eitaa logo
کودکانه
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
105 فایل
✅مجله کودکانه فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوجولو آنچه شما دوست دارید 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @k #ایران #امام_زمان #خبر
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🌻حكایت طوطی و بازرگان🌻💕 بازرگانی یك طوطی زیبا و شیرین سخن در قفس داشت. روزی كه آماده سفرِ به هندوستان بود. از هر یك از خدمتكاران و كنیزان خود پرسید كه چه ارمغانی برایتان بیاورم، هر كدام از آنها چیزی سفارش دادند. بازرگان از طوطی پرسید: چه سوغاتی از هند برایت بیاورم؟ طوطی گفت: اگر در هند به طوطیان رسیدی حال و روز مرا برای آنها بگو. بگو كه من مشتاق دیدار شما هستم. ولی از بخت بد در قفس گرفتارم. بگو به شما سلام می رساند و از شما كمك و راهنمایی می خواهد. بگو آیا شایسته است من در این قفس تنگ از درد جدایی و تنهایی بمیرم؟ وفای دوستان كجاست؟ آیا رواست كه من در قفس باشم و شما در باغ و سبزه زار. ای یاران از این مرغ دردمند و زار یاد كنید. یاد یاران برای یاران خوب و زیباست. مرد بازرگان، پیام طوطی را شنید و قول داد كه آن را به طوطیان هند برساند. وقتی به هند رسید. چند طوطی را بر درختان جنگل دید. اسب را نگه داشت و به طوطی ها سلام كرد و پیام طوطی خود را گفت. ناگهان یكی از طوطیان لرزید و از درخت افتاد و در دم جان داد. بازرگان از گفتن پیام، پشیمان شد و گفت من باعث مرگ این طوطی شدم، حتماً این طوطی با طوطی من قوم و خویش بود. یا اینكه این دو یك روحاند در دو بدن. چرا گفتم و این بیچاره را كشتم. زبان در دهان مثل سنگ و آهن است. سنگ و آهن را بیهوده بر هم مزن كه از دهان آتش بیرون می پرد. جهان تاریك است مثل پنبه زار، چرا در پنبه زار آتش می اندازی. كسانی كه چشم می بندند و جهانی را با سخنان خود آتش می كشند ظالمند. عاَلمی را یك سخن ویران كند روبهان مرده را شیران كند بازرگان تجارت خود را با دردمندی تمام كرد و به شهر خود بازگشت، و برای هر یك از دوستان و خدمتكاران خود یك سوغات آورد. طوطی گفت: ارمغان من كو؟ آیا پیام مرا رساندی؟ طوطیان چه گفتند؟ بازرگان گفت: من از آن پیام رساندن پشیمانم. دیگر چیزی نخواهم گفت. چرا من نادان چنان كاری كردم دیگر ندانسته سخن نخواهم گفت. طوطی گفت: چرا پیشمان شدی؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا ناراحتی؟ بازرگان چیزی نمی گفت. طوطی اصرار كرد. بازرگان گفت: وقتی پیام تو را به طوطیان گفتم، یكی از آنها از درد تو آگاه بود لرزید و از درخت افتاد و مرد. من پشیمان شدم كه چرا گفتم؟ اما پشیمانی سودی نداشت سخنی كه از زبان بیرون جست مثل تیری است كه از كمان رها شده و بر نمی گردد. طوطی چون سخن بازرگان را شنید، لرزید و افتاد و مرد. بازرگان فریاد زد و كلاهش را بر زمین كوبید، از ناراحتی لباس خود را پاره كرد، گفت: ای مرغ شیرین زبان، من چرا چنین شدی؟ ای دریغا مرغ خوش سخن من مرد. ای زبان هم آتشی هم خرمنی چند این آتش در این خرمن زنی؟ ای زبان هم گنج بی پایان تویی ای زبان هم رنج بی درمان تویی بازرگان در غم طوطی ناله كرد، طوطی را از قفس در آورد و بیرون انداخت، ناگهان طوطی به پرواز در آمد و بر شاخ درخت بلندی نشست. بازرگان حیران ماند و گفت: ای مرغ زیبا، مرا از رمز این كار آگاه كن. آن طوطیِ هند به تو چه آموخت، كه چنین مرا بیچاره كرد. طوطی گفت: او به من با عمل خود پند داد و گفت ترا به خاطر شیرین زبانیت در قفس كرده اند، برای رهایی باید ترك صفات كنی. باید فنا شوی. باید هیچ شوی تا رها شوی. اگر دانه باشی مرغ ها ترا می خورند. اگر غنچه باشی كودكان ترا می چینند. هر كس زیبایی و هنر خود را نمایش دهد، صد حادثه بد در انتظار اوست. دوست و دشمن او را نظر می زنند. دشمنان حسد و حیله می ورزند. طوطی از بالای درخت به بازرگان پند و اندرز داد و خداحافظی كرد. بازرگان گفت: برو! خدا نگه دار تو باشد. تو راه حقیقت را به من نشان دادی من هم به راه تو می روم. جان من از طوطی كمتر نیست. برای رهایی جان باید همه چیز را ترك كرد. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
