eitaa logo
کوله بار
305 دنبال‌کننده
826 عکس
634 ویدیو
5 فایل
پاتوقی برای عشقبازی با شهدا ارتباط با ادمین @ali_zahra110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹یاد و خاطره‌ی همه شهدای عزیز و والامقام؛ بالأخص شهدای اسفندماه گرامی باد... شهادت حمید باکری: ۶ اسفندماه شهادت حسین خرازی: ۸ اسفندماه شهادت امیرحاج امینی: ۱۰ اسفندماه شهادت ابراهیم همت: ۱۷ اسفندماه شهادت حجت رحیمی: ۱۸ اسفندماه شهادت حسین برونسی: ۲۳ اسفندماه شهادت عباس کریمی: ۲۴ اسفندماه شهادت مهدی باکری: ۲۵ اسفندماه @rahiyanenoor1402
کوله بار
سلام، بخش اول، ماووت عراق ارتفاعات بردِهوش ☑️راوی علی آقا قاسمی بسم الله الرحمن الرحیم هیچ وقت تس
بخش دوم، ماووت عراق راوی علی آقا قاسمی می شود زدش، آمدم پایین به سیدسعید موسوی گفتم برید آماده شوید با توپ 106 پدافند بالای گامو رو به امید خدا بزنیم(سید سعید موسوی خودمان به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شده بود،بچه های صالح آباد موقعی که می خواستند به جبهه اعزام بشن،به گردان ضدزره میومدن)نمی خواستم از نیروهای دیگه با خودم به پیشواز مرگ ببرم، عمداً به پسر عمه ام گفتم آماده حرکتی؟ با روی گشاده گفت بله آماده ام،شش عدد گلوله توپ 106بار ماشین کردیم، با نیروهای گردان ادوات برای اجرای تامین آتشِ پشتیبانی از خودم،اجرای آتش تهیه کردم، الحق و الانصاف نیروهای گردان ادوات اجرای آتش رو برای ساقط کردن پدافند گامو خوب عمل کردن. بنده هم از این فرصت استفاده کردم، و ماشین ۱۰۶ رو به بالای سکو بردم سریع پشت قبض نشستم بدون فوت وقت به سید سعید گفتم سریع توپ را مسلح کن مسلح کردن توپ کمتر از یک دقیقه زمان می‌برد با دوربین پدافند گامو رو نشانه رفتم.الله اکبر روگفتم،سید گفت جانم فدای رهبر. توپ شلیک شد ولی متاسفانه از بالای گامو رد شد گلوله بعدی را سریع آماده کردیم چون که جایمان خیلی حساس بود سریع باید تغییر موضع می دادم. به خاطر اینکه جام رو پیدا نکردند سریع گلوله دوم را شلیک کردم به سینه پایین پدافند گامو اصابت کرد،سید با دوربین به پدافند نگاه می کرد با صدای بلند گفت:علی آقا خدمه های پدافند دارن فرار می کنند،با گلوله سوم به فضل خداوند متعال منهدم شد. دیگه دشمن نمی‌تونست از تیررس نیروهای گردان ضد زره در امان باشه. پایان بخش @rahiyanenoor1402
1_10198617505.mp3
2.79M
🌹 به مناسبت سالگرد شهادت (۱۹ اسفند ۱۳۶۳ ) سردار رشید اسلام ابوعمار 🎙مرثیه خاطره‌انگیز حاج صادق آهنگران در رثای سردار شهید حبیب الله افتخاریان (ابوعمار) که در دهه ۶۰ خوانده شد. @rahiyanenoor1402
1_9688872232.mp3
10.51M
حاج حسین یکتا 💐روایتگری در کانال کمیل 💐 محل شهادت قهرمان شهید ابراهیم هادی @rahiyanenoor1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴اطلاع‌نگاشت| پنج سفارش رهبرمعظم انقلاب درباره 🌹روز راهیان نور گرامیباد @rahiyanenoor1402
