#با_افتخار_من_یک_زنم
الله اکبر😭
و الگویم فاطمه ی زهراست🌱
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی
بازی برای آموزش رنگ ها
و افزایش تمرکز برای کودکان 😍
خیلی سادست
با لیوان یکبار مصرف
و کاغذ رنگی های کوچک
رنگ هارو به کودکت آموزش بده 😉👌
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
1.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
کاردستی آسان ساخت فرفره😍
به روش جدید 👌
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
🏴 مادرانه 👩👧👦 کودکانه 🏴
#کاردستی کاردستی آسان ساخت فرفره😍 به روش جدید 👌 کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️ https://eitaa.co
#قابل_تأمل
مشکلات اقتصادی که بعضا خانواده ها با آن درگیرند نتیجه هوش اقتصادیِ پایین است.🤯
هوش اقتصادی در #کودکی از بازی ها و اسباببازیها شروع می شود.😊
وقتی کشاورزی می کنید،
گل می کارید، بذر می کارید بچه ها غیر مستقیم تمرین می کنند
و یاد میگیرند که تولید اسباب بازی به جای خرید اسباببازی لذتبخش تر است
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#تربیت_کودک
زیاد #نه_گفتن به کودکان، به تدریج اثر آن را از بین میبرد.
⏪ کودکانی که زیاد نه می شنوند، نسبت به آن بی تفاوت می شوند.
خوب است محدودیتهایی تعیین کنید تا از تکرار کلمه "نه" رها شوید.
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
❤️✨️
🔶شعر
( آداب غذا خوردن)
🌸🌼🍃🌼🌸
اینو میدونی جونِ من
عزیز و مهربونِ من
🌸🍃
که سفره احترام داره
شروع و اختتام داره
🌼🍃
قبلاز شروع بایدکه ما
بگیم به نام اون خدا
🌸🍃
که این جهان رو آفرید
غذا رو هم آورد پدید
🌼🍃
اوگفته اِسراف نکنید
غذا رو اِتلاف نکنید
🌸🍃
یه چند تا نکتهٔ قشنگ
مفید و خیلی رنگارنگ
🌼🍃
الان میگم برای تو
الهی من فدای تو
🌸🍃
گُلم بِشور تو دَستِ تو
اگر چه بودی خسته تو
🌼🍃
اگه غذا آماده نیست
توصبربکن یه کم بایست
🌸🍃
به هیچ کسی خیره نَشو
نگاه نَکن تو لُقمَشو
🌼🍃
وقتِ جویدنِ غذا
صدا نباشه تو فضا
🌸🍃
شایدکسیخوششنیاد
اگر که این صدا بیاد
🌼🍃
دَندونامون قِرِچ قوروچ
دَهانِمون ملچ مولوچ
🌸🍃
باید دهان بسته باشه
جَویدن آهسته باشه
🌼🍃
بِینِ غذا تو آب نخور
بلند نَشو هِی تاب نخور
🌸🍃
وقتی گُلم غذا کمه
نگاه نَکن به قابلمه
🌼🍃
اگر که مهمون اومده
بلند نَگی غذا بَده
🌸🍃
لُقمه هاتو کوچیک بگیر
تا تو گَلوت نَیُفته گیر
🌼🍃
زیاد غذا نَکِش گُلم
نگو هَمَش رو میخورم
🌸🍃
تَه ماندهٔ غذات و نیز
واسه پرنده ها بِریز
🌼🍃
بعد از غذا زودی نَرو
جمع کُن گُلم تو سفره رو
🌸🍃
کمک به مادرت بِده
خستگی از تَنِش بِره
🌼🍃
بعدِ غذا دُعا بکُن
تشکر از خدا بکُن
🌸🍃
بگو خدایا ممنونم
برای آب و هم نونَم
🌼🍃
خدایا گُشنهها رو هم
غذا بِده تو از کَرَم
🌸🌼🍃🌼🍃
🍃شاعر : علیرضا قاسمی
#آداب_غذا_خوردن
#شعر_آموزشی
#تغذیه
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
🏴 مادرانه 👩👧👦 کودکانه 🏴
#قصه_ننه_علی #پارت61 فصل سیزدهم: تازه عروس چند هفتهی بعد، نمازجمعه را که خواندم، رفتم خانهی سک
#قصه_ننه_علی
#پارت62
فصل سیزدهم: تازه عروس
به حسین گفتم: «تو همین جا بمون تا من برگردم.» دو سهتا مشت به در آهنی بزرگ زدم. پیرزن صاحبخانه در را باز کرد.
- چه خبرته؟ در رو شکوندی!
- مادر! اینجا تازهعروس دارید؟!
- بله، داریم. شما؟
از پردههای سفید توری آویزان شده از اتاق گوشهی حیاط معلوم بود آنجا خانهی عروس است. رجب از اتاق بیرون آمد و چشمش به من افتاد. از زیر دست پیرزن رد شدم و به طرف او رفتم. مقابلش ایستادم و گفتم: «مبارکه حاجآقا!» سرش را پایین انداخت. کفشم را از پا درآوردم و وارد خانه شدم. فرشی که برای عروسی حسین کنار گذاشته بودم، وسط خانه پهن کرده بودند. عروس جوان مثل بید میلرزید. آرام به طرفش رفتم. عکس امیر و علی را از کیفم درآوردم و جلوی صورتش نگه داشتم. دستش را محکم گرفتم و گفتم: «بهبه! خانوم! خوش اومدی! غریبه بودیم ما رو عروسیت دعوت نکردی؟! اصلا آقا داماد عروسی گرفته برات؟! ماشاءالله چه خونه زندگیای درست کرده برات! نماز میخونی؟! اگه میخونی، پس حتما میدونی رو فرش غصبی نمازت باطله! این عکس رو ببین. زنِ عجب مرد باانصافی شدی! زن کسی شدی که این دوتا دستهی گل رو رها کرد و اومد دنبال تو.» دستش را کشید و فرار کرد، از خانه رفت بیرون. رجب آمد داخل اتاق و گوشهای نشست. عکس علی را از کیفم بیرون آوردم و به دستش دادم: «حاجآقا! این عکس رو ببین. من تا حالا بهت نشون نداده بودم، چند ساله ازت مخفی کردم؛ چون میترسیدم بچهت رو تو این حال ببینی دق کنی. نخواستم دلت بلرزه، ولی تو تمام زندگی منو لرزوندی! این مردونگی بود در حقم کردی؟! چرا؟! چطور دلت اومد؟! محمدعلی هنوز شیرخواره! من بد بودم، قبول! چرا به بچههات رحم نکردی؟! تو اگه پدر بودی، بچههات بیشناسنامه نبودن. امیر یه سال دیگه میره مدرسه، محمدعلی رو باید از شیر بگیرم. چرا نرفتی برای این دوتا شناسنامه بگیری؟! من الان با تو چیکار کنم؟!» دست گذاشت روی سرش و گفت: «هر کاری دوست داری بکن زهرا.»
- مثلا چیکار کنم؟ این بشقاب رو بزنم بشکونم؟! بزنم در و پنجره این خونه رو خرد کنم؟!
- بشکون زهرا. بزن راحتم کن.
بلند شدم و رفتم کفشهایم را پوشیدم. گفتم: «من به مال مسلمون ضرر نمیرسونم، هرچند که نصف بیشتر این وسایل تازهعروس اسباب زندگی منه. تو اشتباه کردی، باید پاش وایستی. اگه صادقانه به من میگفتی، خودم بهت امضا میدادم بری زن بگیری؛ ولی با این کارت دل من و بچههات رو گذاشتی زیر پات له کردی.»
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»