کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام محمدعلی اسکندری دو فرشته بنام مصیبت و
خاطره:
یک روز #میهمان داشتیم و محمد در خانه نبود عصر که شد محمد از راه رسید در دستش یک #جعبهمیوه بود. جعبه را آورد گذاشت وسط اتاق همه کنجکاو شدیم که چرا میوه را با جعبه وسط اتاق گذاشت. نگاه کردیم دیدیم چند تا سیب بیشتر داخل جعبه نیست همه زدیم زیر خنده . چون جعبه بزرگ بود و توی آن فقط سه یا چهارتا #سیب بود! محمد مثل بچه های که مسخره شان کرده باشی، اخمی کرد و گفت: نخندید؛ ولی ما باز خندیدیم و گفتیم: خب توی نایلون می آوردی چهار تا سیب که این همه دنگ وفنگ نمی خواد. گفت: من نمی خواستم بگویم، حالا که می خندید باشه. راستش داشتم به خانه می آمدم و جعبه در دستم بود دیدم؛ #کوچه پُراست از #بچه ، از سر کوچه هر بچه ای را که دیدم به او یک عدد #سیب دادم. نمی شد که آنها در دستم #میوه را ببینند و من آن را بیاورم خانه. اگر هم گذاشتم وسط اتاق برای این بود که #مهمان ها ببینند که زیاد نیست. و باید چهار تا سیب را تقسیم کنیم
راوی: #همسرشهید
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_محمدعلی_اسکندری
#شهیدی_که
« از تیم حفاظت امام «ره» اذن مبارزه در خط مقدم را گرفت »
دو فرشته بنام حسین و منصوره به مورخ چهارم فروردین ماه ۱۳۳۹ در روستای ینگیجه از توابع شهرستان #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام انعام اله شدند.
که سرانجام در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و دوم فروردین ۱۳۶۲ از منطقه شرهانی به مقصد بهشت پر کشید
#شهید_انعام_اله_زلف_خانی
از تیم فنی مهندسی #نیروی_هوایی_ارتش ج.ا.ا بود ،
در بدو ورود #حضرت_امام_ره به ایران ، خود را به به امام رساند و از محافظین امام شد.
در ادامه : از شدت علاقه به #نظام و #وطن_پرستی از امام اذن گرفت و خود را به #منطقه_عملیاتی رساند و در نهایت به #شهادت رسید
پیکر پاک و مطهرش در #شرهانی جا ماند و بعد از #تفحص در #زنجان کنار همرزمان #شهیدش به خاک سپرده میشود
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
آنانکه معنای ولایت را نمیدانند
در کار ما سخت درماندهاند.
"شهید آوینی"
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#وصی_امام_عشق
#لبیک_یا_خامنهای
تو شبهای عملیات
هر کسی که مادر نداشت
دنبال سربند "یازهرا" میگشت
هر که بیشتر به خانم ارادت داشت
از ناحیه پهلو ترکش میخورد!
انگار ترکشها هم میدانستند
باید کجا را نشانه بگیرند..!
پشت پیراهن خیلیهاشون نوشته بود:
"میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم..."
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#رزمندگان
#دفاع_مقدس
#یافاطمه_تو_مادر_رزمندگان
یِل اَسْدی، گون توتولدی،
زینب نوایه گلدی
زهرا دئدی حسین وای،
عالم صدایه گلدی ...
یاد و خاطره شهدای بیست و هفتم آبان ماه استان #زنجان گرامی باد.
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
آقا مهدی موقع راه رفتن ، یکی از پاهایش را کمی می کشید.
یک بار از او پرسیدم: آقا مهدی چرا! شما پایت را میکشی؟ مجروحیتی ، چیزی داری؟
لبخندی زد و گفت: «بچه که بودم پایم لای زنجیر دوچرخه گیر کرده است. بعدها که پرس و جو کردم متوجه شدم درست می گفت ؛ اما کشیدن پای آقا مهدی ناشی از مجروحیتی بود که ظاهرا در جبهه #سوسنگرد داشت. ایشان این قضیه را به گیر کردن پایش لای زنجیر دوچرخه
ربط می داد تا از گفتن واقعیت طفره برود.
برگرفته از کتاب « برف تا برف
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#تصاویر قرآن جيبي متعلق به #سردار شهید و سرافراز حاج مهدی زين الدين می باشد. که هدیه شده است به یکی از عزیزان در استان #زنجان