🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#دانشمند_هسته_ای
#شهيد_والامقام
#مجید_شهریاری
#طلوع :
🗓 1345/09/16 🗓
محل تولد : زنجان
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : فیزیکدان
#عروج :
🗓 1389/09/08 🗓
محل #شهادت : تهران
نام عملیات : ترور
مزار #شهید :
#امامزاده_صالح_تهران
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🕊 #شناخت_لاله_ها 🕊
#سردار_رشید_اسلام
#سرلشگر_خلبان
#شهید_والامقام
#احمد_کشوری
تاریخ تولد :
🗓 1332/04/31 🗓
محل تولد : کیاکلا _ مازندران
وضعیت تاهل : متاهل
تاریخ #شهادت :
🗓 1359/09/15 🗓
محل #شهادت : ایلام _ میمک _ تنگه بینا
علت شهادت : سرنگونی بالگردش توسط میگ عراقی
مزار #شهید :
#بهشت_زهرای_تهران
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀
#مثل_شهدا
#رئیس_جمهور_مکتبی
#شهید_والامقام
#محمدعلی_رجائی
هر وقت من را میبینید سر من فریاد بکشید که برای #مستضعفان چه کردهای؟
شما اگر میخواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا #دوره_گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزندهتر است.
شما باید هر وقت من را میبینید، بپرسید چه میکنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای #مستضعفان چه کردهای؟
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهید_والامقام
#حجت_اله_رحیمی
#جنگ_نرم مثل خمپاره ۶۰ میمونه
نه صدا داره نه سوت ، فقط متوجه
میشی ڪه دیگه رفیقت نه مسجد
میاد نه هیئت ...
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
#شهیدانه
#شهیدی که
برای آب #نامه می نوشت
#شهید_والامقام
#یوسف_قربانی
هر روز می دیدم #یوسف گوشه ای نشسته و #نامه می نویسد . با خودم می گفتم #یوسف که کسی را ندارد ، برای چه کسی #نامه می نویسد؟ آن هم هر روز !
یک روز گفتم : #یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل #اروند برد.
#نامه را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از #اشک شد و آرام گفت : من برای آب #نامه می نویسم، #کسی را ندارم که …
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌷🏴🌷🕊🌹
#نحوه_شهادت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#سیدمحمدحسین_علم_الهدی
صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند.
چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود.
پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند. تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند.
حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند.
خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد.
روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت.
قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود.
تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد.
تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد.
سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود.
یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹
#در_محضر_شهدا
#شهید_والامقام
#سیدمجتبی_نواب_صفوی
لحظاتی قبل از #شهادت و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر امت جدش را چنین هدایت نمود : شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید .
چند روزِ دنیا به زودی می گذرد ، کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید . شما به دستور شاه ستمگر، ما را #شهید می کنید ، ولی طولی نمی کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید ، آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد ، شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید ، نه اینکه سِلاحتان را برای حفظ حکومت شاه رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید ...
ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش ! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید ، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید . فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است .
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊
#عاشقانه_های_شهدا
#خندان_بودن_در_زندگی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#مهدی_باکری
#خانه مان کوچک بود ، گاهی #صدايمان میرفت طبقه پايين .
يک روز #همسايه پايينی به من گفت : به #خدا اين قدر دلم میخواد يه روز که #آقا_مهدی مياد #خونه ، لای در #خونه شما باز باشه ، من ببينم شما دو تا #زن و #شوهر به هم ديگه چی میگيد ، که اين قدر #می_خنديد ؟
📚 يادگاران ، كتاب #مهدی_باكری
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
🌴🌷🕊🌹🕊🌷🌴
#در_محضر_شهدا
#سردار_خیبر
#شهید_والامقام
#حاج_ابراهیم_همت
ما در قبال تمام ڪسانی ڪه راه ڪج مےروند #مسئولیم و حق نداریم با آنها تند برخورد ڪنیم ...!
از ڪجا معلوم ڪه ما در #انحراف آنها #نقش نداشته باشیم ...؟!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#شهید_والامقام
#دکتر_مجید_شهریاری
دکتر یه موبایلی داشت که خیلی قدیمی بود .
بهش می گفتم : این چه موبایلی که شما داری ؟
می گفت : داره کار می کنه برای چی عوض کنم؟
عینک دکتر هم سنگین بود
می گفتم : دکتر اینو عوضش کن و یه سبک ترش رو بگیر
می گفت : به این خوبی داره کار می کنه چرا باید عوضش کنم؟
شاید بگید لابد دکتر بخیل بوده!
اما واقعیت اینه که دکتر خیلی هم دست و دلباز بود
رقم های بزرگ به مردم قرض یا وام می داد و بعضا می بخشید
خیلی هاشو من خبر دارم
بعضی وقتا از ما می خواست تا اگه خونواده مستمندی رو می شناسیم، معرفی کنیم.
می گفت که گروهی هستند و به خونواده های مستمند و فقیر کمک می کنند
بعد از #شهادتش فهمیدیم که خود دکتر مسئولیت این کار رو بر عهده داشت .
خیلی ها نمی دونستند که دکتر استاد دانشگاه فیزیک هسته ای است
بعد از #شهادتش وقتی عکسش رو می دیدند با تعجب می گفتند :
فلانی استاد فیزیک هسته ای بود ؟
راوی :
#همکار_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷🕊💐🕊💐🕊🌷
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#حمید_باکری
#طلوع :
🗓 1334/09/01 🗓
محل تولد : آذربایجان غربی ـ میاندوآب
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : پاسدار
#غروب :
🗓 1362/12/06 🗓
مسئولیت : جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
محل #شهادت : جزیره مجنون
عملیات : خیبر
مزار #شهید :
#به_وسعت_قلبها
https://eitaa.com/kongere_shohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهدا
#ماه_مبارک_رمضان
#شهید_والامقام
#ایوب_توانایی
#شهیدی که همه زندگیاش با #ماه_رمضان گره خورد
ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان #شهید و مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت.
ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر #شهید، خواب میبیند که ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده. و میگوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت. او را بغل کردم و شروع کردم به گریه کرد. گفت: مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام مرخص شدم.
#کلام_شهید
خیلی باید نیتهایمان را خالص کنیم. نیت #شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم #شهیدیم و نزد خدا #شهید نیستیم. پس حواسمان باشد نیت و عمل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا #شهید راه خدا محسوب شویم.
https://eitaa.com/kongere_shohada