eitaa logo
کنگره شهدای شهرستان خرمدره
262 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
259 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 نزدیک عملیات بود ، می دانستم دختر دار شده یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون . ؟؟؟ گفت : عکس گفتم : بده ببینمش : خودم هنوز ندیدمش گفتم : چرا؟؟؟ گفت : الان موقع می ترسم مهر و کار دستم بده @kongere_shohada
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀 از به همه‌ی از همه و از همه امت رسوال‌الله می‌ خواهم روز به‌ روز خود را تقويت ڪنيد ، مبادا تار مويی از شما نظر را به خود ڪند مبادا و بر باعث توجه شود ، مبادا را ڪنار بگذاريد ... هميشه الگوی خود را و زنان اهل بيت ﷺ قرار دهيد . هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زمانی كه خطاب به گفت : غصه‌ی من را نخوری سوخته اما به هست هنوز 💐 💐 @kongere_shohada
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ✅ اینجا محل کنسول‌گری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند ✅ خبر فوری : مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسول‌گری دیده می‌شوند به من بگویید که چه وظیفه‌ای ... .... 🌹 🌹 @kongere_shohada
🌹🥀🌴🕊🌴🥀🌹 بدانيد! اين دنيا نيست. اين دنيا قفس مؤمن و بهشت كافر ميباشد. مؤمن در اين دنيا بايد سختي بكشد. بايد خودمان را براي سراي هميشگي آماده كنيم. هر كس در اين دنيا داشته باشد و باشد، پيروز است. بايد جان را فدا كنيم و يا پيام شهيدان و حسينيان را به گوش عالم برسانيم. @kongere_shohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 یک روز وقتی رجائی نخست وزیر را دیدم که مانند همان معلم ساده سال های پیشین کیسه برنج و نیاز روزانه خانه را با دوش خویش به منزل می برد داشتم کلافه می شدم و بی اختیار به سویش دویدم . پس از سلام گفتم : برای اهالی محل بد است که ببینیم شما با آن مسئولیت سنگین به این شکل در زحمت بیفتید. اجازه دهید کمکتان بکنیم . او با یک دنیا احساس مسئولیت در قبال پرسش من و تکلیف خویش در خانواده اول جواب سلام را داد و بعد گفت : متشکرم . من باید کار خود را خودم انجام دهم . من با این کار اجر می برم . مرا از اجری که خدا وعده داده است محروم نکنید. این را گفت و به راهش ادامه داد و با این عملش شگفتی مرا مضاعف ساخت . @kongere_shohada
🌹💐🕊🥀🕊💐🌹 می گفتی آمده ایم که محقق مولامون بشویم . اگر بگوییم و برای نشویم ، آخرالزمانیم . خوشا به احوالت تو هم زندگی ات و هم رفتنت برای مولا بود . @kongere_shohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فرمانده شجاع نیروهای ویژه ایران فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد . وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است. درسال ۱۳۳۵ وارد ارتش شد ، سریعا به نیروهای ویژه پیوست . فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود . دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند . در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند . وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس ، نیروهای عراقی را به اسارت گرفت . او طی نامه ای به صدام حسین او را به نبرد در دشت عباس فراخواند ، صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد ، عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود . پس از نبردی نابرابر و طولانی ، عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت می گیرد . درسال ۱۳۶۲ به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه منسوب می شود . بخاطر رشادتش درجنگ به او لقب دادند. وی در عملیات قادر در منطقه سرسول بر اثر اصابت ترکش توپ به رسید . زمان رادیو عراق با شادی مارش پیروزی پخش کرد . اینها گوشه کوچکی از رشادت بزرگ مردی بود که اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند .
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 خاطره ای زیبا از یک نمونه از کمک به دیگران در زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه . من و هم از منطقه بر می گشتیم . تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون . پرسید : کجا می رین ؟ مرد گفت : کرمانشاه علی گفت : رانندگی بلدی مرد گفت : بله بلدم رو کرد به من گفت : سعید بریم عقب مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا عقب خیلی سرد بود گفتم : آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی ؟ اون هم مثل من می لرزید ، لبخندی زد و گفت : آره، اینا همون نشینایی هستن که فرمود به تمام نشین ها شرف دارن . راوی :
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 کسی می‌تواند از سیم‌های خاردار دشمن عبور کند که در سیم‌های خاردار نفس خود گیر نکرده باشد . 🌹 🌹 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷 🌹 🌹 : 🗓 1345/09/16 🗓 محل تولد : زنجان وضعیت تاهل : متاهل شغل : فیزیکدان : 🗓 1389/09/08 🗓 محل : تهران نام عملیات : ترور مزار :
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🕊 🕊 تاریخ تولد : 🗓 1332/04/31 🗓 محل تولد : کیاکلا _ مازندران وضعیت تاهل : متاهل تاریخ : 🗓 1359/09/15 🗓 محل : ایلام _ میمک _ تنگه بینا علت شهادت : سرنگونی بالگردش توسط میگ عراقی مزار :
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀 هر وقت من را می‌بینید سر من فریاد بکشید که برای چه کرده‌ای؟ شما اگر می‌خواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا می‌کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده‌تر است. شما باید هر وقت من را می‌بینید، بپرسید چه می‌کنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای چه کرده‌ای؟
🌹🌴🥀🏴🥀🌴🌹 روضه که تمام شد ، غیبش زد . خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته سراغ شستن سرویس های بهداشتی . نگذاشت کسی کمکش کند . می گفت : افتخارم این است که خادم روضه ی باشم .
