eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
7.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #p627
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸  آقا شما نمی خوای آستین بالا بزنی و دل مادرت رو شاد کنی؟ امین که حواسش به او نبود، به عقب سر چرخاند و نگاهش روی سنگفرش متوقف شد: -وقت هست واسه دومادی و خوشحالی مادرم. ماه منیر که با شنیدن صدای جیغ دلارای، به در خانه چشم دوخته و چشمانش جمع شده بود، گفت: _هر چی خیر باشه. قدمی به طرف خانه برداشت که امین با کلی کلنجار رفتن، پرسید: -با معصومه خیلی جوری؟ ماه منیر راه نرفته را بازگشت و لبخندی زد: دختر خوبیه آقا، اگه می خوای بگم مادرم با مادرش حرف بزنه چون از قوم و خویش های دور اون می شن. امین خیره به تک گل قرمزی میان دیگر گل ها، زمزمه کرد: _تا خدا چی بخواد... ماه منیر با شیطنت گفت: خدا که بد نمی خواد ولی اون دختر بر و رو داره، اگه دست نجنبونید شاید یکی دیگه پا پیش بذاره. امین سرش را بالا گرفت و به چشمان خندان ماه منیر نگاه کرد. زندگی به کام دلش بود که چشمانش هم می خندید. همین برای او بس بود، سرش را به طرف درخت های آب خورده گرداند و گفت: 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