eitaa logo
کوچه شهدا✔️
82.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند حضرت آقا..؛ از کار عجیب شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
«همه‌ شرایط را بسنجید، اما بدانید آنکه به کار ما نتیجه می‌دهد، دست عنایت خداست.»🎋 ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯ ‎‎‌
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهید حمید سیاهکالی:تنها چیزی که انسان باید سر لوحه ی زندگیش و خط مشق قرار بده ولایت مطلق فقیه است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا ....#به_خصوص_غلامعلی 🌷حاج حسن؛ پدر غلامعلی همیشه می‌گفت: من این زندگی و همه بچه‌
🌷 🌷رهنمون یک دفترچه کوچک داشت، همیشه همراهش بود و به هیچ‌کس نشانش نمی‌داد. یک‌بار یواشکی برداشتمش ببینم چه می‌نویسد. فکرش را کرده بودم. کارهایی که در طول روز انجام داده بود را نوشته بود. سر چه کسی داد زده، که را ناراحت کرده، به چه کسی بدهکار است. همه را نوشته بود؛ ریز و درشت. نوشته بود که یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند. به رهنمون گفتم: «وقت اذان است. برویم نماز.» 🌷گفت: «من باید بروم تا یک جایی و برگردم. اگه می‌خواهی تو هم بیا. زود می‌رویم و بر می‌گردیم.» گفتم: «حالا کجا می‌خواهید بروید؟» برایم تعریف کرد که دیشب با کسی حرفش شده و بد باهاش حرف زده و فکر می‌کند طرف از او دلخور شده، الان هم می‌خواهد برود، از دلش در بیاورد. گفتم: «حالا نمی‌شود بعداً بروی؟» نگاهم کرد. نگران بود. گفت: «نه، همین حالا باید برویم.» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز دکتر محمدعلی رهنمون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
📌نزدیک یک هفته بود که بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به و ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم... 📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون و ملحفه توی خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ... 📌شبها می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره بخونیم... شهید علیرضا قلی پور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📌شهید سید هاشم صفی‌الدین : هرجایی که خدا بر ما تکلیف کرد، ما بودیم و هستیم. 🔸اگر تکلیف‌ما، بودن در مرزهای فلسطین و جنگیدن با دشمن باشد، ما آماده‌ایم که جان خودمان و هرچه داریم را در راه تحقق این هدف و ادای تکلیف، ادا کنیم و اطمینان داریم خدا یاریمان خواهد کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 6⃣2⃣ #دعوت_ش
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید قسمت 7⃣2⃣ 🍃آقا سید مجتبی علمدار را اتفاقی از طریق خریدن نوار مداحی هایش شناختم. بعد برنامه روایت فتح را که مربوط به شهید علمدار بود را دیدم. فهمیدم که نوار از چه کسی است. اما از آن روز نوار و نام شهید علمدار در گوشه بایگانی ذهنم خاک می خورد. دلم با خدا بود. ولی نمی دانم کدام قدرت شیطانی مرا از رفتن به سوی خدا باز می داشت. در خواندن نماز کاهل بودم. یک روز می خواندم و دو روز قضا میشد. سرطانی دلم را احاطه کرده بود. سعی می کردم با گوش کردن نوارهای مذهبی و رفتن به مجالس دعا، هر طوری که می شد دلم را شفا بدهم، اما نشد. 🍃در تصادفی پایم شکست. درمانش طولانی شد. همان سال در کنکور هم قبول نشدم. و این ضربه روحی شدیدی بر من وارد کرد. ایمان ضعیفی داشتم و ضعیف تر شد. کاهل بودن در نمازم تبدیل شد به بی نمازی کامل. ماه رمضان آمد و من تنها دهانم را بستم. یک بار هم مسجد نرفتم حتی در شب های قدر. 🍃شبی در خوای دیدم مجله ای در مقابل من هست. تیتر روی آن نوشته بود: «آخرین وسایل به جا مانده از شهید علمدار به کسی که محتاج آن است به قید قرعه اهدا می شود.» مجله را خریدم و با تعجب دیدم، وسایل سید مجتبی به من رسیده است. شیشه عطر، تکه ای گوشت مرغ که نوشته بودند ته مانده ی آخرین غذای آقا سید است. به همراه چند قطعه عکس و دست نوشته. تکه گوشت را خوردم و کمی عطر به لباس هایم زدم. با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. وقت نماز صبح بود. ولی من که به بی نمازی عادت کرده بودم به اتاق دیگری رفتم تا بخوابم. حال عجیبی پیدا کرده بودم. اما هر طور بود خوابیدم. دوباره خواب دیدم، درست زیر عکس آقا سید نوشته بودند: «تو خواب نیستی، تو بیداری، این بیداری است.» از خواب پریدم و مشغول نماز شدم. 🍃نزدیک محرم بود. انگار نیرویی از درونم مرا به سمت خدا هل می داد. دلم عاشق نماز شد و نماز برایم طعم دیگری داشت. ایام فاطمیه دلم غریب شد. انگار تمام صحنه های مصیبت بی بی دو عالم جلوی چشمانم پدیدار می شد. گریه هایم برای اهل بیت (ع) به خصوص خانم حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) حال و هوای عجیبی گرفته بود. تا اون روز اصلا نمی دانستم روزی به نام عرفه وجود دارد. به واسطه نوار آقا سید، روز عرفه و قداستش را شناختم. خدا سید را رسول دل من کرد و به واسطه او مرا از منجلاب گناه بیرون کشید. 📙کتاب علمدار، صفحه 214 الی 216 ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