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 که برای آب می نوشت هر روز می دیدم گوشه ای نشسته و می نویسد . با خودم می گفتم که کسی را ندارد ، برای چه کسی می نویسد؟ آن هم هر روز ! یک روز گفتم : نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل برد. را از جیبش در آورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت. چشمانش پر از شد و آرام گفت : من برای آب می نویسم، را ندارم که …
گذری کوتاه بر زندگی فرمانده عملیات پایگاه سوم شکاری همدان فرمانده پایگاه‌های شکاری همدان و چابهار از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ افسر هماهنگ‌کنندهٔ آموزش خلبانان ایرانی در پاکستان در سال ۱۳۶۴ فرمانده پایگاه ششم شکاری بوشهر در سال ۱۳۶۷ فرمانده منطقهٔ هوایی شیراز در سال ۱۳۷۱ معاون هماهنگ‌کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از ۱۰ اسفند ۱۳۷۲ تا زمان زاده فروردین ۱۳۳۰ در آبادان در سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دورهٔ مقدماتی پرواز با هواپیمای اف-۳۳ برای تکمیل دورهٔ تکمیلی به کشور آمریکا رفت. وی پس از بازگشت به ایران با درجهٔ ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری بوشهر مشغول خدمت شد. با شروع جنگ ایران و عراق از جمله خلبانانی بود که در عملیات ۱۴۰ فروندی در حمله به خاک عراق نقش مهمی ایفا کرد. وی به علت شایستگی‌های نشان داده در ۱۰ اسفند ۱۳۷۲ به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگ‌کنندهٔ نیروی هوایی ارتش ایران منصوب شد و تا هنگام این سمت را بر عهده داشت. در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۳ در یک سانحهٔ هوایی به همراه چند تن از فرماندهان عالی‌رتبهٔ نیروی هوایی شد.
گذری بر زندگی در سال ۱۳۲۸ در روستاي قاسم آباد از توابع شهرستان ورامين ديده به جهان گشود . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهرستان ورامين گذراند . پس از اخذ ديپلم در سال ۱۳۴۸ به خدمت سربازي اعزام شد . خدمت سربازي را به عنوان سپاه دانش در يكي از روستاهاي اسفراين انجام داد . شرايط جغرافيايي منطقه در آن زمان براي كشت خشخاش مساعد بود و اهالي روستا به صورت فراگير مبادرت به كشت آن مي‌كردند . تا جايي كه مي توانست آنها را از اين كار باز مي‌داشت . پس از انجام خدمت سربازي ، در سال ۱۳۵۰ وارد دانشكده خلباني نيروي هوايي شد . پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ايران ، به منظور تكميل دوره خلباني به كشور آمريكا اعزام شد و پس از اخذ دانشنامه خلباني به ايران بازگشت و با درجه ستواندومي در پايگاه چهارم شكاري دزفول به عنوان خلبان هواپيماي « اف ۵ » مشغول به خدمت شد . با اوج گيري انقلاب شكوهمند اسلامي و حتي قبل از آن جزء نخستين خلبانان حزب اللهي بود كه در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و آگاه كردن ساير قشرهاي پرسنل نيروي هوايي نقش بسزايي داشت . پس از انقلاب با جمعي از همكاراني اقدام به انتشار يك نشرية درون گروهي به نام « مخلصين » كرده بود كه حاوي مطالب اعتقادي و فرهنگي بود و علي رغم تيراژ محدود ، بسيار جالب توجه و در آگاه سازي پرسنل مؤثر بود . در سال ۱۳۵۹ به عنوان افسر خلبان شكاري در پايگاه شكاري تبريز مشغول به خدمت بود كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران آغاز شد ، عليرغم اينكه در روز حمله هوايي دشمن به خاك ميهن اسلامي در مرخصي به سر مي‌برد ، ولي بلافاصله خود را به پايگاه مربوطه رساند و از روز بعد پروازهاي جنگي خود را شروع كرد . وي در سال ۱۳۶۰ به عنوان