eitaa logo
ݪَبْݒَࢪ
154 دنبال‌کننده
3هزار عکس
577 ویدیو
5 فایل
-بسم الله - سلام بر شمایگان. لبپر به ظرفی میگن که گوشه ای از اون شکسته باشه. منتظر پستای خیلی مرتب و شیک نباش، اینجا همه چی درهمه/من همونی ام که مامانت میگه باهاش نگرد🕶😂 گلادیاتور
مشاهده در ایتا
دانلود
ݪَبْݒَࢪ
. لعیا را بغل میکنم و به سمت اتاق میروم اتاق کوچکی که همیشه وقتی بابا میآید ما داخلش میرویم تا بابا
. ادامه مامان می آید. صورتش خیس است و چشم هایش قرمز شده است. میگویم: چرا گریه کردی مامان ؟ دایی رضا از آنطرف داد زد: چون چشماش قرمزه. دایی رضا آمد و بعد از اینکه مامان لعیا را برد، من را بغل کرد و طوری که پاهای خیسم به لباسش نخورد گفت: راستشو بگو کار خودته؟ خندیدم: نه لعیا ترسید. دایی رضا موهایش را کوتاه می‌کند و می‌گوید: ایندفه رفتیم سلمونی میگم مثل خودم برات بوکسوری بزنه. دست و پا میزنم: نههه بلند خوبه. دایی رضا اخم میکند‌: چرا بلند؟ جوابش را نمیدهم. اگر در باره ی هستی بفهمد حتما دیگر نمی‌گذارد بروم صبح ها دم خانه شان و تا پیش دبستانی برسانمش. مرا روی موزائیک ها گذاشت‌. مامان لعیا را داخل حمام برده بود و داشت به قول بابا قربان صدقه اش میرفت. دایی رضا شلنگ را گرفت و گفت: آب و باز کن. شلوارم را در آوردم‌. دایی رضا انگشتش را سر شلنگ گرفت و اب مثل فواره روی پاهایم پاشید. اب سرد بود. دایی رضا سیگارش را روشن کرد و گفت: من چشامو میبندم. شورتتو در بیار، بعد برو تو . دایی رضا چشم هایش را نبسته بود و داشت مرا نگاه میکرد. خندید و چشم هایش را بست. دایی رضا زن ندارد. اما زن ها دایی رضا را دوست دارند. ثریا می‌گفت: داخل مدرسه دختر ها از دایی رضات حرف میزنن. و بعد چشم هایش را مثل دیوانه ها کرد. حوله را از مامان گرفتم و دور خودم پیچاندم. دایی رضا مرا زد زیر بغلش و برد داخل. از همان بالا ولم کرد. دوست دارم مثل دایی رضا شوم. قدم بلند و موهایم اما بلند باشد. دایی رضا با پایش سرم را هل میدهد: بپوش که بخوابی. شلوارم را که پوشیدم کنار دایی رضا دراز کشیدم. گوشی اش دستش بود. گفتم: بابا چی می‌گفت؟ حرفی نزد. که یک هو گفت: چرا موهاتو کوتاه نکنیم؟ می‌دانستم اگر حرفی بزنم میگوید: اول بگو تا بگم. ادامه دارد... @labpar
تو قشنگ ترین قسمتِ ۱۴۰۱ من بودی🫀(:
- پتو باید پوشیدنی باشه .
- آمدمت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان..
ݪَبْݒَࢪ
بهار🌱 @labpar
بهار و عیده دیگه🪴(: @labpar
گوشِ شنوایِ من جنابِ داستان هایِ من حواست هست دلتنگم ؟
اصلا دوست ندارم بیام بگم سلام، صبح آخرین روز هزارو چارصد و یکتون بخیر. این خیلی کلیشه ایه😂 پس میگم توی این روز همه ی کسایی که اذیتتون کردن و دلتون رو شکستن، کسایی که بهتون بدی کردن و بی توجهی شون روح شمارو آزرد، یا حتی کسی که دوستش داشتید یا عاشقش بودید و اون نفهمید و شما خیلی اذیت شدید رو به یاد بیارید و دو سه تا فحش خوب نثارشون کنید و با خیال راحت برید برای ۱۴۰۲ با نقشه ی قتل اونی که دوستش داشتید و اون نفهمید.😂😂😂😂😂🚬 این بد شد 😂 آخر همونو برعکس کنید. همشونو ببخشید تا روحتون آروم بشه. قسم میخورم که خیلی تاثیر داره😁 پس همه کسایی که اذیتت کردن رو ببخش. الان این کارو بکن. دوست داشتی چند تا اشک هم بریز اما الان این کارو بکن که دیگه وقت نمیکنی و هی بیشتر و بیشتر میشه. چون هنوز یه عالمه آدم موندن که قرارع بهمون برسن و اذیتمون کنن. و ما چیکار میکنیم؟ چون خیلی خفنیم با آپرکاد میزنیم تو صورتشون؟ نه ما اونارو می‌بخشیم با لبخند ملیح:) این خفن تره😎😁 گلادیاتور
مثل یک کودک ده ماهه که لیوان ها را عشق گاهی به زمین میزند انسان ها را از ته کتاب اقتصاد دهمم پیدا کردم😂💔
براندازِ محبوب🫀(: - @labpar