👅طعم تلخ دهان در دوران بارداری 🔺دیسگوسیا، که به عنوان طعم فلزی دهان نیز شناخته می‌شود، یک علامت بسیار شایع در بسیاری از خانم‌ها در سه ماهه اول بارداری است و به دلیل تغییرات هورمونی اتفاق می‌افتد. 🔺 این تغییر معمولاً فقط چند روز طول می‌کشد و سپس به طور طبیعی از بین می‌رود؛ بنابراین برخی از زنان باردار ممکن است طعمی شبیه به داشتن یک سکه در دهان خود یا نوشیدن آب از یک فنجان فلزی را گزارش کنند. ✔️راهکار: یک راه عالی برای از بین بردن طعم تلخ دهان نوشیدن لیموناد یا مکیدن لیمو است. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بازی عالی😍و پر تحرک مخصوص روز😁😉 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل و درخت با دور ریزها لوله دستمال کاغذی این کاردستی زیبا رو درست کن 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😁🖌 نقاشی جذاب یه پرنسس 👑👸💝 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
پاداش‌های اجتماعی در تقویت رفتار مطلوب بچه‌ها بسیار مؤثرند. این پاداش‌ها عبارتند از لبخند زدن، در آغوش گرفتن، نوازش، بوسیدن، تحسین، تماس چشمی محبت‌آمیز و توجه نمودن. خوشبختانه یک عبارت محبت‌آمیز یا در آغوش گرفتن و بوسیدن را می‌توان بدون صرف هزینه و به ‌آسانی در اختیار کودک گذاشت و بچه‌های ما به‌ مقادیر زیادی از این پاداش‌ها نیاز دارند. برای رسیدن به نتیجه‌ بهتر لازم است به جای تعریف و تمجید خود کودک، رفتار مناسب وی را تحسین کنید. وقتی دخترتان اتاقش را تمیز و مرتب کرد، به او بگویید «آفرین! اتاقت چقدر قشنگ شده کار خیلی خوبی کردی که تمیزش کردی» این عبارت مؤثرتر از آن است که بگویید «تو چه دختر خوبی هستی که اتاقت رو تمیز می‌کنی» عادت کنید همیشه رفتارها و کارهایی را که قرار است تقویت شوند، تحسین کنید. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش شریک غمتم به روایت تصویر😂 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
خدای خوب و مهربان.mp3
780.2K
آهنگ کودکانه: در مورد نعمت‌های خدا 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
همون اب گوسفندان رو برد - @mer30tv.mp3
3.68M
همون آب گوسفندان رو برد 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
17.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیگروپوو 😍🔥 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
🔸️شعر کودکانه: میمون 🌸میمونم و روی شاخه‌ها 🌱بالا و پایین می پَرم 🌸از این درخت به اون درخت 🌱همیشه فکر سفرم 🌸روی درخت تاب می‌خورم 🌱میوه‌های ناب می‌خورم 🌸چند تا دونه موز می‌خورم 🌱نارگیلِ پر آب می‌خورم 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
✏️مداد نق نقو✏️ یک مداد بود نق نقو، هر وقت مشق می نوشت می گفت: « وای چه قدر بنویسم. خسته شدم. از بس نوشتم، کمرم درد گرفت. » یک وقت هم می گفت: « چرا بنویسم نوکم کوچولو می شود. » مداد هر روز برای نوشتن یک نقی می زد و از نوشتن فرار می کرد. یک روز از توی دهان خانم جامدادی پرید بیرون. قل خورد و رفت گوشه ی میز گفت: « آخیش راحت شدم من که دیگر نمی نویسم. حالا هر کاری که دلم بخواهد می کنم. » بعد هم رفت و قل خورد از این سر میز و تا آن سر میز و غش غش خندید. فکر کرد که با کی بازی کند، که یک دفعه صدای مداد رنگی را شنید. قل خورد و رفت جلو و گفت: « منم بازی، منم بازی. » مداد رنگی ها با تعجب به مداد نق نقو نگاه کردند و گفتند: « ما که بازی نمی کنیم، ما فقط داریم توی دفتر نقاشی می کشیم. » مداد نق نقو گفت: « خب منم نقاشی کنم. » مداد رنگی ها گفتند: « تو که مداد رنگی نیستی زود برو ما کار داریم. » بعد هم خندیدند و نقاشی کردند. مداد نق نقو توی دلش ناراحت شد. اما به روی خودش نیاورد و قل خورد و از پیش آن ها رفت آن سر میز. آن سر میز، پاک کن داشت با مداد تراش حرف می زد. پاک کن را که دید خوش حال شد و گفت: « آهای پاک کن می آیی با هم بازی کنیم؟ » پاک کن گفت: « چی بازی؟ » مداد نق نقو گفت: « من خط می کشم، تو روی خط ها راه برو. » پاک کن گفت: « باشه اما اگر من روی خط راه بروم که همه را پاک می کنم. » مداد باز هم نارحت شد. هیچی نگفت. مدادتراش که ایستاده بود و به حرف آن ها گوش می کرد، بلند گفت: « مداد جان، وایستا خودم با تو بازی می کنم. » مداد قل خورد پیش مداد تراش. گفت: « راست می گویی با من بازی می کنی؟ » مداد تراش کفت: « معلومه که بازی می کنم. اما اول بگذار یک کم تو را بتراشم تا نوکت تیز شود بعد هم می آیم و با تو بازی می کنم. » مداد نق نقو تا این را شنید جیغی کشید و قل خورد، فرار کرد و رفت پیش جا مدادی قایم شد. مداد نق نقو قلبش تند تند می زد خیلی ترسیده بود همان جا نشست و زار زار گریه کرد. خانم جامدادی که همه چیز را دیده بود گفت: « عزیزم گریه نکن. » مداد گفت: « منو ببخش، من بی اجازه رفتم بیرون. » خانم جامدادی لبحندی زد و گفت: « بدو که دفتر کوچولو منتظر تو است. » مداد نق نقو از آن به بعد هیچ وقت نق نزد. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks