🔹درها و پنجره ها باز شده🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
در گذشته درها به روی مردم بسته بود. درها که بسته بود سهل است، پنجرهها هم بسته بود. کسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجرهها باز شده، دنیا را میبینند که رو به پیشرفت است، علم های دنیا را میبینند، قدرت های اقتصادی دنیا را میبینند، قدرت های سیاسی و نظامی دنیا را میبینند؛ دموکراسی های دنیا را میبیند، برابری ها را میبیند، حرکت ها را میبیند، قیام ها و انقلاب ها را میبیند، جوان است، احساسش عالی است، و حق هم دارد، میگوید ما چرا باید عقب ماندهتر باشیم؟ به قول شاعر:
◽️سخن درست بگویم نمیتوانم دید
◾️که مِی خورند حریفان و من نظاره کنم
دنیا این طور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی میرود و ما همین جور خواب باشیم، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمیفهمید و درک نمیکرد. نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپنِ بتپرست و ایرانِ مسلمان در یک سال و یک وقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت میکند و ایران در این حد است که میبینیم؟!
◽️ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق
◾️او به مطلب ها رسید و ما هنوز آوارهایم
آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟
📚 ده گفتار، ص ۲۲۰
#شهید_مطهری
#نسل_جدید
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹علم و ایمان🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمانْ عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار میسازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت میدهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمانْ خوب خواستن؛ علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد؛ علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد؛ علم طبیعتساز است و ایمان انسانساز. هم علم به انسان نیرو میدهد، هم ایمان؛ اما علم نیروی منفصل میدهد و ایمان نیروی متصل. علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است؛ علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت میبخشد و هم ایمان؛ علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی. علم در مقابل هجوم بیماری ها، سیل ها، زلزلهها، طوفان ها ایمنی میدهد و ایمان در مقابل اضطراب ها، تنهایی ها، احساس بیپناهی ها، پوچانگاری ها. علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را با خودش.
📚 انسان و ایمان، ص ۲۳
#شهید_مطهری
#علم_ایمان
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹خدا را شکر که در زمان علی نبودیم🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
ما اگر بخواهیم در یک موضوع خدا را شکر بکنیم که در زمان علی نبودیم، حق داریم برای اینکه اگر در آن زمان میبودیم آنقدر ایمان نداشتیم که در آن موضوع ثابت قدم بمانیم. ممکن است ما اگر در زمان علی علیه السلام بودیم در جنگ جمل شرکت میکردیم، در جنگ صفین هم شرکت میکردیم ولی باور نکنید اگر ما با علی میبودیم جرأت میکردیم که در جنگ خوارج هم شرکت بکنیم برای اینکه آنجا علی به جنگ کسانی رفت که «قائِمُ اللَّیلِ وَ صائِمُ النَّهار» بودند، یعنی مردمانی که از سر شب تا صبح عبادت میکردند و روزها روزهدار بودند و در پیشانی آنها آثار سجده بود: جِباهاً قَرِحَةً پیشانی هایی که از بس سجده کرده بودند قرحهدار شده بود. چه کسی جرأت داشت با اینها بجنگد؟! فقط علی میتوانست چون به ظاهر نگاه نمیکرد، با اینکه علی اقرار میکند که اینها مردمانی متظاهر و دروغگو نبودند. عمده این است. اگر منافق میبودند مهم نبود ولی خیر، اینها شب ها نماز میخواندند و روزها روزهدار بودند اما وجودشان برای اسلام خطر است، جامدهایی هستند که برای اسلام ضررشان از دشمنان اسلام بیشتر است. و اگر علی در آن روز شمشیر به روی خوارج نکشیده بود و اگر شخصیت علی نبود و آن نصوصی که پیغمبر درباره علی کرد و اگر آن مقام علی، ایمان علی، زهد و تقوای علی نبود، بعد از علی هم هیچ خلیفهای قدرت نداشت با خوارج بجنگد، هیچ سربازی جرأت نمیکرد به جنگ خوارج برود. ولی چون علی پیشقدم شده بود، آنها هم با خوارج میجنگیدند؛ میگفتند اینها کسانی هستند که علی با اینها جنگیده است، اگر جنگیدن با اینها خلاف حق بود علی با اینها نمیجنگید.
