با نهایت تأثر و اندوه، درگذشت سرکار خانم حاجی پروانه، استاد گرانقدر سطح نقرهای کتاب سفید، را به اطلاع میرسانیم.
این مصیبت را به خانواده معزز ایشان، هنرجویان گرامی و تمامی همراهان کتاب سفید ، تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
از درگاه خداوند متعال برای ایشان غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان صبر و آرامش مسئلت داریم.
جهت شادی روح آن مرحومه مغفوره فاتحه مع الصلوات.
آیا علم روانشناسی میتواند برای نویسندهها مفید باشد؟
قطعاً! اگر توانایی درک انرژی دیگران یا تحلیل انگیزهها و دلایل پشت رفتارهای خوب یا بد را ندارید، مطالعه روانشناسی میتواند کمک بزرگی باشد. این دانش نه تنها به شما امکان میدهد شخصیتهایی عمیقتر و واقعیتر خلق کنید، بلکه ایدههای زیادی برای نوشتن داستانهای ترسناک روانشناختی به شما میدهد.
#روانشناسی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#خاطره_نویسی
فایده های نوشتن خاطرات روزانه:
* خاطره نویسی یک نوع درمان ذهن است.
* خاطره نویسی به خودشناسی کمک می کند.
* خاطره نویسی استرس را کاهش می دهد و به مشکلات جسمی کمک می کند.
* خاطره نویسی نوعی از مراقبه است.
* خاطره نویسی منجر به تخلیه هیجانی می شود.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
اشک.pdf
121.2K
#نقد_داستان
سلام و نور
🔹روایت شما را خواندم. موضوع جذابی را انتخاب کردید.آفرین.
🔹توالی داستان حفظ شده بود و ماجراها سرجای خود قرار داشتند.
اما:
🔸بهتر بود روی شخصیتپردازی بیشتر کار کنید. شخصیت محمدجواد خیلی جاها منفعل بود. اینکه بدون هیچ کنشی، بقیه برای ازدواج و حتی تاریخ خواستگاری و بعدها بچهدار شدنش تصمیم بگیرند.
یا شخصیت همسرش که یکباره عصبی و پرخاشگر شده بود باور پذیر نبود.
🔸لازم است برای نوشتن اینچنین روایتهایی پژوهش بیشتری داشته باشید. پروسهی فرزندپذیری از یک تا چندسال ممکن است طول بکشد. و اینطور نیست که به همین راحتی کودکی را به والدین غیر زیستی (علیالخصوص اگر خارجی باشند) بسپارند. بهتر بود این کشمکش را یکجوری نشان میدادید.
🔸موضوع داستان، قابلیت تبدیل شدن به یک داستان بلند یا یک رمان را دارد. پیشنهاد میکنم به تک تک ماجراها بیشتر و دقیقتر بپردازید.
✅قلمتان همواره نویسا
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#سریال_کتاب
#رمان_هیام
قسمت بیست وهشت
همه چیز خوب بود ولی من احمق خرابش کردم .پدرم را اینجاکشیدم، تا به خاطر ندانم کاری من بمیرد! نباید بذارم همچین اتفاقی بیفتد!. فرمانده گفت :آفرین پسرم! می دونستم توبی عرضه نیستی! یکی از افرادپدرم که بالای سر فرمانده ایستاده بود سرش داد زد: خفه شو!.. روبه روی ساموئل ایستادم وگفتم: خواهش میکنم اینکارو نکن! بهت قول میدم هیچ اتفاقی برات نیفته! گفت: بهت اعتماد ندارم! گفتم: می دونم بهت کلک زدم ولی به روح مادرم قسم میخورم کسی باهات کاری نداشته باشه! رو به بابام گفتم: من جونمو مدیون این سربازم بگو که بهش امان میدی! پدرمم انگار نگران این وضع بود گفت :ولی این سرباز دشمنه دخترم! گفتم: بابا من قسم خوردم! روح مادرو قسم خوردم!.. پدرم سرشو به علامت تایید تکون داد وگفت :باشه به خاطر تو!... خوشحال شدم وگفتم :مطمئن باش