لفظ قلم | زهرا محسنیفر
اتفاقات این روزهای #سراوان، نعلبهنعل شبیه ماجراهایی است که در این کتاب آمده است. حساب سوختبران سر
🔴سوختبران، بالانشینان سفرهی شیبدار اقتصاد نفتی
🔸بعد از هشت سال که از زندان آزاد شد، سرش به سنگ خورده بود و تصمیم گرفت دور موادفروشی را خط بکشد تا با همسرش زندگی آرامی داشته باشند. آرام، ولی نه آسان. فقر، تا مغز استخوان مردم دیارش رسوخ کرده بود و بنا به قاعدهی «المفلس فی امان الله»، ساکنان سرحدات امنیتیترین استان کشور برای سیر کردن شکم زن و بچه به خردهفروشی مواد و سوختبری رو آورده بودند.
🔸خط ترانزیت بینالمللی مواد مخدر و قاچاق سازمانیافتهی سوخت از بیخ گوش همولایتیهایش عبور میکرد و وقتی مجرمان حرفهای شلخته قاچاق میکردند، چیزی گیر خردهفروشان محلی میآمد تا امرار معاش کنند. جانمحمد اما خلاف را بوسیده و کنار گذاشته و کمر همت بسته بود تا از راه کشاورزی لقمه نانی درآورد. آستینها را بالا زد تا بکارد و درو کند و بفروشد بلکه بختک فقر، زندگی آفتزدهاش را رها کند. هرچه برای کندن چاه آب تلاش کرد، تیرش به سنگ خورد و هرچه در اخذ مجوز جهاد کشاورزی دوید، به درِ بسته خورد.
🔸سرهنگ کاظمی، انسان خوشقلب و مردمداری که خود را در آستانهی بازنشستگی میدید، آخرین مأموریتش فرماندهی پاسگاه مرزی و مبارزه با قاچاقچیان سوخت شد. برادر زنهای جانمحمد از آن حرفهایهایش بودند که منطقه در قبضهی قاچاق آنها بود و در همسایگی پاکستان قلمرو گسترانده بودند و خیلی زود با سرهنگ کاظمی کارکشته اما ناآشنا به منطقه، شاخ به شاخ شدند. یکی از آنها قبلترها در درگیری مرزی کشته شده بود و برادران جانی، انتقام از خون برادر زن را به عهدهی جانمحمد گذاشته بودند تا قسم زنطلاق بخورد که یا انتقام میگیرد یا زنش را طلاق میدهد. سرهنگ کاظمی که در رفع محرومیت مردم میکوشید و در دل آنها حسابی جا باز کرده بود، مأموریتش را نیمهکاره رها کرد و قید مقام و آبرو را زد تا راه سومی جلوی پای جانمحمد بگذارد.
🔺این داستان رنجها و محرومیتهای مردم سیستان است که در رمانی قابل تحسین به نام «وقت بودن» به رشتهی تحریر درآمده است. اتفاقات این روزهای #سراوان، نعلبهنعل شبیه ماجراهایی است که در این کتاب آمده است. حساب سوختبران سراوانی را باید از حساب باندهای قاچاق سوخت جدا کرد. #سوخت_بر، همان کولبر است که جبر جغرافیا در نبود زیرساختهای اشتغال را به مزیت نسبی جغرافیا در دسترسی به مرز تبدیل کرده و ناگزیر و لاجرم به شغل کاذب رو آورده است. فقر، علت ناامنی است، نه معلول آن. نگاه امنیتی اما ظلم مضاعفی است که معلول و علت را چپکی میبیند. مرزنشینی فرصت است، نه تهدید. مرکزگرایی آسیب است، نه محور توسعه. ناامنی، محصول رهاشدگی است. در سفرهی شیبدار اقتصاد نفتی، نباید محرومان را در بالادست نشاند.
🔻در مجاورت خطوط مرزی کشور، ترانزیتیها آب را گلآلود میخواهند تا دودش به چشم بخور و نمیرها برود. سازمانیافتهها امنیت شغلیشان را در ناامنی تعریف میکنند تا بیکسوکارها نه شغل داشته باشند و نه امنیت. ترور، ابزار کار باندبازهاست و قربانی شدن، سرنوشت رندوم بیآزارها. شبکههای معاند، پشت و پناه شبکههای قاچاقاند و پشت و پناههای انقلاب، جایی در شبکههای رسانهی ملی ندارند. دستبهاسلحهها پشتشان به آنور آب گرم است و خاطرشان از حمایت جنتلمنها جمع. آبی برای پابرهنهها گرم کنیم تا به اینور آب دلگرم شوند.
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648