#کاربرگ_علوم
آشنایی با حواس پنجگانه
✔️ مناسب ۲ تا ۵ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
#حس_لامسه
🎡 وسایل بازی یک جعبه ی بیسکویت یا کفش است که در دو طرف، سوراخی به قطری که دست کودک بتواند از آن عبور کند دارد. سوراخ ها با یک تکه کاغذ نرم یا پارچه، به طوری که بشود آن را عقب زد بدون آنکه داخل آن دیده شود پوشانده می شوند. روی جعبه را برای خوشایند کودک با طرح های زیبا نقاشی و تزیین می کنیم.
چند اسباب بازی یا چیزهای کوچکی که کودک آن ها را می شناسد، داخل جعبه می گذاریم. (این چیزها به فراخور سن کودک می توانند ساده یا پیچیده باشند). مادر، جعبه را جلوی کودک خود می گیرد و از او می خواهد دستش را داخل جعبه کند با لمس چیز هایی که در آن هست، تشخیص دهد آن چیست و از چه جنسی است. پس از این که کودک شئ را تشخیص داد، مادر آن را از جعبه خارج می کند تا معلوم شود آیا او درست تشخیص داده است یا نه.
✔️ مناسب 2 تا 7 سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
هدایت شده از تبلیغات موقت
✅ آیا می دانستید معاویه، #دایی #مادر حضرت #علی_اکبر است❓
✅ برخی معتقدند منظور از عَلیِ ابن الحسین، در «السّلام عَلیَ الحُسَین و عَلی عَلیِ ابن الحُسَین»، #علی_اکبر است و برخی دیگر معتقدند #امام_سجاد (ع) است❓
✅ آیا می دانستید عاشورای سال 61 که طی آن روز امام حسین به شهادت رسید برابر بوده با 21 #مهر_ماه سال 59 شمسی❓
✅آیا می دانستید هرچیزی را درباره حادثه کربلا نباید به #کودکان گفت❓
وارد کانال وزین «#کُلُّ_یَومٍ_عاشورا» بشید تا با این دست اطلاعات راجع به امام حسین علیه السلام بیش از پیش آشنا بشید
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2043937110Cfa754d8fda
#ارسالی
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸
❤️ سانای خانم
ادمین ارسالی اعضا👇
🆔 @Admin_koodakemaa
#بازی
#جورچین
✔️ مناسب کودکان زیر ۴ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر که باخته و گلی ندارد تا رویش بشیند باید برقصد.
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#تزیین_حاشیه_دفتر
ایده تزیین حاشیه دفتر مشق ویژه #شب_یلدا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
ایده کاردستی کیف با طرح هندوانه ویژه #شب_یلدا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
📚 دست یار
فعالیت هایی برای تقویت عضلات دست و هوش کودکان
کتابی جامع برای تقویت مهارتهای ذهنی و حرکتی کودکان پیش دبستانی
🏷 #تازه_های_نشر
◽️ مؤلفان: فاطمه احمدی
▫️تصویرگر: زهرا شکارچی، مریم جمشیدی
◽️ قطع: رحــلی
▫️نوع جلد: شومیز
📒 تعداد صفحات: ۸٠
✅ مناسب سنین ۴ تا ۶ سال
#خردسال
#کتاب_کار
#پیش_دبستانی
#اول_دبستان
#ریاضی
📸 بعضی از صفحات این کتاب 👇
https://eitaa.com/tasavir2/7501
🔴 قیمت پشت جلد: 180.000 تومان
🔵 قیمت با تخفیف: 150.000 تومان
ادمین ثبت سفارش۱: @clerk2
ادمین ثبت سفارش۲: @book_20
📚 کتاب سرای رضوان 👇
➡️ @child_book
🛍 فروشگاه فرهنگی رضوان👇
➡️ @rezvanshop2
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
📚 دست یار فعالیت هایی برای تقویت عضلات دست و هوش کودکان کتابی جامع برای تقویت مهارتهای ذهنی و حرکت
والدین عزیز این کتاب و کتابهای دیگه از این مجموعه واقعا عالی و کاربردیه و تخفیف خوبی هم براتون گذاشتیم☺️👆
باقی کتابهامونم تخفیف داره عضو بشین
#قصه_شب
🌙 خوابیدن مینا کوچولو
شب شده بود، خورشید خانم پشت کوه ها رفته بود و مینا کوچولو باید مثل همیشه به رختخواب می رفت اما او دوست داشت تا دیر وقت و زمانی که مامان و بابا بیدار بودند، کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند و مثل آنها تلویزیون تماشا کند.