فرمانده پايگاه پنجم شكاري ( اميديه ) انتخاب و در اين پايگاه مشغول خدمت شد . علاوه بر مسئوليت سخت فرماندهي ، خود نيز شخصاً در پروازهاي جنگي شركت مي‌جست و نسبت به خدمات جانبي از جمله رسيدگي به امكانات زيستي و فضاي سبز و … پايگاه پنجم همت مي‌گمارد . در سال ۱۳۶۳ به سمت معاون عملياتي پايگاه دوم شكاري منصوب شد . پس از ۳ سال انجام وظيفه در اين مسئوليت ، در سال ۱۳۶۶ به عنوان مديريت آموزش عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد . پس از سرلشكر خلبان 3عباس_بابايي كه معاونت عمليات نيروي هوايي را عهده دار بود ، به اين سمت ( معاونت عمليات نيروي هوايي ) برگزيده شد و تا زمان ، ۱۳۷۳/۱۰/۱۵ عهده دار اين مسئوليت مهم بود . سرلشكر خلبان ، ، در طول جنگ تحميلي ، همواره داوطلب مأموريتهاي مشكل بود و بارها اتفاق مي‌افتاد كه در يك روز ، هفت بار به خاك دشمن حمله مي‌برد و بدون شك او با انجام دادن ۴۰۰ پرواز برون مرزي بر فراز خاك دشمن و ۱۷۲۴ ساعت پروازهاي مختلف در خاك ميهن اسلامي ، يكي از قهرمانان جنگ به حساب مي‌آيد كه چندين بار تا مرز پيش رفت تا سرانجام در مورخ ۱۳۷۳/۱۰/۱۵ بر اثر سانحه هوايي ، به همراه فرمانده فقيد نيروي هوايي ، سرلشكر و چند تن ديگر از همرزمانش ، به آروزي ديرينه‌اش رسيد و به لقاء معبود پيوست . به هنگام ۴۶ سال سن داشت و از وي دو فرزند پسر و دو فرزند دختر به يادگار مانده است .
گذری بر زندگی يكي از مهمترين فعاليتهاي طي سالهاي ۶۶ الي پايان جنگ تحميلي اسكورت ناوگان تجاري كشتي هاي نفتكش ايران در خليج فارس و درياي عمان تا خروج آنها بود. انجام عمليات اسكورت باتوجه به حجم عمليات جنگي و مضافاً حجم عمليات عادي و روزانه نهاجا كاري بس عظيم بود. نگهداري مجتمع پتروشيمي بندر امام، حفاظت از ميدان گازي كنگان و مواردي نظير اينها يادآور اقدامات و جانفشاني هاي عقابان تيزپرواز و پرسنل پدافندي نيروي هوايي تحت فرماندهي و مديريت اين بزرگوار هميشه به يادماندني است. طراحي و ساخت خودروشمس ايجاد خطوط هوايي سها (سازمان هواپيمايي ارتش جمهوري اسلامي ايران) شركت در پروژه هاي دولتي در راستاي امور مهندسي و تأسيساتي، افزايش كارايي و استخراج از معادن تحت پوشش از قبيل نمك سمنان كه نيازمنديهاي صنايع نفتي و پتروشيمي كشور را مرتفع و پشتيباني مي نمايد، ازدياد بازده صنايع فلزي (ريخته گري ـ تراش و...) و دريافت سفارش به منظور رفع نيازمنديهاي دولتي، نظامي و خصوصي. منطقي ترين راه را براي كاهش اثرات محدوديت اعتباري و روبرويي با شرايط پس از جنگ انتخاب نمود و آن خودكفايي هرچه بيشتر نيروي هوايي بود. بدينوسيله علاوه بر آنكه از خروج اعتبارات نيروي هوايي جلوگيري مي كرد توان توليدي و خدماتي را افزايش داده و درآمدهاي حاصل از اين قبيل فعاليت ها را همواره تحت كنترل و نظارت دقيق قرارداد كه به عنوان پشتوانه اي براي اجراي برنامه هاي سازندگي مورد بهره برداري قرار گرفت. با كمك فرماندهان و پرسنل عزيز نيروي هوايي پروژه هاي بلندمدت را طراحي نمود كه يكي پس از ديگري جامه عمل مي پوشد. يكي از اين پروژه ها بعد از ايشان هواپيماي جنگي آذرخش بود كه با حضور رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۶ به پرواز در آمد. به هر تقدير با حمايت پرسنل از جان گذشته نيروي هوايي آنچه درتوان داشت در طبق اخلاص نهاده و به پيشگاه ملت ايران تقديم نمود و امروز به خيل پيوسته است كه همواره در فراق آنها مي سوخت. روح حماسي او از همان پهنه آسمان نيلگوني كه مأواي هميشگي او و يارانش بود به ملكوت اعلي عروج كرد تا دركنار امام و فرمانده خود آرام گيرد.