29.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 این دو دقیقه را با دقت ببینید. حرفهای مهم رهبرانقلاب در توصیف حاج قاسم و حالت ایستادن حاج قاسم و نگاه متواضعانه او به رهبری و....... 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی روز یکشنبه ۱۹ اسفندماه سال ۱۳۹۷ به سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نشان «ذوالفقار» اهدا کردند. «ذوالفقار»، عالی‌ترین نشان و مدال نظامی است و سرلشکر قاسم سلیمانی اولین فرماندهی است که پس از انقلاب اسلامی مفتخر به دریافت این نشان شده است 🍎🍎🍎 @rahiyanenoor1402
👨🏻‍💼گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟🤔 🙎🏻‍♂گفتم : تا منظورت چه باشد ...🙂 👨🏻‍💼گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟😁 🙎🏻‍♂گفتم : آری... 👨🏻‍💼گفت : در چی؟؟🤔 🙎🏻‍♂گفتم :در خواندن نماز شب...😇 👨🏻‍💼گفت: حسادت بود؟؟😎 🙎🏻‍♂گفتم: آری... 👨🏻‍💼گفت: در چی؟؟🤔 🙎🏻‍♂گفتم: در توفیق شهادت...🤗 👨🏻‍💼گفت: جرزنی بود؟؟😉 🙎🏻‍♂ گفتم: آری... 👨🏻‍💼گفت: برا چی؟؟ 🤔 🙎🏻‍♂گفتم: برای شرکت در عملیات ...🤕 👨🏻‍💼گفت: بخور بخور بود؟؟😦 🙎🏻‍♂ گفتم: آری ... 👨🏻‍💼گفت: چی میخوردید؟؟😮 🙎🏻‍♂گفتم: تیر و ترکش ...😪 👨🏻‍💼گفت: پنهان کاری بود ؟؟🤔 🙎🏻‍♂گفتم: آری ... 👨🏻‍💼گفت: در چی ؟؟ 🙎🏻‍♂گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...👞 👨🏻‍💼گفت: دعوا سر پست هم بود؟🤔 🙎🏻‍♂گفتم: آری ... 👨🏻‍💼گفت: چه پستی؟؟ 🙎🏻‍♂گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...😌 👨🏻‍💼گفت: آوازم می خوندید؟؟😜 🙎🏻‍♂گفتم: آری ... 👨🏻‍💼گفت: چه آوازی؟؟😐 🙎🏻‍♂گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...☺️ 👨گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟💨 🙎گفتم: آری ... 👨گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ 🙁 🙎گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...😣 👨گفت: استخر هم می رفتید؟؟🌊 🙎گفتم: آری ... 👨گفت: کجا؟؟ 🙎گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...❄️🌊 👨گفت: سونا خشک هم داشتید ؟🔥 🙎گفتم: آری ... 👨گفت: کجا؟؟ 🙎گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...🌤 👨گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 🙎گفتم: آری ... 👨گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ 🙎گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ...🔫 👨گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟!😂 🙎گفتم: آری ... 👨خندید و گفت: با چی؟؟ 🙎گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمان😭 👨سکوت کرد... 🙎گفتم: بگو ...بگو ...🙃 👨زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...😔 @rahiyanenoor1402
33.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ 🌹سرزمین عشق و غیرت خوزستان 🔰 شاعر: قاسم صرافان 🎙خواننده:حاج صادق آهنگران @rahiyanenoor1402