اما مامان هر وقت که مینا از او اجازه میگرفت بیدار بماند، اخم هایش را در هم می کرد و به او می گفت: بچه ها باید شب ها زود به رختخواب بروند و صبح ها هم زود از خواب بیدار شوند . آنها نمی توانند مثل بزرگ ترها تا دیر وقت بیدار باشند. مینا از شنیدن این حرف ناراحت می شد ، او فکر میکرد ، مامان چرا هیچ وقت به او اجازه بیدار ماندن تا دیر وقت را نمی دهد.
آن شب مینا با نارحتی به رختخواب رفت ولی صبح زود وقتی چشم هایش را باز کرد و از اتاقش به آشپزخانه رفت ، با تعجب دید بابا بزرگ و مامان بزرگ به خانه شان آمده اند . مینا خیلی خوشحال شد و خودش را در آغوش مامان بزرگ انداخت . او تا شب در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ نشسته بود و با آنها بازی میکرد.
مینا با خودش فکر می کرد ؛ حتماً امشب که مامان بزرگ و بابا بزرگ به خانه آنها رفته اند ، مامان و بابا به او اجازه می دهند تا دیر وقت بیدار بماند ، ولی وقتی مینا شامش را خورد ، مثل بقیه شب ها مامان از او خواست که مسواک بزند و به رختخوابش برود . مینا که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود ، شروع به گریه و بهانه گیری کرد . او روی پاهای مامان بزرگ نشسته بود و می گفت : دوست ندارم به اتاقم بروم . می خواهم اینجا پیش شما بمانم.
مامان بزرگ از مامان اجازه گرفت تا به اتاق او برود و برایش قصه بگوید . آن وقت بود که مینا و مامان بزرگ با هم به اتاق او رفتند . مینا روی تختش دراز کشید و مامان بزرگ برای او قصه کودکی های خودش را تعریف کرد ، درست همان موقع که به سن مینا بود.
وقتی یک دختر کوچولو بودم درست به سن و اندازه تو ، دلم می خواست مثل بزرگ ترها باشم ؛ مثل آنها تا دیر وقت بیدار بمانم ؛ دوست داشتم هر کاری که آنها انجام می دادند ، را انجام بدهم . به همین خاطر زمانی که با من مخالفت می کردند ، ناراحت می شدم و گریه می کردم. تا این که یک روز مامان به من اجازه داد که آن شب را بیدار باشم. خیلی خوشحال شده بودم با خودم فکر می کردم که آن شب خیلی به من خوش می گذرد و من هم می توانم مثل بزرگترها باشم . اصلاً فکر می کردم ، خیلی بزرگ شده ام.
شب که شد مثل مامان و بابا تا دیر وقت تلویزیون تماشا کردم و با آنها شام خوردم . با این که خوابم گرفته بود ، ولی دلم می خواست بیدار باشم . آخر شب وقتی به رختخواب رفتم ، خیلی خسته بودم . صبح وقتی چشم هایم را باز کردم ، متوجه شدم چقدر دیر شده است . بابا سرکار رفته بود و مامان در آشپزخانه در حال پختن ناهار بود . دیر وقت بود که صبحانه خوردم . موقع ناهار که شد اشتهایی به خوردن ناهار نداشتم . دلم می خواست دوباره بخوابم . برای همین شروع به بهانه گیری کردم تا این که شب بابا به خانه آمد . چون ناهار را دیر خورده بودم ، شام نخوردم.
تازه آن موقع بود که متوجه شدم چرا پدرها و مادرها به بچه هایشان می گویند که باید زود به رختخواب بروند . چون اگر بچه ها دیر شام بخورند و کم بخوابند ، صبح زود روز بعد نمی توانند از خواب بیدار بشوند و اگر چند روز این طور بیدار باشند مریض می شوند.
از شب های بعد خودم بعد از این که شام می خوردم به اتاقم می رفتم . مامان هم که دیده بود متوجه اشتباهم شده ام ، قبل از خواب کنارم می آمد و برایم قصه می گفت ؛ قصه هایی که آن قدر قشنگ بودند که تا صبح خوابشان را می دیدم.
مینا کوچولو بعد از شنیدن قصه کودکی های مادر بزرگ ، تصمیم گرفت شب ها زودتر به خواب برود.
او یاد گرفته بود که اگر تا دیر وقت بیدار بماند چقدر بهانه گیر می شود و هیچ کس از یک بچه بهانه گیر و عصبانی خوشش نمی آید.
مامان هم که متوجه شده بود مینا تصمیم گرفته است شب ها زود به خواب برود تا صبح ها با خوش اخلاقی از خواب بیدار شود ، هرشب کنار او می رفت و برایش یک قصه قشنگ تعریف می کرد قصه ای که مینا کوچولو تا صبح خواب آن را می دید.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
با دایره و نیم دایره کاردستی طوطی درست کنید.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
نقاشی خلاق ارسالی اعضای کانال 😊🌸
❤️ بهار خانم قاسمی
ادمین ارسالی اعضا👇
🆔 @Admin_koodakemaa