📚 اسلام و مقتضیات زمان، ج ۲، ص ۷۶
#شهید_مطهری
#خوارج
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹علم ناقص🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
همان طوری که انسان گاهی به مال خود مغرور میشود و جنون ثروت او را میگیرد، خیال میکند مال و ثروت که به چنگ آورده او را از همه چیز بینیاز میکند و میتواند او را در دنیا مخلّد سازد یحْسَبُ اَنَّ مَالَهُ اَخْلَدَهُ میپندارد که ثروت موجب عمر جاوید اوست یا گاهی به جاه و مقام خود مغرور میشود، جنون جاه و مقام بر مغزش مستولی میگردد، به طغیان و فساد در روی زمین میپردازد، کوس اَنَا رَبُّکمُ الاَْعْلی میزند، همین طور هم گاهی غرور علم بر انسان مسلط میشود و یک نوع جنون بر او مستولی میکند، با این فرق که جنون ثروت و قدرت از ثروت زیاد و قدرت زیاد پیدا میشود و جنون علم از علم کم و ادراک ضعیف. میگویند هر چیزی وجود ناقصش بهتر است از عدم محض، مگر علم که هیچ نداشتنش از ناقص داشتنش بهتر است، زیرا علم ناقص جنونآور و سکرآور و مستکننده است. البته مال و جاه هم جنونآور و سکرآورند، اما جنون اینها از زیادی پیدا میشود بر خلاف سکر علم و جنون علم که از کمی و نقص آن برمیخیزد نه از زیادی، و همین سکر و مستی منشأ تکذیب هایی به حقایق میشود.
📚 بیست گفتار، ص ۲۶۲
#شهید_مطهری
#علم
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹بی دینی برای دین🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
یکی از راه هایی که از آن راه بر دین از جنبههای مختلف ضربه وارد شده است، رعایت نکردن این اصل است که ما همانطور که هدفمان باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام میکنیم باید مقدس باشد. مثلًا ما نباید دروغ بگوییم، نباید غیبت کنیم، نباید تهمت بزنیم؛ نه فقط برای خودمان نباید دروغ بگوییم، به نفع دین هم نباید دروغ بگوییم، یعنی به نفع دین هم نباید بیدینی کنیم، چون دروغ گفتن بیدینی است. به نفع دین دروغ گفتن، به نفع دین بیدینی کردن است. به نفع دین تهمت زدن، به نفع دین بیدینی کردن است. به نفع دین غیبت کردن، به نفع دین بیدینی کردن است. دین اجازه نمیدهد ولو به نفع خودش ما بیدینی کنیم.
📚 سیری در سیره نبوی، ص ۱۲۴
#شهید_مطهری
#بی_دینی
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹نقش کلیسا در گسترش بی دینی🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
کلیسا از نظر دیگر نیز نقش مهمّی در سوق دادن مردم به ضدّ خدایی دارد که از نارسایی مفاهیم الهی کلیسایی بسی مؤثّرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاصّ مذهبی و علمی کلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده در این دو قسمت است. کلیسا علاوه بر عقاید خاصّ مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجاً مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی شمرد، بلکه به شدّت با مخالفان آن عقاید مبارزه می کرد. ما فعلًا به مسأله آزادی مذهب و عقاید مذهبی و اینکه اصول عقاید مذهبی اجباراً باید آزادانه مورد تحقیق واقع شود وگرنه با روح مذهب که هدایت و راهنمایی است منافی است، کاری نداریم. اینکه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است که اسلام طرفدار آن است؛ برخلاف مسیحیت که اصول دین را برای عقل، «منطقه ممنوعه» اعلام کرده است. خطای عمده کلیسا در دو جهت دیگر بود: یکی اینکه کلیسا پارهای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست؛ دیگر اینکه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا کند و هر کس که ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعه مسیحیت طرد کند، بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جستجوی عقاید و ما فی الضّمیر افراد بود و با لطائف الحیل کوشش می کرد کوچکترین نشانه ای از مخالفت با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی پیدا کند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد. این بود که دانشمندان و محقّقان جرأت نداشتند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند؛ یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. این فشار شدید بر اندیشه ها که از قرن ۱۲ تا ۱۹ در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود، بالطّبع عکس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور کلّی ایجاد کرد. کلیسا محاکمی به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد که نام این محاکم از وظیفه ای که به عهده آنها گذاشته شده بود، حکایت میکند.
... مذهب که می بایست دلیل هدایت و پیام آور محبّت باشد، در اروپا به این صورت درآمد که مشاهده می کنیم. تصوّر هر کس از دین و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بدیهی است که عکس العمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اوّلی مذهب است، یعنی خدا، نمی توانست باشد. هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم - که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصوّر می کنند - پوست پلنگ می پوشند و دندان ببر نشان می دهند و متوسّل به تکفیر و تفسیق می شوند، مخصوصاً هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت در می آید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادّیگری وارد می شود.
