eitaa logo
لفظ قلم | زهرا محسنی‌فر
2.6هزار دنبال‌کننده
282 عکس
45 ویدیو
2 فایل
✍️ [ آدمی] سخنی به لفظ در نمی‌آورد، جز آنکه فرشته نگاهبانی نزد او حاضر است [و آن را می‌نویسد] (ق - 18) 📝یادداشت‌های زهرا محسنی‌فر راه ارتباطی: @z_mohsenifar https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴در سوریه چه خبر است؟ شهرهای شام مثل دومینو با فوتی فرو می‌ریزند و فتح می‌شوند. در مقابلِ کشورگشایی تفاله‌های داعش، ارتش سوریه و روسیه و عراق، هم هستند و هم نیستند. انگار نه انگار حاج قاسم همین چند سال پیش با آن همه زحمت و خون دل، شام را از دهان آدم‌خواران تکفیری بیرون کشید. نکند جبهه مقاومت دارد زمین می‌دهد تا زمان بخرد؟! راستی وسط این شلم شوربا ایران کجاست؟ دقیقاً کجاست؟! تروریست‌ها با هوش مصنوعی در سوریه می‌جنگند و سمفونی پیروزی سر داده‌اند، اما بچه‌باهوش‌‌های صدا و سیما در جنگ رسانه‌ای فالش می‌زنند. خواص، سکوت کرده‌ و عوام در درک تحولات شام، هاج و واج مانده و رها شده‌اند. اطلاعات و تحلیل‌ها بی سر و ته و متناقض‌اند. جنایات اسرائیل در رسانه به حاشیه رفته و وعده‌ی صادق ۳، به بایگانی. عطش انتقام فروکش کرده و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته! اوضاع پیچیده است، بله. اما باید برای افکار عمومی روشن شود که قصه چیست. ذهن‌های یله را دشمن مصادره می‌کند. کسی باید توضیح دهد که داستان چیست؟ آیا سوریه اهمیت استراتژیکش را برای جبهه مقاومت از دست داده؟! نظام سیاسی سوریه دچار فروپاشی شده؟ بشار اسد قید ایران را زده؟ سیاسیونِ ایران از سایه‌‌ی جنگ فراری‌اند؟ پای یک معامله مخفیانه در کار است؟ ایران برای تروریست‌ها دام پهن کرده و باید منتظر سورپرایز باشیم؟ روسیه نگران اوکراین است و صدِ خود را در سوریه نمی‌گذارد؟ در سوریه چه خبر است؟ کسی می‌داند؟! ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنی‌فر
🔴شام، لقمه‌ی گلوگیر جهانخواران غفلت از باریکه‌ی اُحد، نزدیک بود شاهرگ اسلام را بزند. حمزه‌ی جگردار، بی‌جگر شد و حیدر کرّار غرق در جراحات مکرّر. جبهه‌ی حق به مویی بند بود و اردوگاه باطل به انتقام بدر، خرسند. نهیب وحی امّا کاری‌تر از زخم شمشیر بود: «[خودتان را جمع کنید، ای جماعت نالان!] زخم، قاعده‌ی رزم است. دیروز زدید و امروز خوردید. بدر و اُحد را ما زیر و زبر می‌کنیم و روزگارگردان ایام فتح و فاتحه ماییم. بگذار مشرکان در عِدّه و عُدّه‌ غُلو کنند؛ عُلو از آنِ مؤمنان وهن‌گریزِ حُزن‌پرهیز است». جنگ مغلوبه شده بود و جراحت عمیق بود. کلام وحی، اما به غایت دقیق بود: «رنج می‌کشید؟ آنها هم می‌کشند. درد دارید؟ آنها هم دردمندند. اما شما مؤمنین را چیزی داده‌ام که مشرکین از آن بی‌بهره‌اند. من امید شمایم؛ آن جماعت اما به امید که هستند؟! از استقامت کراهت دارید؟ شما زخم‌خورده‌ها باید دشمن را تعقیب کنید؛ بله همین شما که جراحت دارید.» تاریخ روی دور تکرار است. حوادث نو به نو می‌شوند، اما الگوی زوال و فلاح ملت‌ها لایتغیر است. غفلت از تنگه‌ها، تنگناها می‌آورد. سستی، خوره‌ی باور است و ترس، موریانه‌‌ی اراده. رستگار نشد قومی که در سرزمین خود با دشمن رو در رو شد. آنکه به وقت یاری حق خوابید، با لگد دشمن بیدار شد. تزویر، امان می‌دهد تا مقاومت را بشکند؛ چون غلبه کند، گردن می‌شکند. قومی که از اسلحه و امتعه غفلت کند، هجوم یکباره‌ی دشمن را به جان می‌خرد. برای یکپارچگی‌اش چه خون جگرها خورد عزیز ما اما، سوریه امروز جگر زلیخا شده. بله شام با آن بزرگی، یک لقمه‌ی چپ جهانخواران شده. کفتارهای تکفیری به پشتوانه‌‌ی کفار صهیونیستی هر کدام تکه‌ای از آن را به دندان گرفته‌اند. با بمباران اسرائیل و امریکا نه، سوریه وقتی خلع سلاح شد که اسلحه بر زمین گذاشت. وقتی گرفتار جنگ شد، که پرچم صلح و دستان تسلیم را بالا برد. گولانی و جولانی امروز در سوریه جولان می‌دهند و هیهات که تحریرالشام بخواهد جولان را آزاد کند. فرمود خاورمیانه (از صنعا تا یافا و از الانبار تا بیروت)، انبار باروت است. فرمود این جنگ وجودی برای ما و آنها داستان مرگ و زندگی است. فرمود عقب‌نشینی غیرتاکتیکی غضب الهی را به دنبال دارد. فرمود برایتان نقشه کشیده‌اند و باید نقش‌بر‌آبشان کنید. فرمود به لبخند گرگ‌های درّنده و وعده‌ی گاوهای شیرده اعتماد نکنید. گفت و نشنیده گرفتند. عبرت نگرفتند و مایه‌ی عبرت شدند. تاریخ نخواندند و به تاریخ پیوستند. امروز سرزمین سوخته است، اما باید از خاکستر خویش برخیزد. سجده به زخم‌ها کمرش را شکسته، اما باید کمر راست کند. معجزه‌‌ی مردمی‌سازی مقاومت به پشتوانه‌ی الهی، برای ملت مرده، «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ» و برای سرزمین سوخته، «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» است. مردم ضاحیه گواهند که اگر شهادت برای اهل دمشق سعادت شد، میهنشان را پس می‌گیرند و دشمنشان را پس می‌زنند. مردم صنعا می‌دانند که با دست خالی و پای برهنه هم می‌توان شاخِ شاخ‌بازان عالم را شکست. تحریرالشام نه، تقدیم‌الشام کجا سوریه‌‌ی آزاد می‌سازد؟! آزادی در پس استقلال می‌آید و این شباب‌المقاومه است که سوریه را آزاد خواهد کرد. منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۴ آذرماه ۱۴۰۳ http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4204/1/296048/0 ✍‌ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنی‌فر
روح الروح عاطفه‌اش می‌جنبید و دلش غنج می‌رفت. شیرین‌زبانی دخترک، روان مرد بزرگ را به بازی گرفته بود. پیرمرد در سویدای دلش، حسی غریب را تجربه می‌کرد. نوه، انگار سطح عمیق‌تری از جانش را درگیر می‌کرد. جایی که کُنه محبت فرزند هم به آن نمی‌رسید. و آنجا همانجاست که قریحه و ذوق می‌جوشد و غلیان می‌کند. شیخ نبهان شاعر نبود، اما باید تعبیری شاعرانه خلق می‌کرد. چیزی که حق احساسش را ادا می‌کرد. واژه‌ای که می‌توانست بغض سنگین گلویش را کنار بزند و بیرون بریزد. ریم، نور دیدگان ابوضیاء بود. شیرینی این سه بهار زندگانی ریم، تلخی یک عمر آوارگی را از کامش می‌برد. پیرمرد تا چشم باز کرده بود، اردوگاه و شهرک و کمپ آوارگان دیده بود. انگار کام کودکان غزه را با باروت برمی‌دارند و ناف آنها را در جنگ می‌برند. صدای غرّش طیاره و مهیب انفجار بمب، به دنیا آمدنشان را خوش‌آمد می‌گوید. کودکان، یکی در میان بی‌بابا می‌شوند و اگر عمرشان به دنیا باشد و بزرگ شوند، یکی در میان بی‌دست و پا می‌شوند. زندگی، اینجا یکی در میان است! ابوضیاء اینطور بزرگ شده بود و حالا یکی در میانه‌ی دست‌هایش بود که دستان سرد و چشمان بسته‌ای داشت. آسمان، چیزی شبیه این تصویر را جایی در دل تاریخ دیده بود. همانجا که زمین سرد خجالت می‌کشید دهان باز کند. پدری ابرو در هم کشیده و چهره کبود کرده و قنداقه‌ی دختری را به دست گرفته و در دو راهی مانده بود. آیا سرافکنده ایام بگذراند یا نورسیده در دل خاک بگذارد؟ انقلاب اسلام، جاهلیت اولی را زدود و ارزش‌ها را دگرگون کرد. اما جاهلیت مدرن، صنعت زنده‌به‌گور کردن را ابداع کرد و روی جاهلیت اول را سفید کرد. حالا شیخ نبهان زیر آسمان خدا داشت به خاک غبطه می‌خورد و زیر لب زمزمه می‌کرد که ریم سه بهار در آغوش من بود و الی‌الابدِ روزگار در آغوش تو جا خوش می‌کند، بی‌انصاف! و سعی می‌کرد با خودش این معادله‌ی سخت را حل کند و در خودش این معامله‌ی روزگار را هضم کند. به خاکی رشک می‌برد که برای وطن ماندنش جنگیده بود و برایش تا مرز جان دادن رفته بود. و حالا باید جان خود را به خاک می‌داد. برایش عجیب بود که زنده است و جان می‌دهد. خودش داشت خودش را دفن می‌کرد. ابوضیاء چشمان ریم را با دستان لرزانش باز کرد و آنها را برای آخرین بار بوسید. دخترک معصومانه نگاهش کرد. پیرمرد دنبال واژه می‌گشت؛ مثل شاعری که قافیه را باخته. باید چیزی گوشنواز می‌گفت. آخرین نغمه‌ی دنیا را باید در گوش بچه می‌خواند. باید خیالش را راحت می‌کرد که کسی اینجا انتظار می‌کشد تا دوباره او را ببیند. کسی از جنس خودش. خودِ خودش. ابوضیاء واژه را خلق کرد. معنا آفریده شد: «روح الروح». جانِ جانان! شیخ خالد نبهان معروف به ابوضیاء، پیرمرد اهل غزه دو بار جان داد. یک بار وقتی که ریم را از آغوش خودش به آغوش کفن سپرد و به دنیای بعد از او خندید. بار دیگر همین دیروز بود که در اردوگاه نصیرات غزه، غرّش طیاره‌‌ها و مهیب انفجار بمب‌ها، پیرمرد را تا سرای شهادت بدرقه کرد. ریم حالا بار دیگر در آغوش پدربزرگ است و این قصه‌ی پرغصه‌ی هزاران ریم و ابوضیاء فلسطینی است که یکی در میان زندگی می‌کنند و شهید می‌شوند. و به روح ریم که روح مقاومت است، قسم که انقلاب اسلام، یک بار دیگر جاهلیت را خواهد زدود و ارزش‌ها را دگرگون خواهد کرد. منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۲۷ آذرماه ۱۴۰۳ http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4207/1/296165/0 ✍زهرا محسنی‌فر https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
