eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
1.4هزار دنبال‌کننده
892 عکس
502 ویدیو
4 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
راهی که طی کردم(۱) 🍃🍃 ۱۴۰۳/۶/۶ امروز برای من روز عجیبی‌ست. نه به خاطر اتفاقات این روزها و احوال جسم و روحم پس از بازگشتی دوباره از وطن روحانی. نه به خاطر حوادث پیرامونم نه به خاطر خوابهایی که از حاج حسن آقا دیدم و سعی کردم پیامش را بگیرم. و نه به خاطر انسی که در روزهای گذشته تابستان به خاطر وظیفه‌ای اداری، در محضر حضرت علی‌بن موسی الرضا علیه السلام بودم و حالا که به دوره‌های آخر برنامه‌مان همزمان با ایام شهادتشان می‌رسیم، غمی غریب دلتنگم کرده است.... اینها هم هست و نیست... من به دوازده سال پیش برگشته‌ام! شش شهریور ۱۳۹۱، اتاق رئیس وقت حوزه هنری و جلسه‌ای با حضور مدیر وقت انتشارات سوره مهر و مدیر وقت دفتر ادبیات پایداری. جلسه برای چه بود؟ برای پاسخ به پرسشی که در اولین دیدارم با جناب آقای سرهنگی، پیش از چاپ کتاب لشکر خوبان حدود سال ۱۳۸۳ از ایشان پرسیده بودم: "این کتاب، مال کیست؟" پاسخ آن روزِ آقای سرهنگی خیلی شفاف بود: معلومه مال شما! شما این کار را خلق کردید... آن تعریف‌ها و پاسخ محبت‌آمیز آقای سرهنگی که همیشه نسبت به اهل قلم و بچه‌های مرتبط با دفتر ادبیات پایداری معروف بود، خیالم را راحت کرده بود که درباره کاری که در پیش،گرفته‌ام، اشتباه نمی‌کنم. من در راویانی که قرار بود شنوای حرفهایشان باشم، خودم را از میان برمی‌داشتم. اصلا نمی‌خواستم دیده شوم. گویی با راوی به وحدت می‌رسیدم تا از ورای سالها به حوادثی برسم که او می‌دید و درک می‌کرد، من با راوی جاده‌ها را طی می‌کردم، خسته می‌شدم، می‌افتادم، زخمی می‌شدم، درد می‌کشیدم، می‌خندیدم، می‌گریستم، بزرگ می‌شدم... . من خوشحال بودم که رزمنده‌ای خاموش را گویا کرده‌ام تا از ورای خاطراتش، حقیقتی عیان شود. تا شهیدانی بازشناسانده شوند، رازهایی برملا شوند و فرهنگی که همه از آن دم می‌زدند، در جزئیاتی ساده ولی واقعی به امروز و فردا، معرفی شود... اما ۱۳۹۱/۶/۶ در دفتر رئیس حوزه هنری، نشسته بودم تا از حقی دفاع کنم که دیگر کسی قبولش نداشت! کتاب ۹ ماه پیش چاپ شده بود و به لطف خدا، با انتشار تقریظ حضرت آقا و همت ناشر، به چاپهای متعدد می‌رسید و به قول مدیر وقت انتشارات، مثل لوکوموتیوی در کنار دا و یکی دو کتاب دیگر، بار همه کتابهای دیگر سوره مهر را می‌کشید! اما نگاه‌ها عوض شده بود و پس از نامه نگاریهای بسیار که همگی را برای وجدان خودم و شاید کسی در تاریخ، آرشیو کرده‌ام، کار به جایی رسیده بود که کلا گویی نویسنده‌ای در میان نبود! می‌دیدم که کتاب با افراط بسیار، راهی طی می‌کند که قبولش نداشتم. درد و رنجم این بود که این افراط درباره کتاب قبلی‌ام به تفریطی تلخ و عجیب تبدیل شده بود!! با اینکه لشکر خوبان پس از انتشار در سال ۱۳۸۴، توانسته بود رتبه برگزیده کتاب سال دفاع مقدس(۱۳۸۵) و عنوان اثر برگزیده و ممتاز خاطرات دیگر نوشت در جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس(۱۳۸۸) را دریافت کند اما انگار نه انگار چنین کتابی هست!! نه شخصیت راوی لشکر خوبان، آقای مهدیقلی رضایی چنان بود که سروصدایی بکند و سوالی بپرسد و نه صدای من به جایی می‌رسید! بله!، ۱۲ سال پیش، در چنین روزی، منِ معصومه سپهری، مقابل سه نویسنده بزرگ و مدیر انقلابی حوزه هنری نشسته بودم تا مثلا از حقی که گمان می‌کردم باید دفاع کنم، سخن بگویم! اما هر چه گفتم شنیده نشد! آنها آقای سید نورالدین عافی، راوی محترم کتاب را که خودشان دیدند در جلسه رونمایی کتاب، بخاطر اینکه نمی‌توانست فارسی حرف بزند، نمی‌خواست بالای جایگاه برود، به عنوان پدیدآور و صاحب کتاب معرفی و پذیرفته بودند. کتابی که من وقتی نگارش آن را در سال ۸۳ پذیرفتم، متن پیاده مصاحبه‌هایش، بیش از نه سال بر زمین مانده و دو نفر که نگارش آن را پذیرفته بودند بعد از مدتی پس داده بودند و ... . کتابی که با حساسیت بسیار و طی مسیری دشوار کوشیده بودم شبیه همین مرد جانبازی باشد که حتی فرزندانش به جز این صورت زخمی که یادگار خشن جنگ بود و برای آن دخترکان معصوم، رنجی مضاعف در جامعه بود، چیز زیادی از او نمی‌دانستند. من از کاری که برای راویان می‌کردم راضی بودم و خود را سهیم در رنج و جهد و جهادشان می‌دیدم. خاصه اینکه شهدای بسیاری از میان سط های کتاب معرفی می‌شد که می‌کوشیدم بهترین کار را برایشان بکنم... بگذریم... آن روز در نهایت کلام گفتم، چطور وقتی فیلم مستندی ساخته می‌شود، همگان، کارگردان را خالق آن اثر می‌دانند؟ و چرا نباید در ادبیات مستند و خاطره نگاری که از آن دم می‌زنیم، خاصه نگارش خاطرات رزمندگان ترک زبانی که به حرف آوردن آنها، زحمت و همتی بلند میخواست، نباید حق پدیدآوری برای نویسنده قائل باشیم؟؟؟ https://eitaa.com/lashkarekhoban