ݪَبْݒَࢪ
. لعیا را بغل میکنم و به سمت اتاق میروم اتاق کوچکی که همیشه وقتی بابا میآید ما داخلش میرویم تا بابا
.
ادامه
مامان می آید. صورتش خیس است و چشم هایش قرمز شده است.
میگویم: چرا گریه کردی مامان ؟ دایی رضا از آنطرف داد زد: چون چشماش قرمزه.
دایی رضا آمد و بعد از اینکه مامان لعیا را برد، من را بغل کرد و طوری که پاهای خیسم به لباسش نخورد گفت: راستشو بگو کار خودته؟
خندیدم: نه لعیا ترسید.
دایی رضا موهایش را کوتاه میکند و میگوید: ایندفه رفتیم سلمونی میگم مثل خودم برات بوکسوری بزنه.
دست و پا میزنم: نههه بلند خوبه.
دایی رضا اخم میکند: چرا بلند؟
جوابش را نمیدهم. اگر در باره ی هستی بفهمد حتما دیگر نمیگذارد بروم صبح ها دم خانه شان و تا پیش دبستانی برسانمش.
مرا روی موزائیک ها گذاشت. مامان لعیا را داخل حمام برده بود و داشت به قول بابا قربان صدقه اش میرفت.
دایی رضا شلنگ را گرفت و گفت: آب و باز کن. شلوارم را در آوردم. دایی رضا انگشتش را سر شلنگ گرفت و اب مثل فواره روی پاهایم پاشید. اب سرد بود.
دایی رضا سیگارش را روشن کرد و گفت: من چشامو میبندم. شورتتو در بیار، بعد برو تو .
دایی رضا چشم هایش را نبسته بود و داشت مرا نگاه میکرد.
خندید و چشم هایش را بست.
دایی رضا زن ندارد. اما زن ها دایی رضا را دوست دارند. ثریا میگفت: داخل مدرسه دختر ها از دایی رضات حرف میزنن. و بعد چشم هایش را مثل دیوانه ها کرد.
حوله را از مامان گرفتم و دور خودم پیچاندم. دایی رضا مرا زد زیر بغلش و برد داخل. از همان بالا ولم کرد.
دوست دارم مثل دایی رضا شوم. قدم بلند و موهایم اما بلند باشد.
دایی رضا با پایش سرم را هل میدهد: بپوش که بخوابی.
شلوارم را که پوشیدم کنار دایی رضا دراز کشیدم. گوشی اش دستش بود.
گفتم: بابا چی میگفت؟
حرفی نزد. که یک هو گفت: چرا موهاتو کوتاه نکنیم؟
میدانستم اگر حرفی بزنم میگوید: اول بگو تا بگم.
ادامه دارد...
#داستانک
@labpar
ݪَبْݒَࢪ
حلالم کن تو ای پای جنون سر به دار من که دیدار تو ممکن نیست حتی بر مزار من
مست هستم، با اندکی مجنون🤏🏼.
اصلا دوست ندارم بیام بگم سلام، صبح آخرین روز هزارو چارصد و یکتون بخیر.
این خیلی کلیشه ایه😂
پس میگم
توی این روز همه ی کسایی که اذیتتون کردن و دلتون رو شکستن، کسایی که بهتون بدی کردن و بی توجهی شون روح شمارو آزرد، یا حتی کسی که دوستش داشتید یا عاشقش بودید و اون نفهمید و شما خیلی اذیت شدید
رو به یاد بیارید و دو سه تا فحش خوب نثارشون کنید و با خیال راحت برید برای ۱۴۰۲ با نقشه ی قتل اونی که دوستش داشتید و اون نفهمید.😂😂😂😂😂🚬
این بد شد 😂
آخر همونو برعکس کنید.
همشونو ببخشید تا روحتون آروم بشه.
قسم میخورم که خیلی تاثیر داره😁
پس همه کسایی که اذیتت کردن رو ببخش.
الان این کارو بکن. دوست داشتی چند تا اشک هم بریز اما الان این کارو بکن که دیگه وقت نمیکنی و هی بیشتر و بیشتر میشه.
چون هنوز یه عالمه آدم موندن که قرارع بهمون برسن و اذیتمون کنن.
و ما چیکار میکنیم؟
چون خیلی خفنیم با آپرکاد میزنیم تو صورتشون؟
نه ما اونارو میبخشیم با لبخند ملیح:)
این خفن تره😎😁
گلادیاتور
مثل یک کودک ده ماهه که لیوان ها را
عشق گاهی به زمین میزند انسان ها را
از ته کتاب اقتصاد دهمم پیدا کردم😂💔