صدا زد که بیایند سر سفره. برای‌شان لقمه می گرفت و می‌گذاشت در دهان‌شان؛ مثل مادر.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 در فرودگاه دمشق نماز جماعت خواندیم. نماز که تمام شد، یک نفر از پشت سر گفت نماز دوم را با تاخیر بخوانیم، بود. یک گروه از می خواستند نماز جماعت بخوانند، جماعت ما مانع‌شان بود. می خواست اول اهل سنت جماعت بخوانند که روی وقت حساسیت بیشتری داشتند.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 با هم رفتیم به محل تولدش. همه جا را نشانمان داد و گفت: اگر روزی آقا به من اجازه بدهند از شغلم کناره بگیرم ؛حتماً به روستا برمی‌گردم و دوباره کار پدرم را انجام می‌دهم. پدرم کشاورز بود؛ تمام این بوته‌ها را با دست خودش کاشت . دوستدارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای آن ارزشی قائل نیست، برای جوان‌های روستا مهیا کنم.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 وقتی واحد گزینش، افرادی رو بدلیل گذشته آنها؛ رد می کرد، ناراحت می شود. گفت: قبل از سال 57 کدامیک از ما مسلمان بودیم؟ نفس امام باعث شد ما مسلمان شویم. ما باید ببینیم قبل از انقلاب چگونه افرادی بودیم، تا حالا به بهانه گذشته افراد با آن ها این گونه برخورد نکنیم.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 می خواستند عکس یادگاری بگیرند. از ماشین پیاده شد. یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاده‌اش کردند برای عکس گرفتن. دفعه‌ی سوم، یک خانم خواست عکس بگیرد؛ با حجاب نامناسب. پیاده شد و با او عکس گرفت. گفت: باور نمی‌کردم با من عکس بگیرید. از امروز سعی می کنم را درست کنم.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 وسط میدان صبحگاه دست هایش را بالا گرفت؛ یک دستش وصیّت نامه‌ی امام بود، یک دستش نامه‌ی حمایت از یک نامزد انتخابات. گفت: حالا کدام را انتخاب کنیم؟ فرصت نداد کسی حرف بزند؛ وصیّت را جلو آورد و گفت: وصیّت امام؛ امام گفته پاسدارها در سیاست و طرفداری از جناح‌ها دخالت نکنند.
🌠🍁 🍁 🌀/« فقط برای خدا » ♻️موضوع: ابعاد شخصیتی و صفات فردی 🔸🖤🔹 🌺 ظرف غذایش که دست نخورده می ماند، وحشت می کردیم. مطمئن می شدیم به گروهانی در یک گوشه‌ی خطِ لشکر غذا نرسیده؛ این طوری اعتراض می کرد به کارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی کردیم و غذا نمی دادیم به شان، لب به غذایش نمی زد. گاهی 48 ساعت غذا نمی خورد تا یقین کند همه غذا خورده اند.