▫️از بیت‌اللّات‌ها تا بیت‌اللّه جاهلیت، سایه‌ی سهمگین خود را بر جزیرة‌العرب گسترانده بود. مکّه زیر سایه‌ی خنّاس بود و برای قریش، هُبَل اله‌النّاس بود. مشرکین، بتان زرین را خدای جهان‌آفرین پنداشته و گرد بیت‌اللّات‌ها می‌گشتند. کعبه، مطاف ابراهیم خلیل‌الرحمن، مرکز ثقل خداگریزان عالم شده بود. مسجدالحرام، اگرچه برای موحّدان حنیف‌آیین حرمت داشت، اما غاصبان بیت‌الله، کاسبان سیم و زر بودند و حرم را به بت‌آرایی می‌آلودند. در آسمان تیره و بی‌ستاره‌ی جاهلیت، اما محمّدِ جوان، چون قرص ماه می‌درخشید. مغناطیس محبت او دل‌های آهنین مکّیان را برّاده‌وار ربوده و آوازه‌‌ی جوانمردی‌اش به گوش همه‌ی قبایل قریش رسیده بود. برای یتیم‌بچه‌ی بزرگ شده‌ی قریش، صفت «امین» همان فضل بزرگی بود که اعداءالله به آن شهادت می‌دادند. قوّه‌ی عاقله‌ی محمّد امین وقتی غائله‌ی نصب حجرالاسود بر رکن حجری کعبه را به سرانگشت تدبیر حل نمود، محبّتش در دل‌ سنگ همه‌ی طوایف مکّه رسوخ کرد. حتی قبل از نزول قرآن، وجود نازنین زاده‌ی عام‌الفیل، «لإیلاف قریش» بود ... جامه‌ی مزّمّل چون بر قامت محمد (ص) پیچیده شد، رسول‌الله (ص) از پیله‌ی حراء بیرون آمد. جبرئیل امین، پیک وحی، از ملکوت آسمان‌ها آمده بود تا «امین» را «رحمة للعالمین» کند. پیغمبر آخرالزمان «لااله الا اللّه» را که فریاد زد، نظام طبقاتی حاکم بر حجاز همچون کنگره‌های طاق کسری فرو ریخت. آنچه پیامبر خدا آورده بود، طغیان علیه دنیای جاهلیت بود. مرفّهین خیلی زود قد علم کردند و مشرکین در مقابل او کوتاه نیامدند. آقابالاسران، ترازوی عدالت را در دستان خاتم رسالت همچون شمشیر جهاد می‌دیدند و برده‌زادگان، رسالت اجتماعی‌اش را نفی اربابیت می‌دانستند. تا خارج از مناسبات قدرت بود، نزد مکّیان امین بود و جاذبه داشت. داستان بعثت، اما ماجرای حکومت توحیدی را به دنبال داشت و راه‌زنان بلدالامین آن را بر نمی‌تافتند. غزوه‌ها، همان جنگ فقر و غنا بودند که با اسم رمز «لااله الّا اللّه»، بی‌طبقگی را در دل تاریخ فریاد می‌زدند. توحید حنفی تا رسیدن به توحید محمدی (ص) یک بعثت کم داشت که «لا اله الّا» را به ابتدای «اللّه» اضافه کند. حکومت نبوی، ریشه‌ی استعلای زبردستان و استضعاف فرودستان را یکجا می‌زد تا نقشه‌راه جامعه‌ی توحیدی را برای امّت پیامبر آخرالزمان تا روز قیامت ترسیم کند. امروز رستگاری دنیای اسلام به بازفهمی حقیقت بعثت است. زره توحید، جبهه مقاومت را رویین‌تن می‌کند و شراکت شیخ‌نشینان شکم‌باره با اعداءالله مکّاره، پاشنه‌ی آشیل یکپارچگی امت واحده می‌شود. نفی سلطه غیرالله از خاکستر غزّه، الماس حماس می‌رویاند و در برهوت پیرامون صعده، امپراتور دریا می‌پروراند. ینگه‌دنیا بیت‌اللّات است و قبله اول در اشغال بتان آخرالزمان. تنها طاغیان علیه جاهلیت مدرن می‌توانند ریشه استعمار یاغیان کفر و استحمار باغیان دین را یکجا بزنند. باید پیامبرکردار رضایت رب‌ّالعظیم را بر خوش‌داشت شیطان بزرگ، مقدم داشت. باید از هُبل‌ها اجتناب کرد. باید به بعثت پناه آورد. منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۸ بهمن ماه ۱۴۰۳ http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4241/1/298367/0 https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648