‌🕊🌷 زیر پایتان را نگاه کنید روی خون چه کسانی پای می‌گذارید و راه می‌روید؟ بعد فردای قیامت چگونه می‌خواهید جوابگو باشید؟ خون شهدا را پایمال نکنید. ‌🕊🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
VID_20200717_002249_515_00(2).mp3
5.83M
داستان زیبا و معجزه سلام اللّه علیها از زبان شهید حاج قاسم سلیمانی ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 7⃣2⃣ #رسول_
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا خاطرات شهید سید قسمت 8⃣2⃣ (زهرا علمدار) 🍃مریم شاگرد ممتاز مدرسه و بسیجی و حافظ هجده جز قرآن بود. چون مسیحی بودم. می ترسیدم جلو بروم و به او پیشنهاد دوستی بدهم. ممکن بود دستم را رد کند. سعی می کردم خودم را به او نزدیک کنم. هر جا می رفت دنبالش می رفتم. توی حیاط ناگهان کسی از پشت چشمانم را گرفت. دستش را برداشت. مریم بود که به من اظهار محبت و دوستی می کرد. خیلی خوشحال شدم. چقدر منتظر این لحظه بودم. او را خیلی دوست داشتم. 🍃یه روز پیشنهاد بریم دعای توسل. وارد نمازخانه شدیم. بچه ها گریه می کردند و دعا می خواندند. منم که چیزی بلد نبودم گوشه ای نشسته بودم و بی اختیار اشک می ریختم. هر روز همراه با مریم به مدرسه می آمدم. اولین چیزی که از او یاد گرفتم حجاب بود. خانواده ام با چادر مخالف بودند. با بهانه هایی مثل اینکه چون عضو گروه سرود مدرسه هستم، گفته اند حتما باید چادر داشته باشی و ... آن ها را مجبور کردم برایم چادر بخرند. مریم اخلاق خوبی داشت، غیبت نمی کرد و ... ، به همین دلیل دوست داشتم در هر کاری از او تقلید کنم. تا آنجا که وقتی عروسی یا جشنی در فامیل برپا میشد، در آن مجالس موسیقی و رقص و ... بود، توانستم همه را کنار بگذارم. 🍃به این فکر افتادم در مورد اسلام مطالعه و تحقیق بیشتری کنم. مریم برایم کتاب آورد و مطالعه می کردم و نکات مهم را یادداشت می کردم. آنقدر مطالعه کردم تا شک و تردید را از خودم دور کنم. از طرفی خانواده بهم فشار می آوردند و علت مطالعه این کتابها را می پرسیدند. باز به ناچار بهانه هایی می آوردم مثلا تحقیق درسی دارم و اگر ننویسم نمره ام کم می شود. مریم هم همراه کتاب ها برایم عکس شهدا و وصیت نامه هایشان را می آورد و با هم آنها را می خواندیم. این گونه راه زندگی کردن را به من یاد می داد. البته از قبل به شهدا ارادت داشتم. آنها برای دفاع از وطن شهید شده بودند. اینگونه دوستی با مریم مرا به سمت اسلام و مسلمان شدن می کشاند. 🍃تا اینکه اواخر اسفند سال 1377 ، مریم به من اصرار کرد که با هم به مناطق جنگی جنوب برویم. خیلی دوست داشتم به این سفر بروم. اما پدر و مادرم مخالف بودند. دو روز قهر کردم و لب به غذا نزدم. ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم. هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم پیدا نکردم. با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. وقتی دعا می خواندم در آن غرق شدم و حالم بهتر شد. نمی دانم در کدام قسمت دعا بود که .... ادامه دارد... 📙کتاب علمدار، صفحه 217 الی 220 °•|🌿🌸 ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
📸 این یعنی خاک بر سرما... ✍ دست نوشته سردار شهید داوود جعفری: امام زمان(عجل الله تعالی): ✴️ برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که فرج من، فرج شما نیز هست. ‼️این یعنی خاک بر سر ما، یعنی ما غفلت کردیم ، اینقدر غفلت کردیم که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خودش باید به ما بگوید برای فرج من بسیار دعا کنید. ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
‌🕊🌷 شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی و نه برای راحتی شخصی میخواهم، بلکه از آنجا که شهادت در رأس قله کمالات است، آن را میخواهم. ‌🕊🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🥀🍂 🥀 ❇️ سلام نائب امام زمانم ❣ 💠 تا حالا روایتگری امام‌خامنه‌ای برای یک شهید رو دیدی؟ 🔸️ نابغهٔ نظامی که صدام برای سر او جایزه گذاشته بود؛ 🌷 شهید علی چیت‌سازیان 🤲اللّهُمَّ‌احْفِظْ‌قٰائِدَنَا الْاِمٰامَ‌آلْخٰامنه‌ای🤲 ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تأسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت «حضرت زهرا س» خورده شود .. | شهید احمد امینی❣| ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