📚علل گرایش به مادیگرایی، ص ۶۶ - ۷۲
#شهید_مطهری
#کلیسا
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹پول، پارتی، زور🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
تأثیر عوامل سهگانه: «پول» و «پارتی» و «زور» در یک جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمیتواند بر اقویا و زورمندان چیره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان میدهد. قانون ضعیف، مجرمین ضعیف را به تله می اندازد و به پای میز مجازات می کشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز می ماند.
قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی می کند و تأثیر پول و پارتی و زور را در محکمه عدل الهی نفی می نماید. در قرآن از پول به عنوان «عدل» {از ماده «عدول»، زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت می گردد؛ یا از عدل به معنی عوض و معادل} و از پارتی به عنوان «شفاعت» و از زور به عنوان «نصرت» یاد شده است. در سوره بقره آیه ۴۸ چنین می خوانیم:
《و اتّقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون》
«پروا داشته باشید از روزی که هیچکس از دیگری دفاع نمیکند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد».
یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند.
در صدر اسلام، قانون در اجتماع مسلمین قوی بود؛ گریبان نزدیکان و خویشان زمامداران را نیز می گرفت. وقتی که علی {علیه السلام} مطلع شد که دخترش از بیت المال مسلمین گلوبندی را به عنوان عاریه - البته با قید ضمانت - گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خویش قرار داد و با لحنی کاملا جدّی فرمود: اگر نبود که آن را به صورت عاریه مضمونه، یعنی با قید ضمانت گرفتهای دستت را می بریدم، یعنی درباره تو حدّ سارق را اجرا می کردم. هم ایشان وقتی که ابن عباس، پسر عمو و یاور دانایشان، مرتکب خلافی شد نامه ای به او نوشتند و او را مورد سخت ترین حملات خویش قرار دادند، به وی نوشتند: «اگر از خلاف خویش باز نگردی با شمشیرم تو را ادب خواهم نمود، همان شمشیری که احدی را با آن نزده ام مگر اینکه وارد جهنم شده است». یعنی می دانی که شمشیر من جز بر دوزخیان فرود نمی آید و این کار تو، تو را دوزخی و مستحق شمشیر من ساخته است. سپس برای اینکه بفهماند عدالت او درباره هیچ کس استثناء بردار نیست می فرماید: «به خدا قسم اگر حسن و حسین {علیهما السلام} هم مرتکب این جرم می شدند با آنان ارفاق نمی کردم»
صدر اسلام است و مجری قانون هم امیر المؤمنین است، تعجبی ندارد؛ اگر می خواهید بدانید دستگاهی که رسول خدا {صلّی اللّه علیه و آله} به جریان انداخته بود تا کجا به حرکت آمده بود و چه اشخاصی را زیر مهمیز عدالت می کشید به داستان ذیل توجه کنید: عمرو عاص از طرف عمر حاکم مصر بود؛ روزی پسر عمر و عاص به صورت یکی از رعایا سیلی زد، ستمدیده به نزد عمر و عاص رفته شکایت کرد ولی وی ترتیب اثر نداد. این مرد غیور حرکت کرد به مدینه و نزد عمر آمد و عرض حال داد. عمر، عمرو عاص و پسرش را احضار و محاکمه نمود. در این محاکمه یک جمله تاریخی از عمر نقل شده است. خطاب به عمرو عاص و پسرش گفت: متی استعبدتم النّاس و قد ولدتهم امّهاتهم احرارا. «از کی مردم را برده خویش گرفته اید در حالی که از مادران خویش آزاد متولد گردیده اند». سپس دستور قصاص صادر نمود. عمر با پسر خودش نیز همین طور رفتار نمود؛ وقتی ثابت گردید پسرش شراب خورده است حدّ الهی را درباره او اجرا نمود. اینها عدالتی بود که رسول خدا {صلّی اللّه علیه و آله و سلّم} به مسلمین آموخته بود و مسلمین هنوز آن را فراموش نکرده بودند، و به عبارتی دیگر، چرخی بود که رسول خدا به حرکت آورده بود و تا مدت زیادی کم و بیش به همان شکل به حرکت خود ادامه می داد.
📚 عدل اسلامی، ص ۲۲۱ - ۲۲۳
#شهید_مطهری
#پول_پارتی_زور
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹اعتقاد به خدا و حکمرانی مسئولانه🔹
📢 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم که آنگاه که مفاهیم خاصّ اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حقّ حاکمیت ملّی به میان آمد و عدّه ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقّی قائل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود، این عدّه در استدلال های خود برای اینکه پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند، به مسأله خدا چسبیدند و مدّعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسؤول اند و وظیفه دارند. مردم حقّ ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای؟ و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن؛ فقط خداست که می تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقّی بر حکمران ندارند، ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از این رو طبعاً در افکار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنّعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف، و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حقّ هر گونه مداخله ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسؤول ساخته است از طرف دیگر. و همچنین قهراً ملازمه به وجود آمد میان حقّ حاکمیت ملّی از یک طرف، و بی خدایی از طرف دیگر.
