#شهید_مصطفی_اسماعیلی
فرازی از وصیت نامه:
سعی کنید با هم بیشتر یک دل و یک زبان باشید و وحدت همیشگی خود را که امام امت و سایر مسئولان عزیز بر آن زیاد تکیه می کنند، حفظ نمایید زیرا که انسان واقعی در این زمان آزموده میشود.
باید این را بدانیم که وظیفهی حساس و خطیری به گردن ماست. هر کسی در هر پست و مقامی است، باید خود را برای خدمت به انقلاب آماده سازد وگرنه مدیون خون شهیدان است.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔷 یک بهمن سالروز شهادت شهید مدافع حرم و حافظ کل قرآن، اکبر شهریاری گرامی باد.
🔸دوست نزدیک فرمانده جبهه مقاومت شهید محمودرضا بیضایی بود. درست همان زمانی که کل جهان مانده بود که جنایات داعش را باور کند یا نه، او از نزدیک با داعش در حال جنگ تن به تن بود!
🔸ده روز قبل از شهادت به کربلا رفت اما هرچه اصرار کردند داخل حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) نشد چون خجالت می کشید که حرم خواهرش زینب (س) در محاصره است! آن زمانی که بعضی ها پس از شنیدن اخباری که از تلویزیون پخش میشد برای دفاع از مقدسات حتی دعا هم نمیکردند، او به هر سختی که بود خود را به دمشق و محله زینبیه رسانده بود!
🔸۲۹ دی فرا رسید و شهید محمودرضا بیضایی در محله قاسمیه دمشق و در نزدیکی حرم حضرت زینب (س) به کاروان عاشورا پیوست و فردا پیکرش را برای تشییع به تهران آوردند اما اکبر در سوریه ماند و در حالی که لباس رزم محمودرضا را بر تن داشت، غریبانه در حال دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) بود.
🔸دل عاشقش بی تاب شهادت و محمودرضا شده بود و گریه می کرد. یکی از مجروحان به او گفت: «ناراحت نباش، محمودرضا چندی پیش خواب دیده بود که در یک باغ سبز با تو راه می رود و می خندید!»
🔸دو روز بعد از شهادت محمودرضا و یک روز پس از تشییع او، یکی از کانالهای تلگرامی نوشت: «بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین، شهید اکبر شهریاری از تهران لحظاتی پیش در کوچههای اطراف حرم حضرت زینب (س) به خیل عظیم شهدای مدافع حرم پیوست!»
♦️خواب محمودرضا سریع تعبیر شد تا هردوی آنها در بهشت باشند و ما به حالشان حسرت بخوریم🌹
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
کوچه شهدا✔️
✨#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_سی_و_یکم بعد اینکه زهرا و سید وارد شدن بابا رفت و راه پله رو نگ
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
#قسـمـت_سی_و_دو
-بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر راه میرفت ولی الان به خاطر امنیت من و شما...
که بابام پرید وسط حرفو گفت: دختر تو با چند ماه پیشش میخوای ازدواج کنی یا با الانش؟! 😡در ضمن این پسر و این خانواده اگه سالم هم می اومدن من جواب منفی میدادم چه برسه به الان که
میدونستم بحث بی فایده هست...اشکامو😭 به زور نگه داشتم و رفتم توی اتاقم..وقتی در اتاق رو بستم بغضم ترکید...صدای گریم بلند و بلند تر میشد..با هر بار یاد آوری آخرین نگاه سید انگار دوباره دنیا خراب میشد روی سرم...دوست داشتم امشب دنیام تموم بشه...ای کاش اتفاقات امشب فقط یه کابوس بود...تا صبح فقط گریه میکردم و مامانم هم هر چند دقیقه بهم سر میزد و نگرانم بود😔
مامانم اومد تو اتاق و گفت : دختر اینقدر خودتو عذاب نده..از دست میریا...
-اخه شما که حال منو نمیدونی مامان...دلم میخواد همین الان دنیا تمام بشه😞
-من حال تورو نمیدونم؟! ههه...من حال تو رو بهتر از خودت درک میکنم😌
-یعنی چی مامان؟!😳
-یعنی اینکه....هیچی...
ولی دخترم دنیا تموم نشده...کلی خواستگار قراره برات بیاد
با کلی افکار و قیافه مختلف
نمیگم کیو انتخاب کن و کیو نکن
نمیگم مذهبی باشه یا نباشه
ولی کسی رو انتخاب کن که ارزشتو بدونه و بتونه خوشبختت کنه
اونشب و فردا اصلا تو حال و هوای خودم نبودم اصلا نتونستم بخوابم و همش فکر و خیال صبح شد و دلم گرفته بود دلم میخواست با زهرا حرف بزنم ولی نمیدونستم چی بگم بهش
هیچکی نبود باهاش درد دل کنم یاد حرف زهرا افتادم..که هر وقت دلش میگیره میره مزار شهدا لباسم رو پوشیدم و به سمت شهدای گمنام راه افتادم..
نزدیک مزار که شدم.. اااا...اون زهرا نیست بیرون مزار وایساده؟!
چرا دیگه خودشه حالا چیکار کنم
اروم جلو رفتم
-سلام
-سلام ریحانه جان و بغلم کرد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟😊
-دلم گرفته بود...اومده بودم باهاشون درد دل کنم...تو چرا بیرونی؟!