بابام زیر حرفش نمی زنه! عموش داد زد: خام این حرفاشون نشی! این همون دختریه که با زهر مسمومت کرد!.. ترسیدم حرف عمویش روی او تاثیر بگذارد، گفتم: به من نگاه کن، چشمای آدما دروغ نمی گن! توی چشمهایم زل زد یک جور درماندگی را درقاب نگاهش دیدم.. دستم رادراز کردم وبا مهربانی گفتم : اونو بده من! انگار مسخ شده بود نارنجک رابه آرامی از دستش در آوردم، یکی از پشت با اسلحه کوبید توی شانه اش ودادزد: دستات بذار رو سرت! گفتم :ولش کن! پدرم گفت: نترس دخترم من رو حرفم هستم فقط اول باید از اینجا بیرون بریم ،دستهای همه رااز پشت بستند با چشماهایشان ،گفتم: پدر می خوای باهاشون چیکار کنی؟ گفت :معلوم نیست چون من تنها تصمیم گیرنده نیستم ، بابت همین یکی هم باید جواب پس بدم، جنگ قانون خودشو داره ولی چون بهت قول دادم پای همه چیش وایمیستم! ولی نظر من، تخلیه ی اطلاعات بعدم معاوضه، خیلی از افرادمون تو زندونای اونا اسیرن! باید زودتر بریم تا افرادش که بیرون هستن متوجه نشدن!بعد با مهربونی ادامه داد بهت افتخار میکنم دخترم تو خیلی باهوشی، نگران بودم که نتونی نشونه هارو پیدا کنی!... همگی وارد تونل شدیم تصمیم بر این شد که تونل مسدود شود.. .. به پدرم گفتم: چرا هیچ وقت راجع به اون تونل حرفی نزدی؟ گفت: هیچ وقت فرصت نشد ، یک بار از طریق همین تونل اومدم و برات اون نشونه هارو گذاشتم تا اگه زنده بودی وبرگشتی بتونی مارو پیدا کنی،وقتی خبری ازت نشد ، همه تقریبا فکر میکردن که تو کشته شدی ... گفتم: بچه ها! حالشون خوبه؟... گفت خواهرت شبا نمی خوابید وهمش بهونه ی تو رو می گرفت اونا رو بردم پیش عمه سلیمه تا ازشون نگهداری کنه!.. بالخره از تونل خارج ووارد آبا دی شدیم، فرمانده وان دوسرباز رابا ماشین از انجا بردند، فقط ساموئل ماند ،با دستهای بسته، پدرم به یکی از افرادش گفت: اورا با همین وضع با ماشین ببرد ونزدیک شهر رهایش کند.. . از اینکه پدرم سرقولش مانده بود خوشحال بودم به ساموئل گفتم: دیدی بهت دروغ نگفتم؟.. ماشینی که قرار بود ساموئل را ببرد،امد راننده ا ش پیاده شد از دیدنش اصلا خوشحال نشدم ،آرسن بود ،پسر عمویم، یک جورایی به خونش تشنه بودم از ان دسته آدمهای متعصب لجباز!
امد جلو وگفت: سلام دختر عموی عزیز! شنیدم وساطتت سرباز دشمنو کردی؟! همیشه گفتم هیام خدای احساسه نه عقل! اگه عاقل بودی اینکارو نمی کردی تو این شرایط بحرانی!
باخشم نگاه تندی به ساموئل کرد وادامه داد: اگه عمو می ذاشت می دونستم با این وحشیا چیکار باید کرد!
✏️اطهر میهن دوست
⛔️هرگونه کپی شرعا وقانونا حرام است
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📌 داستان های شاهنامه به زبان ساده
❇️ قسمت شانزدهم: پادشاهی زوطهماسب
زوطهماسب با یاری زال و تأیید بزرگان ایرانزمین بر تخت پادشاهی مینشیند. او در نخستین اقدام، فرمان میدهد که از جنگ و خونریزی پرهیز شود. در این دوران، خشکسالی بر ایرانزمین سایه میاندازد و دو سپاه ایران و توران به مدت هشت ماه بدون توانایی رویارویی و جنگ، در برابر یکدیگر قرار میگیرند. سرانجام، هر دو طرف بر سر صلح به توافق میرسند و به مرزهای پیشین خود بازمیگردند. پس از این توافق، بارش رحمت الهی دوباره آغاز میشود و ایرانزمین به بهشتی زیبا تبدیل میگردد.