ببینید وضعیت خانواده هفت نفره که داخل یکی از روستاهای دور افتاده کشورمون زندگی میکنن 👆 این خانواده ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به لطف خدا و کمک شما عزیزان وسایل برای ساخت حموم دستشویی خونه نیازمند خریداری و فرستاده شد به سمت روستا ✅ ان شالله از فردا کار خونه این بنده خدا را شروع میکنیم🌹
57.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطراتی ناب و بسیار زیبا از شهید علیرضا قلی‌پور که تا به حال نشنیده‌اید به روایت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا_ #همین_حالا 🌷رهنمون یک دفترچه کوچک داشت، همیشه همراهش بود و به هیچ‌کس نشانش نمی
🌷 !! 🌷حاج حسن انس عجیبی با نماز داشت و این روحیه را به نیروهای تحت امرش انتقال می‌داد. قرار بود تستی موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: بگذاریمش برای بعد. او مخالفت کرد و گفت: این تست باید الان انجام بگیرد حتی اگر نتیجه‌اش منفی باشد. اتفاقاً نتیجه تست مثبت شد. بچه‌ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می‌گرفتند. 🌷حاج حسن مثل عادت همیشگی‌اش شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز شکر. بعد از نماز شروع کرد برای بچه‌ها سخنرانی کردن. توی ذهنم بود که حتماً می‌خواهد از پاداش نیروها برایشان بگوید؛ اما مطلب دیگری گفت: «بچه‌ها حالا که این تست با موفقیت انجام شده یعنی خدا به ما نگاه کرده و به ما نظر دارد. پس بیاییم از این به بعد به همدیگر قول دهیم نمازمان را اول وقت بخوانیم.» برای ما می‌گفت، نماز او همیشه اول وقت بود. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز، سردار حسن تهرانی مقدم (پدر موشکی ایران) ❌️❌️ برای ما نیز هم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدف نیست ...! هدف اینه که عَلمِ اسلام رو به اسم بالا ببرید حالا اگه وسط این شدید فـدای ســر اســلام... 🇮🇷_پـدرشـــهــیـــدم ...🌷🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
ارادت خاصی به حضرت زهرا داشت، همیشه می‌گفت: بعد از توکل به خدا، توسل به حضرات معصومین، خصوصاً حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) حلّال مشکلات است... «شهیدابراهیم‌هادی🕊🌹» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره حاج محمود کریمی در مجلس روضه فاطمیه از حاج قاسم سلیمانی 📌شخصی آمد و از من درخواست کرد که با زنان بدحجابی که در روضه‌ها شرکت میکنند برخورد کنم 🔸 حاج قاسم هم آنجا نشسته بود..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 8⃣2⃣ #ژاکلین_ز
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا خاطرات شهید سید قسمت 9⃣2⃣ (زهرا علمدار) 🍃نمی دانم در کدام قسمت دعا بود که خوابم برد. در عالم رویا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده ام. دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا، بیا! می خواهم چیزی نشانت بدهم.» با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم، اسم من ژاکلینه» ولی هر چی گفتم گوشش بدهکار نبود. مرتب مرا زهرا خطاب می کرد. دنبال او رفتم. چاله ای را بهم نشان داد و گفت دستت را روی زمین بگذار تا داخل شوی. آن پایین جای عجیبی بود. یک سالن بزرگ که از دیوارهای بلند و سفیدش نور آبی رنگی پخش می شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس ها، عکس رهبر انقلاب آقا سید علی خامنه ای قرار داشت. به عکس ها که نگاه می کردم انگار با من حرف می زنند. ولی من چیزی نمی فهمیدم. 🍃تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد به حرف زدن. خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن ها را به مقام شهادت رساند. مانند: شهید جهان آرا، همت، باکری، علمدار و ...» همین که اسم شهید علمدار را آورد؛ پرسیدم ایشان کیست!؟ چون اسم بقیه شهدا را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند: «علمدار همانی است که پیش شما بود. همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی.» 🍃به یکباره از خواب پریدم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به شرطی که بگذاری جنوب بروم صبحانه می خورم. او هم گفت به شرطی که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی شد. پدرم به همین راحتی قبول کرد. این گونه بخاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت نام. 📚کتاب علمدار، صفحه 220 الی 222 °•|🌿🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