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 زمان شاه انداختنش توی بند نوجوانان بزهکار . صبوری به خرج داد . چند روز بعد صدای جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود! مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد . می گفتند تو به اینها چه کار داشتی ؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود . یکبار هم نشد که زیر شکنجه ، اطلاعات را لو بدهد . نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند . 🕊 🌹
🌹🕊🌷🏴🌷🕊🌹 صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند. تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت. تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد. روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرمانده‌ي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن.
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 لحظاتی قبل از و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر امت جدش را چنین هدایت نمود : شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید . چند روزِ دنیا به زودی می گذرد ، کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید . شما به دستور شاه ستمگر، ما را می کنید ، ولی طولی نمی کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید ، آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد ، شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید ، نه اینکه سِلاحتان را برای حفظ حکومت شاه رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید ... ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش ! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید ، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید . فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است .
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 مان کوچک بود ، گاهی می‌رفت طبقه پايين . يک روز پايينی به من گفت : به اين قدر دلم می‌خواد يه روز که مياد ، لای در شما باز باشه ، من ببينم شما دو تا و به هم ديگه چی می‌گيد ، که اين قدر ؟ 📚 يادگاران ، كتاب
🥀💐🌷🌴🌷💐🥀 همه دسته گل به آب می دهند اما انگار حکایت ما فرق دارد ما دسته گل به خاک می دهیم انگار که آنان که زلال تر از آبند، باید خاک آلود به دیدار رب العالمین بروند . ما دسته گلی به خاک فکه دادیم که عطرش هنوز هم به مشام می رسد ... از همان روزی که پر کشید، فهمیدم که ماموریت زمینی اش تمام شده ... اعتراف می کنم که امتحانش را خوب پس داد ... خیلی خوب ... نه ... برای فکه زیاد بود و حالا می باید، به جای آباد کردن فکه، به داد دل مکه مانند ما می رسید ... از همان شبی که دست عنایتش را بر سرم کشید، در مکه دلم مسجد الحرامی ساخته ام که سجده بر هر کسی غیر از حضرت پرودگار در آن حرام است . و این است معجزه آن دسته گلی که در فکه فدا شد تا مکه دل ها را آباد کند ... بر گرفته شده از کتاب
🌴🌷🕊🌹🕊🌷🌴 ما در قبال تمام ڪسانی ڪه راه ڪج مےروند و حق نداریم با آنها تند برخورد ڪنیم ...! از ڪجا معلوم ڪه ما در آنها نداشته باشیم ...؟!
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 دکتر یه موبایلی داشت که خیلی قدیمی بود . بهش می گفتم : این چه موبایلی که شما داری ؟ می گفت : داره کار می کنه برای چی عوض کنم؟ عینک دکتر هم سنگین بود می گفتم : دکتر اینو عوضش کن و یه سبک ترش رو بگیر می گفت : به این خوبی داره کار می کنه چرا باید عوضش کنم؟ شاید بگید لابد دکتر بخیل بوده! اما واقعیت اینه که دکتر خیلی هم دست و دلباز بود رقم های بزرگ به مردم قرض یا وام می داد و بعضا می بخشید خیلی هاشو من خبر دارم بعضی وقتا از ما می خواست تا اگه خونواده مستمندی رو می شناسیم، معرفی کنیم. می گفت که گروهی هستند و به خونواده های مستمند و فقیر کمک می کنند بعد از فهمیدیم که خود دکتر مسئولیت این کار رو بر عهده داشت . خیلی ها نمی دونستند که دکتر استاد دانشگاه فیزیک هسته ای است بعد از وقتی عکسش رو می دیدند با تعجب می گفتند : فلانی استاد فیزیک هسته ای بود ؟ راوی :
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 مزار خیلی شلوغ می‌شود ، اوائل این موضوع برای خود ما هم عجیب بود ، می‌رفتیم و می‌دیدیم یکی از شیراز به عشق بلند شده آمده تهران ، یکی در گرگان خواب را دیده و آمده بهشت زهرا ، یکی در قم ، یکی در اصفهان و ... اولش نمی دانستیم حکمتش چیست بعد دیدیم حکمت این شلوغی ، بر می گردد به که خطاب به مردم گفته : اگر درد دلی دارید یا خواستید مشورتی بگیرید بیایید سر من، به لطف من همیشه حاضر هستم . شاید باورتان نشود ، اما ما هر وقت سر مزار می‌رویم می‌بینیم مزار پر از دسته است و اصلاً احتیاجی نیست ما با خودمان ببریم . راوی : مزار مطهر : قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀 مےگفت : اگه جایے بمانی ڪہ دست احدے بهت نرسہ کسے تو رو نشناسہ باشے و هم بیاد سرتو روی دامن بگیره ، این خوشگلترین ... https://eitaa.com/kongere_shohada