✍🏻 کیارش طاهری
@Kia_1386 📩
#هیئت_تحریریه
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
یوناسون شتاب زده چند جرعه از چایش را خورد و فنجان را روی میز گذاشت و در قسمت پذیرش به تیم اورژانس پیوست. پزشک کشیکِ دیگر سراغ بیمار اول رفت؛ مرد مسنی که سرش را پانسمان کرده بودند و صورتش بدجوری زخمی شده بود. خودش هم بالای سر بیمار دوم رفت، همان زنی که تیر خورده بود. خیلی سریع اوضاع ظاهری او را بررسی کرد. به قیافه اش می خورد نوجوان باشد، با سر و صورتی کثیف و خون آلود و زخم هایی عمیق. بعد پتویی را که گروه امداد دور بدن دختر پیچیده بود، بلند کرد. یک نفر روی محل اصابت گلوله ها در پشت و شانه ی او چسب شیشه ای زده بود. به نظرش کار هوشمندانه ای بود. چسب مانع ورود باکتری ها به زخم می شد و جلو خونریزی را هم می گرفت. گلوله ای که به پشت بیمار خورده بود، مستقیم وارد بافت ماهیچه ای شده بود. یوناسون به آرامی شانه ی او را بلند کرد، سوراخِ روی کمرش معلوم بود، اما محل خروجی دیده نمی شد. گلوله داخل بدن مانده بود. دعا می کرد به ریه ی او آسیبی نرسیده باشد و چون از دهانش خون نمی آمد، احتمالا چنین اتفاقی نیفتاده بود.—از کتاب «دختری که با تبهکارها در افتاد» اثر «استیگ لارسن»
#داستان
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
🔹 اصلی بسیار ساده که خیلی از نویسندههای تازه کار آن را نادیده میگیرند 👆
لارنس پراین
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
چرا نمیتوانید بنویسید و کار خوبی خلق کنید. دنبال جواب، حواستان رفته پی اینکه رئالیسم بهتر جواب میدهد یا شباهت به جی. کی. رولینگ. در رفتوآمدید بین سبکهای دیگران و کتابهای تئوریِ نوشتن. درست؟
بیایید فرض کنیم مسئلهی ننوشتن شما این باشد.
گاهی ریشهی ناکامی از خلق متن جاندار و در-خود-تمام، ترس اولیهی ما در نگاهکردن به موضوع و رخداد و لحظهایست که باید از آن بنویسیم. خاطرهای که یادآوریاش گزنده است. ایدهای که اگر کسی بفهمد در سر ما سبز شده برایمان هزینه و تبعات سنگین دارد، احتمال قطع ارتباط با اطرافیانمان اگر بفهمند چی نوشتهایم. و چیزهایی ازایندست.
آن بخش پردازشگر مغز که خطر را درک میکند، فریاد میزند: ببین درد گردن و شانهها داره میاد... سمتش نرو! مگه بیکاری؟ نمیدونی اون سوژه، حالتو بد میکنه؟! پس بشین سر جات و زندگیتو بکن.
واقعیتی که گمان نمیکنم تردیدبردار باشد، این است که نوشتن، از لحظات مواجهه با حسها و افکار ما آغاز میشود. وقتی قرار باشد چیزی را که درون ما زنده است، نبینیم، حرف زدن (نوشتن) دربارهی آن چه ضرورتی دارد؟!
آنگاه نوشتن متوقف میشود.
- مصطفا پورنجاتی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
🟣مزایای استفاده از زاویه دید سوم شخص محدود:
1. جلب اعتماد خواننده
از آنجایی که زاویه دید سوم شخص خواننده را نزدیک مغز شخصیت داستانی و نه دقیقا درون آن قرار میدهد، تقریبا همان مزایای جلب اعتماد زاویه دید اول شخص را دارد و حتی بهتر از آن است چون کمتر پیش میآید که راوی سوم شخصی غیر قابل اعتماد باشد.