-محمد گفت میخواد حرف بزنه باهاشون و کسی تو نیاد.
-زهرا نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم.به خدا منم نمیخواستم...
-این چه حرفیه ریحانه.من درکت میکنم
اروم به سمت مزار حرکت کردم.و وارد یادمان شدم.صدای سید میومد وکم کم واضح تر میشد
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب ترش نشستم و به حرفهاش گوش دادم
ادامه دارد ...
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🎊امشب رضویون شادند همه
🌸دل در حرم رضا نهادند همه
🎊عیدى ولادت از رضا مى گیرند
🌸خشنود ز مقدم جوادند همه
💐میـلاد امـام جواد علیه السلام و حضرت علی اصغر(ع)مبارک💐
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
✔️
هدایت شده از کربلا آنلاین✔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯با هزینه دو ماه روغن خونتون یک سرخ کن بدون روغن رژیمی تهیه کن
هم سرخکرده با کیفیت میخوری هم روغن مصرف نمیکنی
💢اگه میخای مبتلا به سرطان نشی بدنت سالم باشه و کبد چرب نداشته باشی
این محصول لازمه برات
هم کیفیتش عالیه
هم قیمتش مناسبه
🗣️ عزیزان با اعتماد کامل خرید کنید
🔍توضیحات کامل داخل کانال زیر
https://eitaa.com/joinchat/2247360858C6682b2cd0d
💢دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
💫سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هم دانشگاه می رفت هم کار میکرد توی يک شرکت تأسيساتی،اوايل کارش بود که گفت برای مأموريت بايد برم خرم آباد...خبر آوردند دست گير شده،با دو نفر ديگر اعلاميه پخش ميکردند.
آن دوتا زن و بچه داشتند.
احمد همه چيز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند.
🌹 جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
#شهادت
#میلاد_امام_جواد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید #سردار_صادق_امیدزاده
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠«روایت مظلومیت یک قهرمان»💠
🎥 نحوه شهادت شهید محسن رضایی را در این ویدئو ببینید:
#شهید_محسن_رضایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن #قسـمـت_سی_و_دو -بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر ر
✨ #چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
#قسـمـت_سی_و_سوم
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم
دیدم با بغض داره درد دل میکنه
-شهدا چی شد؟!مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟! که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن
دلم خیلی براش میسوخت...منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم...اروم رفتم پشت سرش...
نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم...
فقط آروم گفتم: سلام آقا سید
اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن
-اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟!
-خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.نه ثبتی نه دینی و نه...
لااله الا الله
-قلبی چطور؟!اینقدر راحت جا زدید؟!من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟ یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟!
چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟!این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!
-من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟
-چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟
-چه جوابی؟!چه دفاعی؟!مگه دروغ میگفت؟!من فلجم...حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو...کجای حرفهاش غلط بود؟!
-اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست...
ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ...این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟!
حق هم دارید فکر کنید..چون عاشق نشدید تا حالا...و نمیدونید عشق یعنی چی...خداحافظ
بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت:
ریحانه خانم(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه
برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه...
خداحافظ...
و از محوطه بیرون اومدم...
چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم...روزها برام تکراری و بیخود میگذشت..فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیومد..هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد.
ادامه دارد ...
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
پول توجیبی که پدر به ما میدادند فقط برای خرید خوراکی نبود. میگفتند: از همین پول، لوازم التحریر هم بخرید. اگه میخواید برای کسی هدیه بخرید، مقداری از پولتان را جمع کنید و از همین پول هدیه بخرید. با این روش ما نحوهی درست خرج کردن را یاد میگرفتیم. بعضی وقتها که برای خرید چیزی پول کم میآوردیم، مقداری پول به ما قرض میدادند و ماههای بعد از پول توجیبیمان کم میکردند. اینجوری فرهنگ قرضالحسنه را هم به ما آموزش میدادند.
#شهید_سید_محمد_حسینی_بهشتی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#عشق_سردار!!
🌷حاج حسن آقا فرمانده موشکی بود. اصلاً موشک، عشقش بود؛ هر جا موشک بود، ایشان را میتوانستی پیدا کنی. همیشه به من میگفت باید بدنی قوی داشته باشیم. چون اشتغال به موشک با همه کارهای دیگر فرق میکند. وقتی میخواهید یک کابل موشک را بالا بکشید، اگر توان نداشته باشید، مهرهها بلافاصله جابجا میشوند. چه بسا که خیلیها هم مهرههایشان جابجا شد و خیلیها زانودرد گرفتند.
🌷بنابراین چون این کار، سنگین است، افراد باید اینقدر توان داشته باشند و توان رزمیشان بالا باشد که بتوانند به راحتی اینها را حمل کنند و کارهایشان را انجام دهند، راحت بتوانند کار تعمیرات را انجام دهند. میدیدم که فراهم آوردن همه امکانات ورزشی برای آمادگی جسمانی جوانها لازم است و ما باید امکانات رشته مورد علاقه کارکنان را مهیا کنیم و همه اینها از طریق خود سردار مقدم انجام شد.
🌹خاطره ای به یاد پدر موشکی ایران سردار شهید حاج حسن طهراتی مقدم
#راوی: فرمانده سردار ناصر شهسواری
منبع: سايت نويد شاهد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