🔸متن زیر بخش‌هایی از کتاب «ذوالفقار» نوشته علی‌اکبر مزدآبادی است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت نهم آن را در ادامه می‌خوانید: 🌹تا ابد شرمنده‌ایم «در بحبوحه عملیات والفجر 8، من شنیدم پسر مهدی زندی، مسئول ادوات لشکر ما، روز قبل تصادف کرده و کشته شده است. این بچه را نگه‌داشتند تا پدر بیاید، هم برای راننده‌ای که به او زده تعیین تکلیف کند، هم بچه را دفن کنند، من فکر کردم چطوری برادرمان را قانع کنم، بدون این‌که متوجه بشود، برگردد. خبر مصیبت فرزند بود. او آمد پیش من. وقتی آمد، دیدم خندان است، شاداب است. جنگ خیلی مشکلات داشت، تنگناها داشت، سختی‌ها داشت. من دیدم او خیلی سرحال است، حیفم آمد نگرانش کنم. فکر کردم چطوری او را قانع کنم. گفتم: آقا مهدی. گفت: بله. گفتم: آقا مهدی، این جنگ طولانی است، پاتک‌های دشمن متوالی است، تو بیا برو عقب، برو منزلتان را یاد کن. جانشینت باشد، بعد او برمی‌گردد، تو برو جای او. برگردد، او برود مرخصی. یک نگاه کرد به من، خندید و گفت: می‌دانی چه می‌گویی. گفتم: بله. گفت: تو به من می‌گویی وسط پاتک دشمن بروم مرخصی؟ می‌دانم تو برای چه این را می‌گویی. به خاطر بچه‌ام می‌گویی؟ او یک امانت بود، خدا به من داده بود. من پیغام دادم بچه را دفن کنید، راننده را هم آزاد کنید. همین مهدی زندی، داستانی دارد که هر وقت من یادم می‌آید، شرمنده خودم می‌شوم. بعد از والفجر 8 در روز پاسدار، یک کسی پیشنهاد داد گفت بیاییم پاسدار نمونه معرفی کنیم. ما از این کارها نمی‌کردیم. من خامی کردم، پذیرفتم. آن وقت یک حسینیه کوچک داشتیم. پاسدارها همه جمع شدند. چند نفر را در ذهن خودم مطرح کردم که دو تای‌شان شهید شده‌اند و یکی‌شان زنده است؛ ولی به آن‌ها چیزی نگفتیم. چیزی مثل سکو درست کردند. آمدم بالای سن، آن‌جا در بحث پاسدار نمونه شروع کردم صحبت کردن. همه نگاه کردند ببینند پاسدار نمونه کیست. شهید زندی هم آخر جمعیت نشسته بود. یک چفیه سفید دور سرش بسته بود و دستش زیر چانه‌اش بود، حرف‌های من را گوش می‌داد. این چهره در چشمان من به یادگار جا مانده است. انگار همین الآن این صحنه را می‌بینم. معرفی پاسدار نمونه در جنگ کار خیلی خطایی بود. من خطای بزرگی کردم. وقتی رسیدم به اسم او، تا گفتم زندی، احساس کردم انگار زمین باز شد و او با تمام وجود در زمین فرو رفت. مثل ابر اشک می‌ریخت. آن قدر گریست که زیر بازوهایش را گرفتند، آوردند به سمت من. وقتی سکه را از دست من گرفت، با چشم پر از اشک توی چشم من نگاه کرد، گفت: به من ظلم کردی. یک چنین موجوداتی بودند. این فرهنگ ناجی است. این فرهنگ است که به یک ملت بقا می‌دهد. جنگ ما افتخارش این بود که رتبه‌ای نبود. این پارچه‌ها و درجه‌ها روی دوش من نبود. کلمه رایج، کلمه سردار و سرهنگ نبود. کلمه رایج، کلمه برادر بود؛ برادر حسین، برادر احمد، برادر مهدی. کلمه‌ی رایج این بود. کسی فکر نمی‌کرد و باور نمی‌کرد حقوق فرمانده سپاه دوهزاروپانصد تومان است، حقوق رزمنده عادی هم دوهزاروپانصد تومان است. این جنگ ما بود. این زیبایی‌ها جنگ ما را به این‌جا رساند.» @rahiyanenoor1402
16.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساسی 🍃دستمو گرفتی و 🍃آوردی توی روضه‌هات 🎙 👌 بسیار دلنشین @rahiyanenoor1402