eitaa logo
کوثر
203 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
14 فایل
در صورتیکه علاقمند به فعالیت در کانال و ارسال مطالب هستید به بنده پیام بفرستید @seyedhadi6
مشاهده در ایتا
دانلود
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به دنبال سبد رأی؟ 🔻انتقاد صریح مدیر مجموعه دختران انقلاب خطاب به دست‌اندرکاران لایحه عفاف و ➖جواب ناهنجاری، کار فرهنگی نیست. ➖دین خدا را فدای قدرت نکنید. ➖مسئولین از نام هزینه نکنند.
🥀🌴🕊🌹🕊🥀 از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز آنان همه از تبار باران بودند رفتند ولی ادامه دارند هنوز 🥀🕊🌹
🥀⃟🦋 تصویری کمتر دیده شده از شهید سردار سپهبد سلیمانی در کنار شهید رجایی به مناسبت سالروز هرجا شهیدی بود سردار عشق هم آنجا بود ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حاجت دارا توصیه میکنم این حکایت جالب از گره گشایی رو حتما گوش کنید ... پیشنهاد_دانلود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 تخریب در کردستان تجربه خاصی بود. یکی از آن تجربه‌ها؛ تجربه زمین بود. خودی و دشمن دیگر دریافته بودند که در زمین‌های سخت و سنگلاخ مین کار گذاشتن دشوار است و مطمئن‌ترین محل‌ها برای عبور؛ راه رفتن داخل شیار و پا روی سنگ‌ها گذاشتن بود. ولی یکی از بچه های سمج؛ محل تردد دشمن را با دشواری به هم ریخت. او مسئولیت طاقت‌فرسای مین‌گذاری در شیار را به عهده گرفت و تضمین کرد که دیگر دشمن از آن محل عبور نکند! یا اینکه آن‌قدر دلهره در دلش ایجاد شود که تا حد امکان از آن محل عبور نکند، وی بر خلاف تجربه به دست آمده، زیر تمام سنگ‌هایی که به نوعی موقع عبور هر کسی ترجیح می‌داد روی آن قدم بگذارد و عبور کند مین کار گذاشت. بعضی را قطع کششی و بعضی را تله انفجاری کرد و در آخر همان شد که قولش را داده بود. دشمن بعد از چند بار عبور از آن مسیر و دادن تلفات به ناچار به راه‌های صعب العبورتر روی آورد. شادی روح و 🥀 🕊🌹
🦋 توی عملیات مطلع الفجر تیر خورد به سینه و گردنش همون جا افتاد و به آسمون پر کشید درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن به هر سختی بود برگردوندیم، خیلی تعجب آور بود هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود دقت کردم دیدم بعد از یه هفته ، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه انگار همین الان شهید شده باشه، خم شدم که صورتش رو ببوسم بوی عطر می داد ‍ ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
سقوط حلب را دیدید؟ هیچکس نباید یادش برود! که تا ابد به این مردان غیرتمند مدیونیم بر خاک‌ها افتادند تا نه فقط خاک، که ایمان و شرف و ناموس ندهند ... 💠 @bank_aks
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح و 🌹 🕊💐
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 همراه دوست عزیزش ، در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بو که در آن زمان ، فرماندهی این لشکر را به عهده داشت . ، وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار خود برود به خانواده این زنگ می زد و می گفت من دو روز به خانه شما می آیم. به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است ، دو روز خدمت گذاری این را داشت و بعد به سمت کرمان می‌رفت . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 🌴🌹
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 بهش گفتم : از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی ، برام بگو . راستش آن اوایل تا می‌دیدمش ، مدام به ، بد و بیراه میگفتم . او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد . آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید رو بری تا ! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی . بعد از ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای . پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش . باورم نمی شد رو پشت سر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری . از این بالاتر که مجروح را بگیری و ببوسی و را در سالمش فشار بدهد و بفرمایند : بشی ! همانجا به گفتم : تو دادی و به عمل کردی ، منم شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش نشم . 📚 برگرفته از کتاب روایت هایی از زندگی شادی روح و سلامتی نائب بر حق 🌹 🌴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️شعر خوانی حضرت عشق😍 ▫️اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای الی قیام مولانا المهدی 🌱 ان شاء الله . .🤲 💠کانال شهید 👇 @mehdibakri2