2. دور و نزدیک کردن خواننده با افکار درونی یک شخصیت
با سوم شخص محدود شما میتوانید زاویه دوربین را انتخاب کنید! آیا میخواهید روایت درست نزدیک ذهن شخصیت باشد یا کمی از آن دورتر شده و از چشمانداز بازتری مسائل را آشکار کند؟ برخلاف زاویه دید اول شخص، زاویه دید سوم شخص لزوما داخل ذهن یک شخصیت نمیماند بلکه آزاد هستید براساس نیاز داستان در هر زمان، چشمانداز خواننده را تغییر دهید.
3. جابجایی بین چند زاویه دید سوم شخص محدود برحسب ضرورت
اگر ماندن با یک شخصیت در طول داستان برایتان جذاب نیست، نوشتن با چند زاویه دید سوم شخص محدود را امتحان کنید. این تکنیک برای طرح شخصیتهای زیاد در داستان عالی است و به پیچیده و درهم کردن داستان در هر فصل کمک میکند.
📎یادداشتی ویژه درمورد سوم شخص محدود:
اگرچه این تکنیک کمتر در داستانها دیده میشود، زاویه دید سوم شخص در داستان به روایت بیطرف داستان کمک میکند. درواقع راوی بیطرف وقایع را درست همانطور که اتفاق میافتند نقل میکند و به خوانندگان اجازه میدهد که خودشان آنها را تفسیر کرده و منظور را دریابند. ارنست همینگوی معروفترین مثال در استفاده از این تکنیک است. داستان کوتاه او به نام "تپههایی مانند فیلهای سفید" و رمان او به نام "زنگها برای که به صدا درمیآیند" در نزدیکترین حالت ممکن، به زاویه دید یک راوی خنثی و بیطرف نوشته شدهاند.
✍🏻حسام معینی
#زاویه_دید
#آموزشی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
تحلیل کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
پیرمرد و دریا دربارهی نبرد یک پیرمرد ماهیگیر به نام سانتیاگو با یک ماهی بزرگ (مارلین) است. همینگوی در این اثر به سادگی موضوعی جهانی را انتخاب کرده که به راحتی با مخاطبان ارتباط برقرار میکند.
همینگوی به ما نشان میدهد همیشه پیچیدگی لازم نیست. گاهی یک ایده خیلی ساده، اگر درست روایت شود، میتواند بیشتر از هر داستان پیچیدهای مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
ساختار داستان
داستان از سه بخش اصلی تشکیل شده است:
آغاز: معرفی سانتیاگو و زندگی روزمرهاش در دهکده.
میانه: نبرد طولانی و سخت او با ماهی در دریا.
پایان: بازگشت به دهکده با اسکلتی از ماهی که توسط کوسهها خورده شده است.
شخصیتپردازی
سانتیاگو شخصیتی ساده و عمیق است. او پیرمردی است که با وجود شکستهای گذشته، هنوز امید و عزم خود را از دست نداده است. شخصیت او از طریق اعمالش در داستان و رابطهاش با دریا و ماهی نشان داده میشود.
کشمکش
کشمکش اصلی داستان، نبرد سانتیاگو با ماهی است که به نوعی کشمکش انسان با طبیعت و خود درونیاش نیز محسوب میشود. کشمکش داخلی او نیز از تردیدها و عزم مجددش نشات میگیرد.
سبک و زبان
همینگوی به زبان ساده و موجز معروف است. جملات کوتاه، تصاویر ملموس، و حذف جزئیات غیرضروری از ویژگیهای سبک او هستند.
درونمایه داستان
پیام داستان درباره استقامت، شکست، و ارزش تلاش در برابر چالشهاست. حتی اگر سانتیاگو در نهایت ماهی را از دست میدهد، اما او شرافت و تواناییاش را در طول مسیر نشان میدهد.
#تحلیل_کتاب
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
تحلیل کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی پیرمرد و دریا دربارهی نبرد یک پیرمرد ماهیگیر به نام سانت
و اما یک تمرین برای شما کتاب سفیدی عزیز ☺:
یک کشمکش ساده، مانند تلاش برای دستیابی به هدفی کوچک را انتخاب و آن را در قالب یک داستان کوتاه روایت کن.