آقای دکتر محمود صناعی در کتاب آزادی فرد و قدرت دولت نوشتهاند: «در اروپا مسأله استبداد سیاسی و اینکه اساساً آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسأله خدا توأم بوده است. افراد فکر می کردند که اگر خدا را قبول کنند، استبداد قدرت های مطلقه را نیز باید بپذیرند؛ بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ گونه حقّی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد هیچ گونه مسؤولیتی نخواهد داشت؛ حکمران تنها در پیشگاه خدا مسؤول است. لذا افراد فکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند، و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند؛ پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.»
از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می سازد و افراد را ذی حقّ می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرّفی می کند.
📚 علل گرایش به مادیگرایی، ص ۱۵۷ - ۱۵۹
#شهید_مطهری
#حکمرانی
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹دشمنان خدمتگزار🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام که من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند نه تنها متأثر نمی شوم، از یک نظر خوشحال هم می شوم، چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان شود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند و عکس العمل نشان ندهند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع اسلام است؛ همان طور که در طول سی چهل سال اخیر، کسروی پیدا شد علیه شیعه بالخصوص و احیانا علیه اسلام چیزها نوشت، توده ای ها آمدند در مسائل مادیگری حرف ها زدند و به اساس اسلام اعتراض کردند، افراد دیگری پیدا شدند که به نام حمایت از ملیت ایرانی علیه اسلام سخنانی گفتند؛ اینها بدون این که خودشان بخواهند و قصد داشته باشند، به طور غیر مستقیم آنقدر به اسلام خدمت کردند که خدا می داند. وقتی کسروی آن کتاب ها را نوشت، تازه دست علمای اسلام رفت روی کاغذ و مسائلی را که در طول چند قرن در اثر این که اعتراض و تشکیک و ایرادی نشده بود پرده هایی از ابهام روی آنها را گرفته بود و کم کم خرافات و اوهامی هم درباره آنها پیدا شده بود، تشریح کردند. اصلا مردم نمی دانستند مثلا در باب امامت چه باید بگویند، در باب تشیع چه باید بگویند، در باب تقیه چه باید بگویند، در باب بَداء چه باید بگویند. آن وقت علما شروع کردند به آشکار ساختن حقایق از زیر پرده های اوهامی که در طول چند قرن در اثر نبودن شکاک و این دشمنان خدمتگزار به وجود آمده بود، و یک سلسله از مسائل خیلی بهتر روشن شد. توده ای ها چقدر به طور غیر مستقیم و بدون این که خودشان بخواهند، به منطق فلسفی و منطق اجتماعی اسلام خدمت کردند! یعنی سبب شدند که دست های علمای اسلام از آستین بیرون آمد و آثار نفیسی در این زمینه منتشر شد.
یک دین زنده هرگز از این گونه حرف ها بیم ندارد، آن وقت بیم دارد که ملتش آنقدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند و متأسفانه ما در گذشته گاهی چنین حالتی داشته ایم.
📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، ص ۳۲۵
#شهید_مطهری
#نقد_انتقاد
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹شنیده ایم، می گویند🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
این چه مسلمانی ای است که من و شما داریم و کبائر محرّمات اسلامی را هم مرتکب می شویم؟ قرآن دیگر چقدر در مورد همین معصیت رایج میان ما، یعنی غیبت کردن و تهمت زدن داد بکشد؟! به خدا قسم انسان از این همه تهمت هایی که میان مردم است تعجب می کند. می دانید تهمت یعنی چه؟ ما دو گناه کبیره درجه یک داریم: یکی از آنها دروغ گفتن است و دیگری غیبت کردن. گناه کبیره یعنی گناهی که انسان به وسیله آن استحقاق جهنم رفتن را پیدا می کند.
《لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً ایحِبُّ احَدُکم انْ یأْکلَ لَحْمَ اخیهِ مَیتاً》
مردم! غیبت یک دیگر را نکنید. آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مسلمانش را در حالی که مرده است بخورد؟! گوشت مرده چقدر تنفّرآور است، خصوصاً اگر انسانْ مرده را بشناسد و دوستش بوده باشد. دیگر بالاتر از این تعبیر هم هست؟ تهمت یعنی دروغ به علاوه غیبت؛ یعنی دو گناه که با هم دیگر توأم شوند اسمش می شود تهمت، و چقدر در میان ما تهمت زدن رایج است! و بعضی از ما که می خواهیم مقدسی کنیم، یک «می گویند» اول حرفمان می آوریم. مثلًا شخصی به یک نفر تهمتی زده، می خواهیم از گردن خودمان رد کنیم، خیال می کنیم که سر خدا را هم می شود کلاه گذاشت! می گوییم: می گویند فلانی چنین است، می گویند فلان جا چنین است. دیگری از ما می شنود و در جای دیگر می گوید: می گویند چنین، و بعد می گوید: خوب، من که نگفتم، من می گویم دیگران گفته اند که این طور است. قرآن جلوی این را هم گرفته است، این را هم یک گناه بزرگ شمرده است، می گوید:
《انَّ الَّذینَ یحِبّونَ انْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ》
آنان که دوست دارند در میان مردم حرف زشتی درباره فرد مؤمنی، افراد مؤمنی، یک مؤسسه ایمانی شیوع پیدا کند [برایشان عذاب دردناکی است] اگر از یک احمقی یا مغرضی یا کسی که معلوم است که ریشه حرفش در کجاست درباره کسی حرفی شنیدید، حق ندارید بگویید «شنیده ام»، «می گویند». خود این «می گویند» ها اشاعه دادن فحشاست.
📚 آزادی معنوی، ص 136
#شهید_مطهری
#گناه_کبیره
#اشاعه_فحشا
#دروغ
#غیبت
#تهمت
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹خوی قدیمی و بیماری جدید🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
آنچه در میان ما معمول و متداول بوده و هست یک خوی قدیمی و یک بیماری نوظهور است. خوی قدیمی ما مداحی و ستایشگری و تملق است.
بیماری جدید ما که علامت روشنفکری به شمار می رود لکه دار کردن و لجن مال کردن افراد است و به غلط نامش را «انتقاد» گذاشته ایم.
در عین اینکه آن خوی قدیم و این بیماری جدید به ظاهر معکوس یکدیگر می باشند، از یک اصل و یک ریشه سرچشمه می گیرند و آن «گزافه گویی» و هوایی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است.
📚 شش مقاله، ص ۳۷ - ۳۸
#شهید_مطهری
#مدح_تملق
#تخریب
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹آتش حسد🔹
📣 متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
داستان خیلی معروفی در کتب تاریخ نقل میکنند: در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اولی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمیکرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار میکرد. بهترین غذاها را به او میداد، بهترین لباس ها را برایش میخرید، وسایل آسایش او را فراهم میکرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار میکرد، گویی پرواری برای خودش آورده است. غلام میدید که اربابش همیشه در فکر است، همیشه ناراحت است. بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد. یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم، ولی میدانی برای چه این همه خدمت به تو کردم؟ فقط برای یک تقاضا. اگر تو این تقاضا را انجام دهی، هرچه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و بیش از این هم به تو میدهم. ولی اگر این کار را انجام ندهی، من از تو راضی نیستم.
غلام گفت: هرچه تو بگویی اطاعت میکنم، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی.
گفت: نه، باید قول قطعی بدهی، میترسم اگر پیشنهاد کنم قبول نکنی.
گفت: هرچه میخواهی پیشنهاد کنی بگو تا من بگویم «بله».
وقتی کاملًا قول گرفت، گفت: پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور میدهم، سر مرا از بیخ ببری.
گفت: آخر چنین چیزی نمیشود.
گفت: خیر، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی.
نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد و با هم به پشت بام یکی از همسایهها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت: همین جا سر من را ببر و هرجا که دلت میخواهد برو.
غلام گفت: برای چه؟
گفت: برای اینکه من این همسایه را نمیتوانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد میسوزم، میخواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند. اگر چنین چیزی شود، من راحت شدهام. راحتی من فقط برای این است که میدانم اگر اینجا کشته شوم، فردا میگویند جنازهاش در پشت بام رقیبش پیدا شده، پس حتماً رقیبش او را کشته است، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام میکنند و مقصود من حاصل میشود!
غلام گفت: حال که تو چنین آدم احمقی هستی، چرا من این کار را نکنم؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی.
سر او را برید، کیسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند. ولی همه میگفتند: اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمیکند، پس قضیه چیست؟ معمایی شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت: من به تقاضای خودش او را کشتم. او آنچنان در حسد میسوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح میداد.
وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند.
📚 انسان کامل، ص ۱۲۲ - ۱۲۳
#شهید_مطهری
#حسد
#داستانک
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin