eitaa logo
کوثر
207 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
12 فایل
در صورتیکه علاقمند به فعالیت در کانال و ارسال مطالب هستید به بنده پیام بفرستید @seyedhadi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 ❌️❌️ جنگ رو با این عزیزان بردیم!! !! 🌷در یکی از روزهای زمان دفاع مقدس در بیمارستان امام حسین (ع) در منطقه دارخوین خوزستان مشغول عمل جراحی بودم که یکی از برادران مرا صدا کردند و گفتند کار مهمی پیش آمده و راه بیفتید با هم برویم و سپس مرا سوار ماشین لندکروز کردند و به‌‌ همان منطقه و در واقع قرارگاه و خط مقدم بود و در همین حین من کم‌کم احساس نگرانی کردم از این بابت که تک و تنها داشت مرا می‌برد و من نمی‌دانستم که مرا کجا می‌برد تا اين‌که به مقر رسیدیم و مرا به داخل مقر هدایت کرد و بعد از پیاده شدن از ماشین شهید ممقانی را دیدم که ایشان من را از قبل می‌شناخت و من نیز با دیدن او آرام‌تر شدم و سپس مرا داخل زیرزمینی بردند که دیدم جوانی کف این سنگر دراز کشیده و‌‌ همان موقع فهمیدم که مرا آورده‌اند که این جوان را ویزیت کنم. 🌷من دیدم که این جوان با یک چهره بسیار نورانی با ابهت و ملکوتی و بسیار زار و نزار با چشم‌های گود رفته و رنگ و روی پریده و بی‌رمق کف سنگر دراز کشیده بود و در این حین شهید ممقانی به من گفت شما کاری کنید که این جوان خوب شود و من هم ایشان را معاینه کردم و از او پرس و جو کردم، دیدم که آب بدن این جوان رفته و تقریباً سه_چهار شبانه روز است نه استراحت کرده و نه چیزی خورده و من دیدم که این جوان نیاز به استراحت درمان دارد و به آن‌ها گفتم که این مریض باید ۲۴ ساعت بستری شود و باید به او سرم وصل کنیم تا حال او خوب شود. آن‌ها گفتند که ۲۴ ساعت زیاد است و ما او را می‌خواهیم و شما خیلی زود او را طوری درمان کنید که او سرپا شود و بتواند ادامه فعالیت دهد و به حالت عادی خود برگردد. 🌷....و آن‌ها فکر می‌کردند که او مریضی ساده‌ای دارد و با یک آمپول به حالت طبیعی خود برمی‌گردد و خوب می‌شود. من بلافاصله به آن‌ها گفتم که این آقا در اثر فعالیت زیاد آب بدنش رفته و بدنش انرژی ندارد و خستگی مفرط دارد و اگر اجازه دهید من ۳ الی ۴ ساعته ایشان را به حالت طبیعی خود برمی‌گردانم و آن‌ها نیز این مطلب را قبول کردند. بعد از این صحبت‌ها من به شهید ممقانی گفتم که مواد لازم را بیاورد که من ایشان را درمان کنم. شهید ممقانی دنبال تهیه این وسایل رفتند و چند دقیقه بعد دیدم که یک موتوری آمده جلوی سنگر پارک کرد و موتورسوار به داخل سنگر آمد و کاغذی را به دست این جوان که داخل سنگر دراز کشیده بود داد و این جوان بلافاصله.... 🌷بلافاصله نامه را خواند و یک‌دفعه دیدم با خواندن این نامه از جایش بلند شد و برای من بسیار عجیب بود که این جوان که رمقی نداشت و تاب حرکت به یک‌باره از جایش بلند شد و از من خداحافظی و معذرت خواهی کرد و سوار موتور شد و رفت. من همین‌طور متعجب شدم که یک‌دفعه چه اتفاقی افتاد و سپس به بیمارستان رفتم. بعد از عملیات به اهواز برگشتم و در آن موقع بود که تازه فهمیدم که این جوان برومند شهید همت بود که در موقع عملیات خیبر موقعی که سوار موتور تریل شده و به سمت خط مقدم در حرکت بوده به درجه رفیع شهادت می‌رسد و این اولین و آخرین باری بود که شهید همت را زیارت کردم. 🌹خاطره اى به یاد سردار خيبر شهيد محمدابراهيم همت و شهید ممقانی : دکتر ربانی استاد فعلی دانشگاه علوم پزشکی تهران و از جراحان بیمارستان صحرایی امام حسین علیه السلام در زمان دفاع مقدس ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇 ♥️ @shahidnekahi