#با_نویسندگان
#داستانکوتاه
«پرچم هیئت»
خیاط که از اتاق بیرون رفت، تکه پارچهها بیرون آمدند. این ور و آن ور چرخیدند و کنار هم نشستند. سوزن دستهای آنها را در دست همدیگر گذاشت. نخهای سبز و قرمز هم روی تکه پارچهها دویدند و هر جا که دلشان میخواست دراز کشیدند.
... و اینطور بود که پرچم هیئت، درست شد.
✍🏻محدثه قهرمانی
#ارسالی_مخاطب
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid