eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
374 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3هزار ویدیو
857 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌بـــَر‌شُهَـداء... یه سلام از راه دور به حضرت عشق... به نیابت از 🥀شهید علی‌ تجلایی اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🥀@koolebar_germi
🥀میگفت.. جنگیدن‌درراه‌خداخستگی‌ندارد، اگرداریم‌خسته‌میشیم‌احتمالاچیزی‌غیراز خداقاطی‌قضیه‌است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید حسن‌ باقری 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🥀@koolebar_germi
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀شهیدی که تا مجروح شد، خودش را روی سیم خاردار میدان مین انداخت و گفت از روی بدن من رد شوید 🍂شهید حسین عالی، آن جوان زابلی که سجاده او همیشه بوی عطر خوش حرم امام حسین علیه السلام می‌داد. شهیدی که وقتی گوشش را روی زمین می‌گذاشتند با زمین سخن می‌گفت و از زمین جواب می شنوید. به رزمندگان می‌گفت مناجات و تسبیح زمان را گوش دهید. 🌷شهید حسین عالی در کلام حاج قاسم سلیمانی: «واقعا به تمام معنا مصداق اسم و فامیل خودش بود، هم حسین بود، هم واقعا عالی بود.» 🌿 کتاب ″پرواز سرخ″ زندگینامه شهید عارف حسین عالی می‌باشد. شهید حسین عالی شادی روحش صلوات🌹 🥀@koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷روزۍڪه‌جنازه‌اش‌راآوردندخانہ‌و به‌داخل‌اتاقش‌بردنددوستان‌جوانش دورجنازه‌جمع‌شده‌بودند. گریه‌میڪردندومیگفتنددیگررسول نیست‌به‌ما‌بگویدغیبت‌نڪن‌،تھمت‌نزن.🌷✨ ✍🏻به روایت مادر +شهیدرسول‌خلیلی 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🥀@koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅«سکوت» 🌴کلافه شده بودم. رفتم پیش حاجی. گزارش طرف را دادم بهش. گفتم: «فلانی کارهای اشتباهش انگار تمومی نداره. 🌷 پشت‌هم داره تکرار می‌کنه.» ساکت بود. من را نگاه کرد. در جوابم یک جمله گفت: «یه درصد احتمال می‌دی توی این مسیر بمونه و خوب بشه⁉️» 🌱رفتم توی فکر. جواب دادم: «بله.» مهربان نگاهم کرد. .گفت: «پس دیگه هیچی نگو.» کاش کمی هم مثل سردار باشیم . گِرمی 🥀@koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🍂 🌷داستان سالار تکریت، داستان و خاطرات سید حسین سالاری است. آزاده جانبازی که در جنگ تحمیلی ایران و عراق حضور داشت، گلوله خورد و مدتی را هم در اسارت زندگی کرده بود. قسمتی از کتاب: 🌷فرصت چندروزه مرخصی و دیدن‌کردن‌ها به سرعت تمام شد. وقت رفتن رسید. مادر کاغذی آورد و به من داد. پرسیدم: «این چیه؟ برای کسی باید ببرم؟» گفت: «بله. ببر بده به فرمانده‌ات!» وقتی آن را خواندم با پیگیری شورای محل از طرف دفتر حاج‌آقا صدوقی سفارش شده بود که به خاطر شرایطی که دارم، مرا به خط مقدم نبرند. 🌷 از این اتفاق خوشحال نشدم، ولی به روی خودم نیاوردم تا دلش نشکند. کاغذ را در ساک گذاشتم و تشکر کردم. روز پنجم عید سال ۶۶، باز هم خداحافظی بود و دورشدن از مادر. این دفعه در چهره و رفتارش مشخص بود که تحمل دوری از من برایش آسان‌تر است. تنها غصه‌ام این بود که نمی‌توانم در مراسم سالگرد بابا شرکت کنم. 🌷از وقتی از پیش ما رفته بود، روزهای اول سال برایم تداعی لحظه‌های درد و رنج چند ساله‌اش بود. با جعفر شاکر هماهنگ کرده بودم که در بین مسیر، سوار اتوبوس شود. از اردکان با هم شدیم و به طرف باختران رفتیم. بالاخره رسیدیم و خود را به لشکر ۸۱ زرهی معرفی کردیم. زمانی که وارد پادگان شدیم، یکی از فرماندهان که درجه سرهنگی داشت، انگار از دیدن قدوقواره و ترکیب من که به سربازها نمی‌خورد، تعجب کرده باشد، پرسید: «کی تو را اینجا فرستاده؟!» .. 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🥀@koolebar_germi